دو پارتی بنگ چان p1
#بنگ_چان
#استری_کیدز
وقتی مریض شدی
بی حال روی تخت دراز کشیده بودی و صدای صرفه هات فضای خونه رو پر میکرد، سه روز بود که مریض شده بودی اما لج کرده بودی و دکتر نمیرفتی، بنگ چان با یک قرص توی دستش و لیوان آب به سمت تخت آمد
_بیا عزیزم.. بزار کمکت کنم بشینی
قرص و لیوان رو روی میز کنار تخت گذاشت و بدن کوفته ات رو کمی از تخت فاصله داد و بالش هارو پشت سرت قرار داد تا راحت تکیه بدی، بعد هم قرص رو به همراه لیوان آب به خوردت داد
_هنوزم نمی خوای بریم دکتر نه؟!
سرت رو به طرفین تکون دادی
_پس از راه دیگه ای وارد بشم؟!
&بیخیال چانی.. من واقعا خو..
سرفه هات باعث قطع شدن حرفت شدن
_میگفتی..
نگاه مظلومت رو بهش دادی که دستش رو روی گونه ات گذاشت و آروم شروع به نوازشش کرد
_عشقم.. من دوست ندارم تو بی حال اینجا بی افتی... بیا بریم دکتر نفس من... وقتی تو حالت خوب نیست.. منم حالم بد میشه.. قربون اون چشمای قشنگت بشم.. لطفا بیا بریم دکتر... من نمی تونم تحمل کنم تو مریض باشی قلب من
با دیدن اون لبخند کیوتش و حرفای قشنگش قلبت مثل کره آب شد و با صدای مگس واری گفتی
&باشه.. بریم دکتر
انگار که دنیا رو بهش داده باشن، با ذوق بلند شد و سریع کاپشنت رو از روی جالباسی آورد و تنت کرد، خودش هم لباس هاش رو عوض کرد. کمکت کرد تا از تخت بلند بشی.. بعد هم از خونه خارج شدید، نسیم سوزناک زمستون باعث یخ زدن پوست صورتت میشد، هوای سرد دلنشینی بود.. البته اگر مریض نبودی، توی ماشین نشوندت و بعد از استارت زدن اول برات بخاری ماشین رو روشن کرد، بعد هم به سمت درمانگاه راه افتاد.. چون روز تعطیل.. ساعت هشت شب.. احتمالا وقت مناسبی نبود برای اینکه بتونه از پیش یک دکتر متخصص وقت بگیره، به نزدیک ترین درمانگاه که رسید پارک کرد و تورو داخل برد، بعد از کمی نشستن نوبتتون شد و داخل رفتید، دکتر بعد از معاینه گفت که یک سرما خوردگی ساده است، چندتا دارو و یک سرم برات نوشت، سرمت رو که وصل کردن..
#استری_کیدز
وقتی مریض شدی
بی حال روی تخت دراز کشیده بودی و صدای صرفه هات فضای خونه رو پر میکرد، سه روز بود که مریض شده بودی اما لج کرده بودی و دکتر نمیرفتی، بنگ چان با یک قرص توی دستش و لیوان آب به سمت تخت آمد
_بیا عزیزم.. بزار کمکت کنم بشینی
قرص و لیوان رو روی میز کنار تخت گذاشت و بدن کوفته ات رو کمی از تخت فاصله داد و بالش هارو پشت سرت قرار داد تا راحت تکیه بدی، بعد هم قرص رو به همراه لیوان آب به خوردت داد
_هنوزم نمی خوای بریم دکتر نه؟!
سرت رو به طرفین تکون دادی
_پس از راه دیگه ای وارد بشم؟!
&بیخیال چانی.. من واقعا خو..
سرفه هات باعث قطع شدن حرفت شدن
_میگفتی..
نگاه مظلومت رو بهش دادی که دستش رو روی گونه ات گذاشت و آروم شروع به نوازشش کرد
_عشقم.. من دوست ندارم تو بی حال اینجا بی افتی... بیا بریم دکتر نفس من... وقتی تو حالت خوب نیست.. منم حالم بد میشه.. قربون اون چشمای قشنگت بشم.. لطفا بیا بریم دکتر... من نمی تونم تحمل کنم تو مریض باشی قلب من
با دیدن اون لبخند کیوتش و حرفای قشنگش قلبت مثل کره آب شد و با صدای مگس واری گفتی
&باشه.. بریم دکتر
انگار که دنیا رو بهش داده باشن، با ذوق بلند شد و سریع کاپشنت رو از روی جالباسی آورد و تنت کرد، خودش هم لباس هاش رو عوض کرد. کمکت کرد تا از تخت بلند بشی.. بعد هم از خونه خارج شدید، نسیم سوزناک زمستون باعث یخ زدن پوست صورتت میشد، هوای سرد دلنشینی بود.. البته اگر مریض نبودی، توی ماشین نشوندت و بعد از استارت زدن اول برات بخاری ماشین رو روشن کرد، بعد هم به سمت درمانگاه راه افتاد.. چون روز تعطیل.. ساعت هشت شب.. احتمالا وقت مناسبی نبود برای اینکه بتونه از پیش یک دکتر متخصص وقت بگیره، به نزدیک ترین درمانگاه که رسید پارک کرد و تورو داخل برد، بعد از کمی نشستن نوبتتون شد و داخل رفتید، دکتر بعد از معاینه گفت که یک سرما خوردگی ساده است، چندتا دارو و یک سرم برات نوشت، سرمت رو که وصل کردن..
۱۴.۱k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.