تولد آلفا ♤° p¹³
تولد آلفا ♤° p¹³
ویو نویسنده
ساعت ۱۲ و نیم شب بود و کوک و تهیونگ توی تخت هاشون خواب بودن. تا اینکه کوک احساس خفگی کرد، اصلا نمیتونست نفس بکشه،گرمش بودو عرق کرده بود.
کوک: تهیونگ،تهیونگ بیداری؟
تهیونگ: جانم چیزی شده؟ درد داری؟
کوک: گرممه...نفس نمیتونم بکشم.
تهیونگ: دلتم درد میکنه ؟
کوک: نه!
تهیونگ بلند شد و چراغ اتاق رو روشن کرد.بعد رفت پیش کوک دستش و گذاشت روی پیشونیش داغ بود ولی سرما نخورده بود.
کوک: میشه لباسم و در بیارم؟
تهیونگ: نه....وایسا الان میام.
تهیونگ رفت و دوتا پنکه آوورد و گذاشت سمت چپ،راست تخت، بعد رفت چند تا بالشت اوورد و گذاشت پشت کوک،دور ور ور کوک تا تکیه بده بهشون و راحت باشه.
کوک: تهیونگ هنوز گرمهههههه
تهیونگ: باشه یکم طاقت بیار چاگیا.
تهیونگ رفت و بایه تشت پر از آب و یخ اومد روی شونش یه حوله و یه دستمال حوله ای بود. تهیونگ تشت رو گذاشت پایین پای کوک ، و بعد پاهای کوک رو گذاشت توی آب اون دستمال هم خیسش کرد و گذاشت روی پیشونیه ی کوک....
تهیونگ: بهتری؟
کوک: بهتره!
تهیونگ لباس کوک رو تا بالای شکم گردش بالا داد.
کوک: تهیونگ!
تهیونگ: جان تهیونگ، چیزی میخوای؟
کوک: دوست دارم!
تهیونگ: من عاشقتم.
بعد پیشونیه ی خنک کوک رو بوسید. تهیونگ رفت پیش کوک نشست . یه دستش پشت کوک بود و ماساژش میداد یه دستش هم روی شکم گرد کوک بود.
تهیونگ: میگم نمیخوایم برای بچه ها اسم انتخاب کنیم؟
کوک: فکر خوبیه، امممممم.. اسم دخترمون هانول، اسم پسرا هممم..
تهیونگ: اسم یکی از پسرا سوک.
کوک: اممممم هانول،سوک،و....
تهیونگ: میگم اسم اون یکی پسرمون و از کیونگ بپرسیم؟
کوک: فکر خوبیه .خوب اونم عمه ی این بچه هاس!
تهیونگ: قربون این بچه ها برم من( یه بوس گذاشت روی شکم کوک)
کوک: آخخخخخخ
تهیونگ: چی شد؟!
کوک: اینقدر این بچه هارو پررو نکن اینا هنوز به دنیا نیومدن مامی شون و اذیت میکنن.
تهیونگ: لگد زد؟
کوک: بهتره رگی لگد زدن..(خنده)
تهیونگ: (خنده)
کوک: تهیونگ میای یه کاری کنیم؟
تهیونگ: چیکار؟
کوک: بیا با بچه ها صحبت کن ببینم چیکار میکن!؟
تهیونگ: ولی اگر لگد بزنن چی؟
کوک: نگران نباش!
تهیونگ: خیلی خوب باشه!
.....
ویو نویسنده
ساعت ۱۲ و نیم شب بود و کوک و تهیونگ توی تخت هاشون خواب بودن. تا اینکه کوک احساس خفگی کرد، اصلا نمیتونست نفس بکشه،گرمش بودو عرق کرده بود.
کوک: تهیونگ،تهیونگ بیداری؟
تهیونگ: جانم چیزی شده؟ درد داری؟
کوک: گرممه...نفس نمیتونم بکشم.
تهیونگ: دلتم درد میکنه ؟
کوک: نه!
تهیونگ بلند شد و چراغ اتاق رو روشن کرد.بعد رفت پیش کوک دستش و گذاشت روی پیشونیش داغ بود ولی سرما نخورده بود.
کوک: میشه لباسم و در بیارم؟
تهیونگ: نه....وایسا الان میام.
تهیونگ رفت و دوتا پنکه آوورد و گذاشت سمت چپ،راست تخت، بعد رفت چند تا بالشت اوورد و گذاشت پشت کوک،دور ور ور کوک تا تکیه بده بهشون و راحت باشه.
کوک: تهیونگ هنوز گرمهههههه
تهیونگ: باشه یکم طاقت بیار چاگیا.
تهیونگ رفت و بایه تشت پر از آب و یخ اومد روی شونش یه حوله و یه دستمال حوله ای بود. تهیونگ تشت رو گذاشت پایین پای کوک ، و بعد پاهای کوک رو گذاشت توی آب اون دستمال هم خیسش کرد و گذاشت روی پیشونیه ی کوک....
تهیونگ: بهتری؟
کوک: بهتره!
تهیونگ لباس کوک رو تا بالای شکم گردش بالا داد.
کوک: تهیونگ!
تهیونگ: جان تهیونگ، چیزی میخوای؟
کوک: دوست دارم!
تهیونگ: من عاشقتم.
بعد پیشونیه ی خنک کوک رو بوسید. تهیونگ رفت پیش کوک نشست . یه دستش پشت کوک بود و ماساژش میداد یه دستش هم روی شکم گرد کوک بود.
تهیونگ: میگم نمیخوایم برای بچه ها اسم انتخاب کنیم؟
کوک: فکر خوبیه، امممممم.. اسم دخترمون هانول، اسم پسرا هممم..
تهیونگ: اسم یکی از پسرا سوک.
کوک: اممممم هانول،سوک،و....
تهیونگ: میگم اسم اون یکی پسرمون و از کیونگ بپرسیم؟
کوک: فکر خوبیه .خوب اونم عمه ی این بچه هاس!
تهیونگ: قربون این بچه ها برم من( یه بوس گذاشت روی شکم کوک)
کوک: آخخخخخخ
تهیونگ: چی شد؟!
کوک: اینقدر این بچه هارو پررو نکن اینا هنوز به دنیا نیومدن مامی شون و اذیت میکنن.
تهیونگ: لگد زد؟
کوک: بهتره رگی لگد زدن..(خنده)
تهیونگ: (خنده)
کوک: تهیونگ میای یه کاری کنیم؟
تهیونگ: چیکار؟
کوک: بیا با بچه ها صحبت کن ببینم چیکار میکن!؟
تهیونگ: ولی اگر لگد بزنن چی؟
کوک: نگران نباش!
تهیونگ: خیلی خوب باشه!
.....
۶.۶k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.