**محل رز**
**محل رز**
☆پارت 1
فرشته
چند سال پیش مادرم فوت کرده بود و الان با پدرم و خواهر بزرگترم زندگی میکردم من فقط ۲۳ سالمه بود وقتی داشتم. خاطره هایم را مینوشتم که یدفعه دیدم خواهر بزرگترم اومد
عسل: فرشته جانم بین چه کردم
فرشته، بازم تو غذا پختی
عسل: خب آره خواهر جان دست پخته من
فرشته: باشه تو برو من بعدا میام
دو ساعت بعد
فرشته؛بابا دارم میرم به سرکارم
سامان: باشه بسلامت برو
عسل: من با تو میام یک دقیقه
فرشته: پس برو آماده شو بریم «دیدم خواهر رفت آماده شد و من هم رفتم ماشینو روشن کردمو دیدم خواهر با عجله اومد سوار ماشین شد»
عسل: خواهر جان برو دیگه
فرشته: باشه خواهر «داشتم میوردم»
چند دقیقه بعد
عسل: فرشته جان ماشینمو همینجا نگه دار
فرشته باشه خواهر جان «نگه داشتم دیدم خواهرم پیاده شدم»
عسل: خداحافظ فرشته جان
فرشته: خداحافظ عزیزم «در رو محکم بست و من رانندگی دادم و من هم رسیدم به شرکت و همه سلام کردند رئیس شرکت که اسم مریم بود و خیلی بداخلاق بود و همه از اون میترسیند»
مریم: به به عجب فرشته کوچولو
فرشته: سلام رئیس اولم سلام کو دوم دیگه من رئیس اینجا هستم مریم: مواظب حرف باش خانم واالا بزنمت میمیری ها
فرشته: ترسیدم. اگه من بیمیرم خدا تو رو اذیت میکنه فهمیدی حالا برو کنار بچه پرو
مریم: عه عه دروغ نگو من ریس اینجا هم بعدشم مگه پیامبری یا امامی و یا فرشته: من فرشته روی زمین تو هم شیطانی
مریم:سرابی خانم این شرکت به نام پدر و مادر من هست بهتر بری یه اینجا دیگر اداره کنید
فرسته:،باشه پس میرم ولی مواظب شکایت از بداخلاقی خودت باش
☆پارت 1
فرشته
چند سال پیش مادرم فوت کرده بود و الان با پدرم و خواهر بزرگترم زندگی میکردم من فقط ۲۳ سالمه بود وقتی داشتم. خاطره هایم را مینوشتم که یدفعه دیدم خواهر بزرگترم اومد
عسل: فرشته جانم بین چه کردم
فرشته، بازم تو غذا پختی
عسل: خب آره خواهر جان دست پخته من
فرشته: باشه تو برو من بعدا میام
دو ساعت بعد
فرشته؛بابا دارم میرم به سرکارم
سامان: باشه بسلامت برو
عسل: من با تو میام یک دقیقه
فرشته: پس برو آماده شو بریم «دیدم خواهر رفت آماده شد و من هم رفتم ماشینو روشن کردمو دیدم خواهر با عجله اومد سوار ماشین شد»
عسل: خواهر جان برو دیگه
فرشته: باشه خواهر «داشتم میوردم»
چند دقیقه بعد
عسل: فرشته جان ماشینمو همینجا نگه دار
فرشته باشه خواهر جان «نگه داشتم دیدم خواهرم پیاده شدم»
عسل: خداحافظ فرشته جان
فرشته: خداحافظ عزیزم «در رو محکم بست و من رانندگی دادم و من هم رسیدم به شرکت و همه سلام کردند رئیس شرکت که اسم مریم بود و خیلی بداخلاق بود و همه از اون میترسیند»
مریم: به به عجب فرشته کوچولو
فرشته: سلام رئیس اولم سلام کو دوم دیگه من رئیس اینجا هستم مریم: مواظب حرف باش خانم واالا بزنمت میمیری ها
فرشته: ترسیدم. اگه من بیمیرم خدا تو رو اذیت میکنه فهمیدی حالا برو کنار بچه پرو
مریم: عه عه دروغ نگو من ریس اینجا هم بعدشم مگه پیامبری یا امامی و یا فرشته: من فرشته روی زمین تو هم شیطانی
مریم:سرابی خانم این شرکت به نام پدر و مادر من هست بهتر بری یه اینجا دیگر اداره کنید
فرسته:،باشه پس میرم ولی مواظب شکایت از بداخلاقی خودت باش
۱.۲k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.