Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۹۴
یاسر:رو کمک ما حساب کنید ما هرکاری بخوایید انجام میدیم
صدرا:اره الان شاید بگید خوب اینا به استفاده خودشون هم میشه ولی ما شما رو به چشم خواهر نداشتمون میبینم از همون اول حالا شاید باهاتون لاس زدیم اینا ولی ما به عنوان رفیق اینکارو کردیم
یاسر:دقیقا الان به عنوان برادر بهتون کمک میکنیم
شیرین:ازتون ممنونم نمدونم چجوری لطف شمارو جبران کنیم میدونید میکائل خیلی اذیتم کرده الان نمتونم اروم بگیرم باید مثل خودش ازش انتقام بگیرم حق من نبود که اینقدر اذیتم کنه چون که اصلا من روحمم خبر نداشت
یاسر:اره ما بهت حق میدیم برای همین میخوایم هرکاری که از دستمون برمیاد براتون انجام بدیم
ملیحه:ممنون
ما ملیحه و یاسر صدرا رفتیم خرید برای فردا شب من یک لباس خودم داشتم ک میخواستم با اون چشم میکائل دربیارم
(فرداشب)
(میکائل)
دخترا رو سعید اورده بود
پرناز:سلام من پرنازم(دیگه عکس شخصیت ندارم)
منشی شرکت ارزو:عشقم میکائل منم که میشناسی
میکائل:بله
یک کت پوشیده بودم و یقه پیراهنمو باز کرده بودم که تتو هایی سینم دیده بشه رگ هایی دستم برجسته شده بود و یک گوشواره هم انداخته بودم منتظر سعید بودم ک امدش با دیدنش یک سوتی کشیدم
میکائل:خوشتیپ کردی؟
سعید:اره دیگه نباید کمتر از اون پسره چی بود اسمش
میکائل:صدرا
سعید:اره نباید کمتر از اون باشم
میکائل:اخه اون بچه سوسلا کجا تویی ۳۳ ساله کجا
سعید:دیگه سنم زیاده پیر پسرم
میکائل:ناشکری نکن من الان۳۶ سالمه
سعید:پیر میشه ها کسی بهت نگاه نمکنه هاا
ارزو:ما دخترا برای پسرایی سن بالا جونمون میدیم
سعید:جون یا یک چیزی دیگه؟
ارزو:اون اولش جون اخرش
میکائل:خب امشب تومهمونی میدونید چیکاردکنید باید حرص دوتا دختر رو دربیارید بعدشم کار دیگه قرار نیست انجام بدیم فقط رقص و صحبت همین
پرناز:یعنی قرار نیست شبش خوش بگذورنیم؟
سعید:نه
میکائل:چی نه اگه اونا تا اونجا پیش رفتن ماهم میریم
سعید:یعنی چی اونا هرکاری کنن تو خونشون میکنند
میکائل:اونا حال کنن ما نکنیم؟
Part۹۴
یاسر:رو کمک ما حساب کنید ما هرکاری بخوایید انجام میدیم
صدرا:اره الان شاید بگید خوب اینا به استفاده خودشون هم میشه ولی ما شما رو به چشم خواهر نداشتمون میبینم از همون اول حالا شاید باهاتون لاس زدیم اینا ولی ما به عنوان رفیق اینکارو کردیم
یاسر:دقیقا الان به عنوان برادر بهتون کمک میکنیم
شیرین:ازتون ممنونم نمدونم چجوری لطف شمارو جبران کنیم میدونید میکائل خیلی اذیتم کرده الان نمتونم اروم بگیرم باید مثل خودش ازش انتقام بگیرم حق من نبود که اینقدر اذیتم کنه چون که اصلا من روحمم خبر نداشت
یاسر:اره ما بهت حق میدیم برای همین میخوایم هرکاری که از دستمون برمیاد براتون انجام بدیم
ملیحه:ممنون
ما ملیحه و یاسر صدرا رفتیم خرید برای فردا شب من یک لباس خودم داشتم ک میخواستم با اون چشم میکائل دربیارم
(فرداشب)
(میکائل)
دخترا رو سعید اورده بود
پرناز:سلام من پرنازم(دیگه عکس شخصیت ندارم)
منشی شرکت ارزو:عشقم میکائل منم که میشناسی
میکائل:بله
یک کت پوشیده بودم و یقه پیراهنمو باز کرده بودم که تتو هایی سینم دیده بشه رگ هایی دستم برجسته شده بود و یک گوشواره هم انداخته بودم منتظر سعید بودم ک امدش با دیدنش یک سوتی کشیدم
میکائل:خوشتیپ کردی؟
سعید:اره دیگه نباید کمتر از اون پسره چی بود اسمش
میکائل:صدرا
سعید:اره نباید کمتر از اون باشم
میکائل:اخه اون بچه سوسلا کجا تویی ۳۳ ساله کجا
سعید:دیگه سنم زیاده پیر پسرم
میکائل:ناشکری نکن من الان۳۶ سالمه
سعید:پیر میشه ها کسی بهت نگاه نمکنه هاا
ارزو:ما دخترا برای پسرایی سن بالا جونمون میدیم
سعید:جون یا یک چیزی دیگه؟
ارزو:اون اولش جون اخرش
میکائل:خب امشب تومهمونی میدونید چیکاردکنید باید حرص دوتا دختر رو دربیارید بعدشم کار دیگه قرار نیست انجام بدیم فقط رقص و صحبت همین
پرناز:یعنی قرار نیست شبش خوش بگذورنیم؟
سعید:نه
میکائل:چی نه اگه اونا تا اونجا پیش رفتن ماهم میریم
سعید:یعنی چی اونا هرکاری کنن تو خونشون میکنند
میکائل:اونا حال کنن ما نکنیم؟
۷.۳k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.