فیک گنگ مافیایی سیاه پارت 17
فیک گنگ مافیایی سیاه
Part 17
ویو سومی
وقتی رسیدم به عمارت از تاکسی پیاده شدم و کرایه رو حساب کردم رفتم سمت در ورودی...یعنی چی؟!...یعنی دیر رسیدم اونا رفتن...چرا هیچ نگهبانی جلو در ورودی نیست...توی حیاط عمارت هیچ نگهبانی نیست...ولی نه انگار چراغ های داخل عمارت روشن هست پس باید یه نفر داخل باشه رفتم سمت عمارت در زدم یه چند دقیقه وایستادم دیدم کسی جواب نداد تا خواستم دوباره در بزنم سر خدمتکار عمارت در رو باز کرد و بهم گفت که بیام داخل رو مبل بشینم تهیونگ میاد نشستم روی مبل و کلاه و ماسکم رو گذاشتم روی مبل و یه خورده موهام رو درست کردم که تهیونگ از طبقه بالا اومد پایین انگار تازه از حموم بیرون اومده بود چون حوله رو سرش بود و همین طوری که داشت از پله ها میومد پایین سرش رو با اون حوله خشک میکرد بعد حوله رو انداخت دور گردنش موهاش ریخته بود جلو صورتش و خیلی جذابش کرده بود...وایستا ببینم مگه نگفت بیام که بریم مأموریت پس چرا اینقدر ریلکس رفتار میکنه انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده
_: سلام خوش اومدی...هات چاکلت میخوری یا قهوه؟
+: قهوه
_: منم همیشه بعد حموم هات چاکلت میخورم
_: راستی درمورد مأموریتی که بهت گفتم...خب...یه جورایی مأموریتی در کار نیست و...
+: و بهم دروغ گفتی...اون وقت چرا؟
_: خب مثلا چی میگفتم بهت تا بیای دوتایی باهم یه گپ بزنیم...هر چیز دیگه بهت میگفتم سعی میکردی بپیچونیش...غیر از اینه؟
+: خب...اره راست میگی
_: بفرمایید این هم قهوه شما...و اینم برای خودم...اجوما شما دیگه میتونید برید (علامت اجوما:&)
&: چشم قربان...خیلی ازتون ممنونم
_: ببین اصلا پیش نمیومده که من غیر ساعت کاری بزارم که خدمتکارا برن...به خاطر اینکه تو معذب نباشی گفتم بره
+: ممنونم
_: خب درمورد خودت بگو...یه حرفی بزن
+: ببین تهیونگ شاید این رفتارم خیلی گستاخانه باشه ولی من خونه ی خودم کلی کار دارم این چند روز که خونه نرفتم خیلی اونجا کثیف شده...باید برم
🄲🄾🄽🅃🄸🄽🅄🄴🅂
Part 17
ویو سومی
وقتی رسیدم به عمارت از تاکسی پیاده شدم و کرایه رو حساب کردم رفتم سمت در ورودی...یعنی چی؟!...یعنی دیر رسیدم اونا رفتن...چرا هیچ نگهبانی جلو در ورودی نیست...توی حیاط عمارت هیچ نگهبانی نیست...ولی نه انگار چراغ های داخل عمارت روشن هست پس باید یه نفر داخل باشه رفتم سمت عمارت در زدم یه چند دقیقه وایستادم دیدم کسی جواب نداد تا خواستم دوباره در بزنم سر خدمتکار عمارت در رو باز کرد و بهم گفت که بیام داخل رو مبل بشینم تهیونگ میاد نشستم روی مبل و کلاه و ماسکم رو گذاشتم روی مبل و یه خورده موهام رو درست کردم که تهیونگ از طبقه بالا اومد پایین انگار تازه از حموم بیرون اومده بود چون حوله رو سرش بود و همین طوری که داشت از پله ها میومد پایین سرش رو با اون حوله خشک میکرد بعد حوله رو انداخت دور گردنش موهاش ریخته بود جلو صورتش و خیلی جذابش کرده بود...وایستا ببینم مگه نگفت بیام که بریم مأموریت پس چرا اینقدر ریلکس رفتار میکنه انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده
_: سلام خوش اومدی...هات چاکلت میخوری یا قهوه؟
+: قهوه
_: منم همیشه بعد حموم هات چاکلت میخورم
_: راستی درمورد مأموریتی که بهت گفتم...خب...یه جورایی مأموریتی در کار نیست و...
+: و بهم دروغ گفتی...اون وقت چرا؟
_: خب مثلا چی میگفتم بهت تا بیای دوتایی باهم یه گپ بزنیم...هر چیز دیگه بهت میگفتم سعی میکردی بپیچونیش...غیر از اینه؟
+: خب...اره راست میگی
_: بفرمایید این هم قهوه شما...و اینم برای خودم...اجوما شما دیگه میتونید برید (علامت اجوما:&)
&: چشم قربان...خیلی ازتون ممنونم
_: ببین اصلا پیش نمیومده که من غیر ساعت کاری بزارم که خدمتکارا برن...به خاطر اینکه تو معذب نباشی گفتم بره
+: ممنونم
_: خب درمورد خودت بگو...یه حرفی بزن
+: ببین تهیونگ شاید این رفتارم خیلی گستاخانه باشه ولی من خونه ی خودم کلی کار دارم این چند روز که خونه نرفتم خیلی اونجا کثیف شده...باید برم
🄲🄾🄽🅃🄸🄽🅄🄴🅂
۳.۳k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.