پارت۱۴
پرش زمانی<br>
+ولی میدونین فک کنم باید ازش انتقام بگیرم<br>
زن: عزیزم بعدا هم پشیمون شه باید انتقامت رو بگیری نگیری خودم میگیرم! <br>
+باشه(با خنده) <br>
فردا! <br>
+من میرم خونه وسایل هامو جمع کنم تا برم خونه مامان اینام واقعا بابت دیشب تشکر میکنم و ببخشید مزاحم شدم! <br>
زن: این چه حرفیه دخترم بازم بیا پیشمون عزیزم مطمئنی کوک سرکاره؟ <br>
+اره! <br>
زن: باشه مراقب خودت باش! <br>
پرش زمانی<br>
رسیدم دم دره خونه<br>
درو اروم باز کردم<br>
رفتم دالخ دیدم کسی نیست<br>
رفتم بالا تا بیینم هست یا نه! <br>
وسایل هامو از پایین جمع کردم <br>
رفتم بالا درو باز کردم دیدم جونگکوک تویه تراسه<br>
ترسیدم<br>
داشتم میرفتم منو دید<br>
اومد سمتم<br>
درو بست منو گرفت بغل کرد<br>
_برگشتی چاگیا! <br>
+نه میخوام برم اومدم وسایلامو جمع کنم<br>
کوک با بغض گفت: نرو من« اشتباه» کردم <br>
+کوک خیلی دیره این بچه هم میندازم! <br>
_نهه التماست میکنم این بچه گناهی نکرده ترو خدااا<br>
+من به حرف تو گوش نمیدم واسه ی هفته دیگه وقت طلاق میگیرم! <br>
کوک زانو زد<br>
_بیبیه من ترو خدا نرو! <br>
بغضم گرفت دلم نمیومد ولش کنم دلم میخواست الان بغلش کنم اما باید کمی اذیتش میکردم<br>
+مراقب خودت باش! <br>
_بیبی قول میدم هرچی بگی گوش کنم فقد نرو! <br>
+نمیشه<br>
با داد و گریه گفت: من نمیخوام ولم کنی! <br>
بعد چسبوندم به دیوار<br>
لبشو کبوند رویه لبم و مک زد<br>
چند مین بعد<br>
نشسته بودم رویه تخت<br>
داشتم لباس هام رو میزاشتم تویه چمدون<br>
که دست کوک رویه شکمم قرار گرفت<br>
از پشت بغلم کرد<br>
سرشو فرو برد تویه گردنم! <br>
_بیبی!(اروم) <br>
+ها؟ <br>
_میشه ببخشیم؟ <br>
+هع(پوزخند) <br>
داشتی میرفتی <br>
_نرو ترو خدا... هیق.. <br>
دیدی داره نفس نفس میزنه<br>
سریع رفتی سمتش<br>
+کوک خوبییی؟ <br>
_ن... نرو.. هع... هع<br>
+باشه باشه هیچ جا نمیرم نفس عمیق بکش<br>
_بیا... هع.. تو... هع... بغلمـ.. هع.. <br>
اروم رفتم تویه بغلش<br>
سفت گرفت منو سرشو فرو برد تویه گردنم نفس میکشید <br>
*پرش زمانی*<br>
تصمیم گرفتم نرم و طلاق نگیرم اما یجور دیگه انتقام بگیرم! <br>
کوک اومد اروم کنارم نشست/_بیبی/+کوک فک نکن موندم ینی بخشیدمت! <br>
_باشه:) اروم بغلم کرد<br>
ساعت12 شب<br>
ادامه دارد..
+ولی میدونین فک کنم باید ازش انتقام بگیرم<br>
زن: عزیزم بعدا هم پشیمون شه باید انتقامت رو بگیری نگیری خودم میگیرم! <br>
+باشه(با خنده) <br>
فردا! <br>
+من میرم خونه وسایل هامو جمع کنم تا برم خونه مامان اینام واقعا بابت دیشب تشکر میکنم و ببخشید مزاحم شدم! <br>
زن: این چه حرفیه دخترم بازم بیا پیشمون عزیزم مطمئنی کوک سرکاره؟ <br>
+اره! <br>
زن: باشه مراقب خودت باش! <br>
پرش زمانی<br>
رسیدم دم دره خونه<br>
درو اروم باز کردم<br>
رفتم دالخ دیدم کسی نیست<br>
رفتم بالا تا بیینم هست یا نه! <br>
وسایل هامو از پایین جمع کردم <br>
رفتم بالا درو باز کردم دیدم جونگکوک تویه تراسه<br>
ترسیدم<br>
داشتم میرفتم منو دید<br>
اومد سمتم<br>
درو بست منو گرفت بغل کرد<br>
_برگشتی چاگیا! <br>
+نه میخوام برم اومدم وسایلامو جمع کنم<br>
کوک با بغض گفت: نرو من« اشتباه» کردم <br>
+کوک خیلی دیره این بچه هم میندازم! <br>
_نهه التماست میکنم این بچه گناهی نکرده ترو خدااا<br>
+من به حرف تو گوش نمیدم واسه ی هفته دیگه وقت طلاق میگیرم! <br>
کوک زانو زد<br>
_بیبیه من ترو خدا نرو! <br>
بغضم گرفت دلم نمیومد ولش کنم دلم میخواست الان بغلش کنم اما باید کمی اذیتش میکردم<br>
+مراقب خودت باش! <br>
_بیبی قول میدم هرچی بگی گوش کنم فقد نرو! <br>
+نمیشه<br>
با داد و گریه گفت: من نمیخوام ولم کنی! <br>
بعد چسبوندم به دیوار<br>
لبشو کبوند رویه لبم و مک زد<br>
چند مین بعد<br>
نشسته بودم رویه تخت<br>
داشتم لباس هام رو میزاشتم تویه چمدون<br>
که دست کوک رویه شکمم قرار گرفت<br>
از پشت بغلم کرد<br>
سرشو فرو برد تویه گردنم! <br>
_بیبی!(اروم) <br>
+ها؟ <br>
_میشه ببخشیم؟ <br>
+هع(پوزخند) <br>
داشتی میرفتی <br>
_نرو ترو خدا... هیق.. <br>
دیدی داره نفس نفس میزنه<br>
سریع رفتی سمتش<br>
+کوک خوبییی؟ <br>
_ن... نرو.. هع... هع<br>
+باشه باشه هیچ جا نمیرم نفس عمیق بکش<br>
_بیا... هع.. تو... هع... بغلمـ.. هع.. <br>
اروم رفتم تویه بغلش<br>
سفت گرفت منو سرشو فرو برد تویه گردنم نفس میکشید <br>
*پرش زمانی*<br>
تصمیم گرفتم نرم و طلاق نگیرم اما یجور دیگه انتقام بگیرم! <br>
کوک اومد اروم کنارم نشست/_بیبی/+کوک فک نکن موندم ینی بخشیدمت! <br>
_باشه:) اروم بغلم کرد<br>
ساعت12 شب<br>
ادامه دارد..
۸.۳k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.