☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_²⁶ঔৣ͡ ͜
صبح
جونگکوک ویو
با نور خورشید بیدار شدم اینجا کجاست آها اتاقهه منو ات نگاه کردم ات هم جفتم بود اما ل*خ*ت دیشب چیشد نکنه وای دوباره چم شده بود آخ سرم که ات چرخید طرفم
ات: بیدار شدی
جونگکوک: آره
ات: دیشب
جونگکوک: ببخشید
ات: خب تو مست بودی پس
جونگکوک: میدونی دیگه تو مستی دست خودم نیست
ات: میدونم.... چشماتو ببند
جونگکوک: اما
ات: میدونم
جونگکوک: باش
چشمامو بستم تا ات بره حموم
ات ویو
رقتم حموم کردم و اومدم جونگکوک هم زیر پتو بود پس رفتم لباس برداشتم سری رفتم تو حموم لباس پوشیدم و اومدم بیرون
ات: میتونی بری حموم
جونگکوک: باش
رفتم پایین دلم درد میکرد رفتم یه مسکن خوردم و شروع کردم درست کردن صبحونه
جونگکوک ویو
ات رفت رفتم حموم و اومد لباس پوشیدم و رفتم پایین می خواست صبحونه درست کنه
جونگکوک: نمی خواد درست کنی
ات: ها.... باشه
بعدش اومد نشست رو مبل منم رفت نشستم و رفتم تو گوشیم بعد چند دقیقه متوجه یک چیزی شدم
ات ویو
دام واقعا درد گرفته بود دستمو گذاشتم روش که جونگکوک نگام کرد
جونگکوک:خوبی
ات: آره
جونگکوک: مطمئنی
ات: آره
جونگکوک باش
دستم و بیشتر فشار دادم
جونگکوک: ات
ات: هوم
جونگکوک: مطمئنی خوبی
ات: آ.. اره
جونگکوک: ولی مطمئن نیستم
ات:نه خوبم
جونگکوک: پاشو بریم دکتر
ات: باش
بلند شدم اما حاام خوب نبود و سیاهی
جونگکوک ویو
ات بلند شد که بره لباس بپوشه یهو غش کرد بلندش کردم و بردم سوار ماشینش کردم حرکت کردم سمت بیمارستان بعد چند مین رسیدیم سری بردمش داخل و دکتر خبر کردم بردنش و دکتر اومد
دکتر: همراه جعون ات
جونگکوک: بله... خوبه
دکتر: بله فقط یکم مثل اینکه بهشون سخت گرفتین
جونگکوک: خب(خجالت)
دکتر: اشکالی نداره خوب میشه سری
جونگکوک: مرسی
دیگه کارهای ات و انجام دادم بهوش اومد رفتیم خونه
یک چیزی بگم تمام پارتا نوشته بود گشادیم میشد بزارم😁😁😁
☆͜͡part_²⁶ঔৣ͡ ͜
صبح
جونگکوک ویو
با نور خورشید بیدار شدم اینجا کجاست آها اتاقهه منو ات نگاه کردم ات هم جفتم بود اما ل*خ*ت دیشب چیشد نکنه وای دوباره چم شده بود آخ سرم که ات چرخید طرفم
ات: بیدار شدی
جونگکوک: آره
ات: دیشب
جونگکوک: ببخشید
ات: خب تو مست بودی پس
جونگکوک: میدونی دیگه تو مستی دست خودم نیست
ات: میدونم.... چشماتو ببند
جونگکوک: اما
ات: میدونم
جونگکوک: باش
چشمامو بستم تا ات بره حموم
ات ویو
رقتم حموم کردم و اومدم جونگکوک هم زیر پتو بود پس رفتم لباس برداشتم سری رفتم تو حموم لباس پوشیدم و اومدم بیرون
ات: میتونی بری حموم
جونگکوک: باش
رفتم پایین دلم درد میکرد رفتم یه مسکن خوردم و شروع کردم درست کردن صبحونه
جونگکوک ویو
ات رفت رفتم حموم و اومد لباس پوشیدم و رفتم پایین می خواست صبحونه درست کنه
جونگکوک: نمی خواد درست کنی
ات: ها.... باشه
بعدش اومد نشست رو مبل منم رفت نشستم و رفتم تو گوشیم بعد چند دقیقه متوجه یک چیزی شدم
ات ویو
دام واقعا درد گرفته بود دستمو گذاشتم روش که جونگکوک نگام کرد
جونگکوک:خوبی
ات: آره
جونگکوک: مطمئنی
ات: آره
جونگکوک باش
دستم و بیشتر فشار دادم
جونگکوک: ات
ات: هوم
جونگکوک: مطمئنی خوبی
ات: آ.. اره
جونگکوک: ولی مطمئن نیستم
ات:نه خوبم
جونگکوک: پاشو بریم دکتر
ات: باش
بلند شدم اما حاام خوب نبود و سیاهی
جونگکوک ویو
ات بلند شد که بره لباس بپوشه یهو غش کرد بلندش کردم و بردم سوار ماشینش کردم حرکت کردم سمت بیمارستان بعد چند مین رسیدیم سری بردمش داخل و دکتر خبر کردم بردنش و دکتر اومد
دکتر: همراه جعون ات
جونگکوک: بله... خوبه
دکتر: بله فقط یکم مثل اینکه بهشون سخت گرفتین
جونگکوک: خب(خجالت)
دکتر: اشکالی نداره خوب میشه سری
جونگکوک: مرسی
دیگه کارهای ات و انجام دادم بهوش اومد رفتیم خونه
یک چیزی بگم تمام پارتا نوشته بود گشادیم میشد بزارم😁😁😁
۲۷.۳k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.