پارت ²
❥︎ #𝗚𝗼𝗹𝗱𝗲𝗻𝗖𝗼𝗹𝘁
✵فیکشن: کلتطلایی
✵ژانر: جنایی،عاشقانه،فانتزی
✵کاپل: جنکوک،رزمین
پارت: دوم
جنی”
((شما محاصره شدین سریع تسلیم بشین))
از ماشینا پیاده شدیم داخل پاساژ شدیم که یه مرد کت و شلوار پوش داشت با بلندگو صحبت میکرد
((-افسر پارک جنی هستم چند نفر گروگان گرفتن؟ ))
((سلام سه تا مرد چهار تا خانم با دوتا بچه))
((+که اینطور))
بعد از حرف رزی برگشت سمت ما گفت:
((طبقه سوم مغازه موبایل فروشی اونا سه نفرن خیلی سریعن چند نفر از افراد ما کشته شدن))
لوهان برگشت سمت مرده بهش گفت
((باهاشون صحبت کردین چی میخوان؟! ))
((سعی کردیم باهاشون تماس بگیرم ولی چیزی نفهمیدم اونا هیچی نمیخوان فقط میخوان از اینجا بزنن بیرون))
با تعجب برگشتم سمتش...
((-همین؟!یعنی پول یا هلکوپتر نخواستن؟ ))
((نه فقط خواستن ساختمون تخلیه کنیم اونا برن بیرون))
ذهنم درگیر شد ادم وقتی بخواد کسی گروگان بگیره حتما یه چیزی میخواد
ولی اینا هیچی نخواستن
((جین:پس ساختمون تخلیه کنید))
((شوخیت گرفته من همچین کاری نمیکنم))
جین برگشت سمتش دوباره تکرار کرد
((الان جون اون کسایی که اون بالان مهمه نه موقعیت شما سریع اینجا تخلیه کنید بقیش خودمون انجام میدیم))
خواست مخالفت کنه که من نزاشتم اونم مجبور شد به افرادش دستور بده که تخلیه کنن
به لوهان اشاره کردم که از راه پله رفت طبقه سوم
((-شما دوتا هم از پله های فرعی برین بالا منم از پله برقی حواستون جمع باشه))
سرشون تکون دادن رفتن منم بقیه رو به طور نامحسوس کنار در های خروجی مستقر کردم
از پله برقی که خاموش شده بود بالا رفتم
از جای بچه ها مطمعن شدم مغازه زیر نظر گرفتم هیچی پیدا نبود
انگار هیچکس داخل اون مغازه نبود
از جام اروم پاشدم که یه تیر سمتم شلیک شد جاخالی دادم ولی یه خراش روی گونم
ایجاد کرد
هر جا رو نگاه کردم نتونستم مکانی که تیر شلیک شد پیدا کنم
یه تیر دیگه شلیک شد سریع برگشتم یه پسر حدود 24 تا 26 ساله بود
پوست سفیدی داشت با چشمای ابی موهای مشکی حالت داده شده
تیر اندازیش حرف نداشت
منم متقابلن یه گلوله به سمتش شلیک کرد که ماهرانه جاخالی داد
رفتم سمتش که زیر پای گرفت افتادم زمین
باهاش درگیر شدم
اسلحش پرت کردم اونور خواست یه مشت بزنه تو صورتم که لوهان اسلحه گرفت پشت سرش
اونم اروم بلند شد دستاش اورد بالا
((جناب سرگرد اروم باش نکشیمون یه وقت))
((میدونی من عاشق اینم یه گلوله تو سر تو امثال تو خالی کنم))
((متاسفانه دیر شده))
دست لوهان پیچوند پرتش کرد اونور خواستم بهش نزدیک شم که خودش افتاد زمین
رفتم سمتش ولی دیر شده بود مرده بود
جین و رزی سریع رفتن تو مغازه ولی اثری از اونا نبود گروگان هاشون گذاشته بودن رفتم بودن
سولی در باز کرد با یه پرونده اومد داخل
((مایکل جکسون اهل امریکا 25 ساله
تو دانشگاه سئول دانشجو رشته پزشکیه
پروندش پیش پلیس پاک پاکه))
لوهان پرونده از دست سولی گرفت گفت:
((یعنی هیچ پرونده ای پیش پلیس نداره؟! ))
سولی رو صندلی کنار من نشست ادامه داد
((هیچ پرونده ای نداره از هم دانشگاهی اش تحقیق کردیم گفتن زیاد با کسی حرف نمیزنه خیلی خجالت میکشه معمولا بعد از کلاسا تنها تو کافه می نشسته درس میخونده...
از استادا و مدیر دانشگاه پرسیدیم گفتن همیشه نمره های خوبی میاورده حتی تو مسابقات دو میدانی برنده شده پنج تا مدال داره))
((جین:میگم ازش دی ان ای گرفتی ممکنه شباهت داشته باشه اصلا مایکل اصلی نباشه؟ ))
((اقا من همه ی این اطلاعات از رو دی ان ایش در اوردم مگه میشه ازمایش دروغ بگه))
تو فکر بودم که رزی از فکر دراوردم
((+به چی فکر میکنی جنی؟! ))
((-عجیبه اون مهارت زیادی توی تیر اندازی هنرای رزمی داشت و سوال اصلی اینه چرا یه دانشجو باید چند نفر گروگان بگیره ولی بعدش سیانور بخوره؟ ))
((+شاید فکر کرده نمیتونه فرار کنه؟ ))
((-نه این نیست اونا سه نفر بودن یکیشون اومد سر ما رو گرم کنه تا اونا فرار کنن اونا تونستن از اونجا خارج بشن جوری که حتی دیده نشدن؟! ))
((منم موافقم خیلی عجیبه؟! چرا باید این کار انجام بده اخرش خودش بکشه؟ ))
((-اونا خیلی حرفه ای عمل کردن معلومه خیلی توی کارشون ماهرن))
((+ولی اونا کین؟! ))
✵فیکشن: کلتطلایی
✵ژانر: جنایی،عاشقانه،فانتزی
✵کاپل: جنکوک،رزمین
پارت: دوم
جنی”
((شما محاصره شدین سریع تسلیم بشین))
از ماشینا پیاده شدیم داخل پاساژ شدیم که یه مرد کت و شلوار پوش داشت با بلندگو صحبت میکرد
((-افسر پارک جنی هستم چند نفر گروگان گرفتن؟ ))
((سلام سه تا مرد چهار تا خانم با دوتا بچه))
((+که اینطور))
بعد از حرف رزی برگشت سمت ما گفت:
((طبقه سوم مغازه موبایل فروشی اونا سه نفرن خیلی سریعن چند نفر از افراد ما کشته شدن))
لوهان برگشت سمت مرده بهش گفت
((باهاشون صحبت کردین چی میخوان؟! ))
((سعی کردیم باهاشون تماس بگیرم ولی چیزی نفهمیدم اونا هیچی نمیخوان فقط میخوان از اینجا بزنن بیرون))
با تعجب برگشتم سمتش...
((-همین؟!یعنی پول یا هلکوپتر نخواستن؟ ))
((نه فقط خواستن ساختمون تخلیه کنیم اونا برن بیرون))
ذهنم درگیر شد ادم وقتی بخواد کسی گروگان بگیره حتما یه چیزی میخواد
ولی اینا هیچی نخواستن
((جین:پس ساختمون تخلیه کنید))
((شوخیت گرفته من همچین کاری نمیکنم))
جین برگشت سمتش دوباره تکرار کرد
((الان جون اون کسایی که اون بالان مهمه نه موقعیت شما سریع اینجا تخلیه کنید بقیش خودمون انجام میدیم))
خواست مخالفت کنه که من نزاشتم اونم مجبور شد به افرادش دستور بده که تخلیه کنن
به لوهان اشاره کردم که از راه پله رفت طبقه سوم
((-شما دوتا هم از پله های فرعی برین بالا منم از پله برقی حواستون جمع باشه))
سرشون تکون دادن رفتن منم بقیه رو به طور نامحسوس کنار در های خروجی مستقر کردم
از پله برقی که خاموش شده بود بالا رفتم
از جای بچه ها مطمعن شدم مغازه زیر نظر گرفتم هیچی پیدا نبود
انگار هیچکس داخل اون مغازه نبود
از جام اروم پاشدم که یه تیر سمتم شلیک شد جاخالی دادم ولی یه خراش روی گونم
ایجاد کرد
هر جا رو نگاه کردم نتونستم مکانی که تیر شلیک شد پیدا کنم
یه تیر دیگه شلیک شد سریع برگشتم یه پسر حدود 24 تا 26 ساله بود
پوست سفیدی داشت با چشمای ابی موهای مشکی حالت داده شده
تیر اندازیش حرف نداشت
منم متقابلن یه گلوله به سمتش شلیک کرد که ماهرانه جاخالی داد
رفتم سمتش که زیر پای گرفت افتادم زمین
باهاش درگیر شدم
اسلحش پرت کردم اونور خواست یه مشت بزنه تو صورتم که لوهان اسلحه گرفت پشت سرش
اونم اروم بلند شد دستاش اورد بالا
((جناب سرگرد اروم باش نکشیمون یه وقت))
((میدونی من عاشق اینم یه گلوله تو سر تو امثال تو خالی کنم))
((متاسفانه دیر شده))
دست لوهان پیچوند پرتش کرد اونور خواستم بهش نزدیک شم که خودش افتاد زمین
رفتم سمتش ولی دیر شده بود مرده بود
جین و رزی سریع رفتن تو مغازه ولی اثری از اونا نبود گروگان هاشون گذاشته بودن رفتم بودن
سولی در باز کرد با یه پرونده اومد داخل
((مایکل جکسون اهل امریکا 25 ساله
تو دانشگاه سئول دانشجو رشته پزشکیه
پروندش پیش پلیس پاک پاکه))
لوهان پرونده از دست سولی گرفت گفت:
((یعنی هیچ پرونده ای پیش پلیس نداره؟! ))
سولی رو صندلی کنار من نشست ادامه داد
((هیچ پرونده ای نداره از هم دانشگاهی اش تحقیق کردیم گفتن زیاد با کسی حرف نمیزنه خیلی خجالت میکشه معمولا بعد از کلاسا تنها تو کافه می نشسته درس میخونده...
از استادا و مدیر دانشگاه پرسیدیم گفتن همیشه نمره های خوبی میاورده حتی تو مسابقات دو میدانی برنده شده پنج تا مدال داره))
((جین:میگم ازش دی ان ای گرفتی ممکنه شباهت داشته باشه اصلا مایکل اصلی نباشه؟ ))
((اقا من همه ی این اطلاعات از رو دی ان ایش در اوردم مگه میشه ازمایش دروغ بگه))
تو فکر بودم که رزی از فکر دراوردم
((+به چی فکر میکنی جنی؟! ))
((-عجیبه اون مهارت زیادی توی تیر اندازی هنرای رزمی داشت و سوال اصلی اینه چرا یه دانشجو باید چند نفر گروگان بگیره ولی بعدش سیانور بخوره؟ ))
((+شاید فکر کرده نمیتونه فرار کنه؟ ))
((-نه این نیست اونا سه نفر بودن یکیشون اومد سر ما رو گرم کنه تا اونا فرار کنن اونا تونستن از اونجا خارج بشن جوری که حتی دیده نشدن؟! ))
((منم موافقم خیلی عجیبه؟! چرا باید این کار انجام بده اخرش خودش بکشه؟ ))
((-اونا خیلی حرفه ای عمل کردن معلومه خیلی توی کارشون ماهرن))
((+ولی اونا کین؟! ))
۹.۸k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.