Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
مامانش رفت ک دیدم فرزین داره به ایلین نگاه میکنه زدم رو دستش
بهدیس: نگاش نکن
فرزین: چشم اونو نگاه نمکردم
بهدیس:با اون لباسش امده خجالت نمکشه
فرزین:کسی ک خرابه خرابه عزیزمن
بهدیس:چرا امده ک تو اینجوری بهش خیره بشی
فرزین:من به اون خیره نشدم قربونت برم من حسود من ناز من
بهدیس:جلوی اون قربوت صدقم برو بسوزه
فرزین:چشمممم
مامان سمیه رفت پیش دیجی و میکروفن ازش گرفت
بهدیس:میخواد چی بگه مامانت؟
فرزین:حتما میخواد بارداری ترو اعلام کنه
بهدیس:بزار بگه اون دختره خراب بمیره
فرزین:عشقمممم
بهدیس:درد به اونور نگاه نکن
فرزین:حسود
بهدیس:عمته
فرزین:فعلا ک تویی
مامان سمیه:خب من امشب ک شب عروسی دخترمه ک خیلی خوشحالم میخوام یک خبری بهتون بدم ک خودم ک دارم از ذوق این خبر میمیرم
مامان سمیه به منو فرزین اشاره میکنه ک بریم پیششون ما بلند میشیم ک فرزین دستمو میگیره و میرم پیش مامانش به قیافه ایلین نگاه میکردم ک قرمز شده بود
مامان سمیه:عروس خوشگلم بهدیس بارداری و قراره من نوه دار بشم
بعد مامان سمیه میاد بغلم میکنه و همه دست میزنن و بعد فرزین میاد طرفم و لبامو جلوی کلی ادم میبوسه و منم بدم نمیاد و همراهیش میکنم
دیگ عروسی تموم شد و داشتیم میرفتیم خونمون سوار ماشین شدیم ک تو راه من خیلی ذوق میزدم بیشتر برای کاری ک فرزین کرد
بهدیس:خجالت کشیدم جلوی همه منو بوسیدی
فرزین:برعکس من خجالت نکشیدم
بهدیس:عاشقتم
فرزین:منم عاشقتم عشقم
فرزین دست بهدیس رو میبوسه
رسیدیم خونه ک اول کفش پاشنه بلند هامو دراوردم چون واقعا داشت پامو اذیت میکرد
بهدیس:کی همین کفش رو درست کرده پام قلم شد
فرزین:خوب نمپوشیدی
بهدیس:ماشالله قد تو مثل زرافه بعد من با این قد کوتاهم پیش تو باشم مردم فکر میکنن دخترتم
فرزین:دخترمی دیگ تو دختر کوچلویی منی
بهدیس:باباییی جونم(بچگونه)
(بقیش تو کامنت ها)
(۴ماه بعد)
مامانش رفت ک دیدم فرزین داره به ایلین نگاه میکنه زدم رو دستش
بهدیس: نگاش نکن
فرزین: چشم اونو نگاه نمکردم
بهدیس:با اون لباسش امده خجالت نمکشه
فرزین:کسی ک خرابه خرابه عزیزمن
بهدیس:چرا امده ک تو اینجوری بهش خیره بشی
فرزین:من به اون خیره نشدم قربونت برم من حسود من ناز من
بهدیس:جلوی اون قربوت صدقم برو بسوزه
فرزین:چشمممم
مامان سمیه رفت پیش دیجی و میکروفن ازش گرفت
بهدیس:میخواد چی بگه مامانت؟
فرزین:حتما میخواد بارداری ترو اعلام کنه
بهدیس:بزار بگه اون دختره خراب بمیره
فرزین:عشقمممم
بهدیس:درد به اونور نگاه نکن
فرزین:حسود
بهدیس:عمته
فرزین:فعلا ک تویی
مامان سمیه:خب من امشب ک شب عروسی دخترمه ک خیلی خوشحالم میخوام یک خبری بهتون بدم ک خودم ک دارم از ذوق این خبر میمیرم
مامان سمیه به منو فرزین اشاره میکنه ک بریم پیششون ما بلند میشیم ک فرزین دستمو میگیره و میرم پیش مامانش به قیافه ایلین نگاه میکردم ک قرمز شده بود
مامان سمیه:عروس خوشگلم بهدیس بارداری و قراره من نوه دار بشم
بعد مامان سمیه میاد بغلم میکنه و همه دست میزنن و بعد فرزین میاد طرفم و لبامو جلوی کلی ادم میبوسه و منم بدم نمیاد و همراهیش میکنم
دیگ عروسی تموم شد و داشتیم میرفتیم خونمون سوار ماشین شدیم ک تو راه من خیلی ذوق میزدم بیشتر برای کاری ک فرزین کرد
بهدیس:خجالت کشیدم جلوی همه منو بوسیدی
فرزین:برعکس من خجالت نکشیدم
بهدیس:عاشقتم
فرزین:منم عاشقتم عشقم
فرزین دست بهدیس رو میبوسه
رسیدیم خونه ک اول کفش پاشنه بلند هامو دراوردم چون واقعا داشت پامو اذیت میکرد
بهدیس:کی همین کفش رو درست کرده پام قلم شد
فرزین:خوب نمپوشیدی
بهدیس:ماشالله قد تو مثل زرافه بعد من با این قد کوتاهم پیش تو باشم مردم فکر میکنن دخترتم
فرزین:دخترمی دیگ تو دختر کوچلویی منی
بهدیس:باباییی جونم(بچگونه)
(بقیش تو کامنت ها)
(۴ماه بعد)
۹.۵k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.