زندگی مخفی پارت شصت و دو
#زندگی_مخفی
پارت ۶۲
تهیونگ:اهیون اومد
جونگکوک:جیمین رو میزارم توی اتاقش شما ها برید پیش جیمین تا من با آرامش تمام برای اهیون توضیح بدم
تا کارم تموم نشده از اتاق نمیآید بیرون
به احتمال زیاد هوسوک هم باهاش اومده خب پس خواهشاً به حرفم گوش کنید
تهیونگ:باشه باشه حالا برو در زدن
رفتم و در رو باز کردم
اهیون اومد داخل و پشت سرش هوسوک
هوسوک:چی شده
جونگ کوک:بشینید تا براتون توضیح بدم و اینکه هوسوک هیونگ وسایل رو اوردی؟
هوسوک:آره اوردم
جونگکوک :خب بیا بشین
اهیون:جیمین کو
جونگکوک:بیا تا تعریف کنم
..
...
هوسوک:خب الان یعنی چی کار هیونجینه؟؟
آهیون:حالا میتونم جیمین و یونگی رو ببینم؟؟
ولی حالشون بعد اولین کیسشون چطور بود
هوسوک با آرنجش زد به بازوی اهیون
اهیون:آخ باشه خفه شدم
جونگکوک:بیاید بریم تو اتاق
.......................
اهیون:خب سرم جیمین تموم شد تا ده دقیقه دیگه به هوش میاد
تهیونگ:به یونگی هم آرامش بخش زدیم وگرنه الان سکته کرده بود
جونگ کوک کارتون تموم شد؟
جونگکوک:آره ولی هنوز نتونستیم تراشه رو از بدن جیمین جدا کنیم
تهیونگ:میشه یه توضیح راجبش بدی خواهش مندم
جونگکوک:هوسوک میشه به تهیونگ توضیح بدی من یکم دیگه بر میگردم
از اتاق رفتم بیرون
رفتم توی اتاق خودمو تهیونگ تا قرصامو بخورم و یکم فکر کنم
آخه چرا چرا من احمق باید به هیونجین یاد بدم چطوری اینا رو درست کنه
دفترچهَ مو باز کردم و شروع کردم به نوشتن
«هیونجین آره همون پسر بچه ی شیطون که مورد علاقم بود همونی که هر دفعه با فلیکس دعوا میکرد میومد و پیش من گریه میکرد و میگفت هیونگ فلیکس منو اذیت کرد
اون پسر الان تونست.... تونست یه وسیله ای اختراع کنه که بتونه تمام بدن انسان رو از راه دور کنترل کنه
اون یه چیز دایرهای شکل ولی کوچیک شاید اندازه یه سکه
رنگشون سبزه ولی وقتی سفید بشه یعنی خاموشه ولی هنوز ممکنه کنترل ما بدنتو به دست بگیره
منو هوسوک یه راه حل کوچیکی برای خارج کردنش پیدا کردیم ولی مطمئن نیستیم کار کنه
فعلا باید مراقب جیمین باشیم تا کسی رو تراشه گذاری نکنه
نگرانم خیلی
چرا وقتی فکر میکردم همهچیز قراره خوب تموم بشه باید یه اتفاق جدید بیوفته »
در اتاق زده شد
کوک:بیا تو
تهیونگ بود در رو باز کرد و اومد داخل اتاق
کوک:چرا برای اومدن توی اتاق خودت در میزنی
تهیونگ:خب چمیدونم گفتم شاید داری کار خلاف انجام میدی
خب من اینو از تو نپرسیدم
جئون جونگ کوک حالت خوبه ؟؟؟؟
داشتم توی چشماش نگاه میکردم که گریم گرفت و دستمو جلوی چشمام گذاشتم
کوک:آره ....آره...خوبم
تهیونگ:تو داری گریه میکنی اونوقت میگی خوبی
بگو ببینم چی شده
نمیتونستم حرف بزنم
ولی دفترو جلوش گرفتم و اشاره کردم بخونه
پارت ۶۲
تهیونگ:اهیون اومد
جونگکوک:جیمین رو میزارم توی اتاقش شما ها برید پیش جیمین تا من با آرامش تمام برای اهیون توضیح بدم
تا کارم تموم نشده از اتاق نمیآید بیرون
به احتمال زیاد هوسوک هم باهاش اومده خب پس خواهشاً به حرفم گوش کنید
تهیونگ:باشه باشه حالا برو در زدن
رفتم و در رو باز کردم
اهیون اومد داخل و پشت سرش هوسوک
هوسوک:چی شده
جونگ کوک:بشینید تا براتون توضیح بدم و اینکه هوسوک هیونگ وسایل رو اوردی؟
هوسوک:آره اوردم
جونگکوک :خب بیا بشین
اهیون:جیمین کو
جونگکوک:بیا تا تعریف کنم
..
...
هوسوک:خب الان یعنی چی کار هیونجینه؟؟
آهیون:حالا میتونم جیمین و یونگی رو ببینم؟؟
ولی حالشون بعد اولین کیسشون چطور بود
هوسوک با آرنجش زد به بازوی اهیون
اهیون:آخ باشه خفه شدم
جونگکوک:بیاید بریم تو اتاق
.......................
اهیون:خب سرم جیمین تموم شد تا ده دقیقه دیگه به هوش میاد
تهیونگ:به یونگی هم آرامش بخش زدیم وگرنه الان سکته کرده بود
جونگ کوک کارتون تموم شد؟
جونگکوک:آره ولی هنوز نتونستیم تراشه رو از بدن جیمین جدا کنیم
تهیونگ:میشه یه توضیح راجبش بدی خواهش مندم
جونگکوک:هوسوک میشه به تهیونگ توضیح بدی من یکم دیگه بر میگردم
از اتاق رفتم بیرون
رفتم توی اتاق خودمو تهیونگ تا قرصامو بخورم و یکم فکر کنم
آخه چرا چرا من احمق باید به هیونجین یاد بدم چطوری اینا رو درست کنه
دفترچهَ مو باز کردم و شروع کردم به نوشتن
«هیونجین آره همون پسر بچه ی شیطون که مورد علاقم بود همونی که هر دفعه با فلیکس دعوا میکرد میومد و پیش من گریه میکرد و میگفت هیونگ فلیکس منو اذیت کرد
اون پسر الان تونست.... تونست یه وسیله ای اختراع کنه که بتونه تمام بدن انسان رو از راه دور کنترل کنه
اون یه چیز دایرهای شکل ولی کوچیک شاید اندازه یه سکه
رنگشون سبزه ولی وقتی سفید بشه یعنی خاموشه ولی هنوز ممکنه کنترل ما بدنتو به دست بگیره
منو هوسوک یه راه حل کوچیکی برای خارج کردنش پیدا کردیم ولی مطمئن نیستیم کار کنه
فعلا باید مراقب جیمین باشیم تا کسی رو تراشه گذاری نکنه
نگرانم خیلی
چرا وقتی فکر میکردم همهچیز قراره خوب تموم بشه باید یه اتفاق جدید بیوفته »
در اتاق زده شد
کوک:بیا تو
تهیونگ بود در رو باز کرد و اومد داخل اتاق
کوک:چرا برای اومدن توی اتاق خودت در میزنی
تهیونگ:خب چمیدونم گفتم شاید داری کار خلاف انجام میدی
خب من اینو از تو نپرسیدم
جئون جونگ کوک حالت خوبه ؟؟؟؟
داشتم توی چشماش نگاه میکردم که گریم گرفت و دستمو جلوی چشمام گذاشتم
کوک:آره ....آره...خوبم
تهیونگ:تو داری گریه میکنی اونوقت میگی خوبی
بگو ببینم چی شده
نمیتونستم حرف بزنم
ولی دفترو جلوش گرفتم و اشاره کردم بخونه
۳.۳k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.