پارت ۳ Stealing under the pretext of love
سریع از کوچه گذشتم تا خودم رو به پاتوق سهون برسونم وقتی رسیدم کسی رو ندیدم چند دقیقه ایستادم ولی خبری ازش نبود به دیوار تکیه دادم و با نوک کفشام سنگا رو پرت میکردم که صدای موتورشو شنیدم کنارم ترمز کرد و منم بدون فوت وقت سوار شدم با اینکه کلاه سرم میزاشتم ولی همیشه میگفت باید کلاه کاسکت بزاری سرت تا کسی متوجه نشه دختری خب ... یه جورایی راست میگفت با اینکه هیچوقت تو صورتم دست نبرده بودم ولی بازم قیافه ام دخترانه بود البته وقتی صدامو کلفت میکردم کسی شک نمیکرد اندامم توپر بود ولی با هزار دنگ و فنگ برجستگی های بدنمو میپوشوندم که اون موقع تازه میشدم یه پسر خوشتیپ هر چند همیشه به خاطر صورتم بهم میگفتن پسر خوشتیپی هستی چشمام مشکی و درشت بود و مژه هامم خدادادی بلند و فر بود پوستمم گندمی بود با یه لب گوشتی و یه دماغ معمولی و یه ابرو کمونی و پیوسته بود ولی با این حال پر بود کسی بهم شک نمیکرد یه نیم ساعتی میروند تا بالاخره جلوی یه ویلا ترمز کرد با دیدنش دهنم باز موند
مایا =اینحا رو از کجا پیدا کردی؟ بابا اینجا صد درصد دزدگیر داره
سهون=نچ یه چند روزیه که دزدگیرش خراب شده امارشو درآوردم
مایا=چطوری بریم توش؟
سهون=من میرم بالا درشو باز میکنم
مایا=نه درو نمیخواد باز کنی منم از بالا میام
سهون=خیلی خب پس برات قلاب میگیرم برو بالا
مایا=خودت چطوری میای؟
سهون=یه جوری میام
مایا=نمیخواد من قلاب میگیرم تو برو بالا من خودم میام میدونی که فرزتر از تو ام
سهون=آره میدونم چه مارمولکی هستی...
(براش قلاب رو گرفتم و با لبخند پرید بالا دستم داغون شد که از اون بالا گفت=تو هم بیا دیگه)
پامو روی لبه ی دیوار گذاشتم و از در بالا رفتم و پریدم پایین از جام که بلند شدم دهنم از تعجب باز موند
مایا=خدایا آخه این انصافه بین بنده هات فرق میذاری؟
یه حیاط بزرگ و سنگ فرش شده که کناره هاش چمن کاری شده بود و بینش هم درختای بلندی بود که اسمشو نمیدونستم چراغ های پایه بلند گازی هم فضای حیاط یا همون باغ رو روشن کرده بود همیشه این خونه ها رو توی فیلم ها دیده بودم چقدر دلم میخواست یه همچین خونه ای رو ببینم ۵ دقیقه پیاده رفتیم تا بالاخره به یه ساختمون بزرگ رسیدیم یه استخر خیلی بزرگ هم کنار ساختمون بود دلم میخواست برم از نزدیک ببینم ولی وقت نداشتیم به هر حال شنا هم بلد نبودم همیشه دوست داشتم شنا یاد بگیرم ولی کجا؟ تو حموم؟ ای بابا منم عجب دزد ناشی ای هستما انگار اومدم شنا نه دزدی اما خب به هر حال همیشه تو رویا هام همچین خونه ای دلم میخواست خب منم یه دخترم به خودم پوزخند میزنم بابا ببند این فکتو ...
آروم به سمت ورودیه رفتیم و گفتم خونه ی به این بزرگی نگهبان نداره؟........
مایا =اینحا رو از کجا پیدا کردی؟ بابا اینجا صد درصد دزدگیر داره
سهون=نچ یه چند روزیه که دزدگیرش خراب شده امارشو درآوردم
مایا=چطوری بریم توش؟
سهون=من میرم بالا درشو باز میکنم
مایا=نه درو نمیخواد باز کنی منم از بالا میام
سهون=خیلی خب پس برات قلاب میگیرم برو بالا
مایا=خودت چطوری میای؟
سهون=یه جوری میام
مایا=نمیخواد من قلاب میگیرم تو برو بالا من خودم میام میدونی که فرزتر از تو ام
سهون=آره میدونم چه مارمولکی هستی...
(براش قلاب رو گرفتم و با لبخند پرید بالا دستم داغون شد که از اون بالا گفت=تو هم بیا دیگه)
پامو روی لبه ی دیوار گذاشتم و از در بالا رفتم و پریدم پایین از جام که بلند شدم دهنم از تعجب باز موند
مایا=خدایا آخه این انصافه بین بنده هات فرق میذاری؟
یه حیاط بزرگ و سنگ فرش شده که کناره هاش چمن کاری شده بود و بینش هم درختای بلندی بود که اسمشو نمیدونستم چراغ های پایه بلند گازی هم فضای حیاط یا همون باغ رو روشن کرده بود همیشه این خونه ها رو توی فیلم ها دیده بودم چقدر دلم میخواست یه همچین خونه ای رو ببینم ۵ دقیقه پیاده رفتیم تا بالاخره به یه ساختمون بزرگ رسیدیم یه استخر خیلی بزرگ هم کنار ساختمون بود دلم میخواست برم از نزدیک ببینم ولی وقت نداشتیم به هر حال شنا هم بلد نبودم همیشه دوست داشتم شنا یاد بگیرم ولی کجا؟ تو حموم؟ ای بابا منم عجب دزد ناشی ای هستما انگار اومدم شنا نه دزدی اما خب به هر حال همیشه تو رویا هام همچین خونه ای دلم میخواست خب منم یه دخترم به خودم پوزخند میزنم بابا ببند این فکتو ...
آروم به سمت ورودیه رفتیم و گفتم خونه ی به این بزرگی نگهبان نداره؟........
۱۱.۲k
۱۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.