𝙿𝙰𝚁𝚃 ²⁷
ᴇsᴛᴇᴘ ғᴀᴛʜᴇʀ 🤍🦋
ا/ت: الان بهتره که ولم کنی
جیمین: پس همین الان تمومش کن
ا/ت: باشه ، ولم کن
بعد از اینکه جیمین ا/تو ول کرد با عصبانیت رفت داخل خونه...
سوهو: این چش بود؟
ا/ت: میدونی مامانم منو سپرده بهش ، من از طرفش ازت معذرت میخوام
سوهو: ......باشه ، اشکال نداره
ا/ت: چیزی خوردی؟ دوس داری بیای خونه ما
سوهو: نه ممنونم ، باید برم کار دارم
ا/ت: چه کاری
سوهو: امروز قراره با اونجو بریم پارک ، بهش قول دادم
ا/ت: بالاخره دایی شدنم درد سرای خودشو داره دیگه
سوهو: بله دیگه ، خب من برم
ا/ت: باشه ، مواظب خودت باش
سوهو: ممنون ، توام همین طور نفس
◆◇◇◇◇◇◇◆
بعد از اینکه از سوهو خدافظی کرد رفت داخل و جیمینو دید که ولو شده روی مبل
جیمین: چه عجب اومدی تو
داشت میرفت سمت اتاقش که...
جیمین: یه دقیقه وایسا ا/ت
ا/ت:...بله؟
جیمین: ازت یه خواهشی دارم
ا/ت: ؟
جیمین: میخوام که....تا وقتی که با من هستی به من توجه کنی....باشه؟
ا/ت:.....
جیمین: (چونه ا/تو گرفت تو دستش و اورد بالا و گفت) باشه؟
ا/ت: ....
جیمین: ا/ت...باشه؟ (تقریبا با صدای بلند)
ا/ت: ب....باشه
و بعد سطحی روی لبای دختر بوسه ای گذاشت..💋
جیمین: برو یه دوش بگیر بدنت سرحال شه ، بعدش بیا شام بخوريم
ا/ت برای اینکه جیمین گونه های قرمزشو نبینه بدو بدو رفت تو اتاقش و درد بست و نفس حبس شدشو خالی کرد ، بعد از درواردن لباساش رفت تو حموم ....
آب ولرم باعث میشد تمام خستگیش از تنش بره بیرون.
با تقه ای که به در خورد نگاشو سمت در برد و ...
ا/ت: ب...بله؟
جیمین: ا/ت نمیخوای بیای بیرون ، الان یک ساعت و نیمه که تو حمومی
ا/ت: واقعا.....الان میام ، تو برو
جیمین: باشه...منتظرتم
آب رو بست و حولشو پوشید و از حموم اومد بیرون ، تیشرت و شلوارکی رو پوشید و از اتاق اومد بیرون و دید که جیمین میز شامو چیده...
میز ساده ای اما زیبا
جیمین: بیا بشین
ا/ت: ممنونم
جیمین: امید وارم دوست داشته باشی
ا/ت: البته که دوست دارم ، ....دستت درد نکنه
جیمین: نوش جونت
◆◇◇◇◇◇◆
جیمین: ا/ت ، نظرت با فیلم چیه؟
ا/ت: امممم ، خب نظرم مثبته
جیمین: اوکی ، پس من میرم فیلمو آماده کنم توام خوراکی بیار
ا/ت: باشه
راوی: جیمین رفت تو اتاق و از تو لب تاپش یه فیلم گذاشت و منتظر ا/ت شد ا/تم بعد ۱ دقیقه با چندتا خوراکی اومد و جیمین فیلمو پلی کرد..
ا/ت: چه فیلمیه؟
جیمین: ترسناک ، تو که نمیترسی
ا/ت: من؟....نه بابا
جیمین: اوکی ، پس ببینیم؟
ا/ت: آره بابا
"بعد دیدن فیلم"
جیمین: خب دیگه ا/ت برو بخواب دیگه
ا/ت: جیمین
جیمین: جانم (پوزخند)
ا/ت: فک نکن نفهمیدم از عمد این فیلمو گذاشتی
جیمین: خب حالا چی شده؟ (همچنان پوزخند)
ا/ت: اییششش ، میشه پیشت بخوابم
جیمین: امممم ، اره میشه بیا بخوابیم
•ادامه دارد•
▪︎پدر خوانده▪︎
ا/ت: الان بهتره که ولم کنی
جیمین: پس همین الان تمومش کن
ا/ت: باشه ، ولم کن
بعد از اینکه جیمین ا/تو ول کرد با عصبانیت رفت داخل خونه...
سوهو: این چش بود؟
ا/ت: میدونی مامانم منو سپرده بهش ، من از طرفش ازت معذرت میخوام
سوهو: ......باشه ، اشکال نداره
ا/ت: چیزی خوردی؟ دوس داری بیای خونه ما
سوهو: نه ممنونم ، باید برم کار دارم
ا/ت: چه کاری
سوهو: امروز قراره با اونجو بریم پارک ، بهش قول دادم
ا/ت: بالاخره دایی شدنم درد سرای خودشو داره دیگه
سوهو: بله دیگه ، خب من برم
ا/ت: باشه ، مواظب خودت باش
سوهو: ممنون ، توام همین طور نفس
◆◇◇◇◇◇◇◆
بعد از اینکه از سوهو خدافظی کرد رفت داخل و جیمینو دید که ولو شده روی مبل
جیمین: چه عجب اومدی تو
داشت میرفت سمت اتاقش که...
جیمین: یه دقیقه وایسا ا/ت
ا/ت:...بله؟
جیمین: ازت یه خواهشی دارم
ا/ت: ؟
جیمین: میخوام که....تا وقتی که با من هستی به من توجه کنی....باشه؟
ا/ت:.....
جیمین: (چونه ا/تو گرفت تو دستش و اورد بالا و گفت) باشه؟
ا/ت: ....
جیمین: ا/ت...باشه؟ (تقریبا با صدای بلند)
ا/ت: ب....باشه
و بعد سطحی روی لبای دختر بوسه ای گذاشت..💋
جیمین: برو یه دوش بگیر بدنت سرحال شه ، بعدش بیا شام بخوريم
ا/ت برای اینکه جیمین گونه های قرمزشو نبینه بدو بدو رفت تو اتاقش و درد بست و نفس حبس شدشو خالی کرد ، بعد از درواردن لباساش رفت تو حموم ....
آب ولرم باعث میشد تمام خستگیش از تنش بره بیرون.
با تقه ای که به در خورد نگاشو سمت در برد و ...
ا/ت: ب...بله؟
جیمین: ا/ت نمیخوای بیای بیرون ، الان یک ساعت و نیمه که تو حمومی
ا/ت: واقعا.....الان میام ، تو برو
جیمین: باشه...منتظرتم
آب رو بست و حولشو پوشید و از حموم اومد بیرون ، تیشرت و شلوارکی رو پوشید و از اتاق اومد بیرون و دید که جیمین میز شامو چیده...
میز ساده ای اما زیبا
جیمین: بیا بشین
ا/ت: ممنونم
جیمین: امید وارم دوست داشته باشی
ا/ت: البته که دوست دارم ، ....دستت درد نکنه
جیمین: نوش جونت
◆◇◇◇◇◇◆
جیمین: ا/ت ، نظرت با فیلم چیه؟
ا/ت: امممم ، خب نظرم مثبته
جیمین: اوکی ، پس من میرم فیلمو آماده کنم توام خوراکی بیار
ا/ت: باشه
راوی: جیمین رفت تو اتاق و از تو لب تاپش یه فیلم گذاشت و منتظر ا/ت شد ا/تم بعد ۱ دقیقه با چندتا خوراکی اومد و جیمین فیلمو پلی کرد..
ا/ت: چه فیلمیه؟
جیمین: ترسناک ، تو که نمیترسی
ا/ت: من؟....نه بابا
جیمین: اوکی ، پس ببینیم؟
ا/ت: آره بابا
"بعد دیدن فیلم"
جیمین: خب دیگه ا/ت برو بخواب دیگه
ا/ت: جیمین
جیمین: جانم (پوزخند)
ا/ت: فک نکن نفهمیدم از عمد این فیلمو گذاشتی
جیمین: خب حالا چی شده؟ (همچنان پوزخند)
ا/ت: اییششش ، میشه پیشت بخوابم
جیمین: امممم ، اره میشه بیا بخوابیم
•ادامه دارد•
▪︎پدر خوانده▪︎
۴۰.۲k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.