فیک کوک ( عشق ) پارت 12
از زبان ا/ت :
بعد جونگ کوک با خوشحالی رسوندم خونه.
(صبح)
فردا صبح که از خواب بیدار هنوز اتفاقات دیروز یادم بود. یه لباس دکمه دار سفید با یه شلوار جین سفید تنم کردم . یه ارایش ملایم و برق لبم زدم. یه کتونی سفید پام کردم. گوشیمو برداشتم و رفتم سمت رستوران.
( چند دقیقه بعد)
داشتم پیاده میرفتم رستوران. توی راه یه ماشین سرعتشو کم کرد و اومد بغل پیاده رو. شیشه رو داد پایین و نگاه کردم ببینم کیه. جونگ کوک بود. گفت : خوشگله سوار میشی؟
با لبخند گفتم : من خوشگلم؟! ( با خنده خیلی کم)
گفت : هوم..... اره!
بعد به جلو نگاه کردم و شروع کردم به راه رفتن و اونم اومد دنبالم و گفتم : اگه سوار نشم چی؟
گفت : خب دیگه.......... انقدر خوشگلی که یکی میبینتت و بعد میدزدتت .
گفتم : خب من که اعتراضی ندارم!
بعد ماشینو نگه داشت ولی من به راهم ادامه داد. داشتم به راهم ادامه میدادم که یکی مچ دستمو گرفت. برگشتم دیدم جونگ کوکه با اخم نگام می کرد و گفت : انتظار داری بزارم بدزدنت؟ ..... ها؟!
گفتم : انقدر روم حساسی اقا جئون؟
گفت : بله خانم کیم!
بهش لبخند زدم و گفتم : باشه پس باهات میام.
بعد در ماشینو برام باز کرد و رفتیم رستوران.
وقتی رسیدیم نهال اومد پیشمون و گفت : ا/ت منو ببخش....... نمیدونستم دالپو مثل قبلشه.
نهالو بغل کردم و گفتم : تقصیر تو نیست. هممون دالپو رو میشناسیم اخلاقش همینه وقتی از یچی خوشش بیاد به بدترین شکل می خواد بهش برسه.
بعد از نهال جدا شدم و نهال به جونگ کوک گفت : ببخشید جونگ کوک به خاطر اینکه دالپو عصبیت کرد دستت اینجوری شد.
جونگ کوکم گفت : نه اشکال نداره تقصیر تو نیست .
بعد رفتیم سر کارمون. رفتم ببینم لباس کارم کجاست که نهال گفت : ا/ت لباس کارت به کمد گیر کرد و پاره شد امروز بدون لباس کار، کار کن .
بعد گفتم : باشه.
و با جونگ کوک رفتیم سر کارمون.
داشتم سفارشارو میگرفتم که دالپو رو دیدم. رفتم سمتشون گفتم : تو اینجا چیکار می کنی؟
گفت : حق ندارم خواهرمو ببینم؟
بعد یکی به گوشیم پیام داد. بازش کردم دالپو هم جلوم بود. جونگ کوک پیام داده بود. اروم خوندمش گفتم : عزیزم شب میام دنبالت برای شام بریم بیرون.
خیلی اروم خوندم ولی دالپو پیامو دید و داد زد گفت : این کدوم خریه دیگه؟!
گفتم : به تو چه مگه به تو ربطی داره؟!!!!
گفت : به جهنم.
بعد رفت. بعد جونگ کوک اومد پیشم و گفت : چیکارت داشت؟
گفتم : نمیدونم جونگ کوک نمیدونم ، کلافم کرده دیگه.
( چند دقیقه بعد)
داشتم دستامو توی سرویس بهداشتی میشستم که دالپو اومد تو. گفت : ا/ت تو نمیفهمی من دوست دارم نه؟! ( با داد)
گفتم : چرا میفهمم ولی من چی؟ من دوست ندارم. مگه دوسم نداری؟ پس برو...... برو که قلبم اروم باشه. چون من جونگ کوک رو دوست دارم. نه تو.
گفت : باشه میرم...... ولی هنوزم دوست دارم.
بعد رفت.
یعنی واقعا میره؟ یعنی ولم میکنه؟ خداکنه که بره. دلم نمی خواد ببینمش.
بعد جونگ کوک اومد تو و گفت : عه ا/ت اینجایی! همه جارو گشتم!
بعد با لبخند بغلش کردم . تعجب کرد و اروم گفتم : دالپو می خواد بره. دیگه راحت شدم.
اونم اروم بغلم کرد و گفت : چرا؟
گفتم : بهش گفتم که اونو دوست ندارمو ترو دوست دارم . اونم گفت میرم. چون بهش گفتم بره.
( شب)
شب رفتم اماده شم جونگ کوک قرار بود برای شام بیاد دنبالم. یه نیم تنه سفید و شلوار جین بلند سفید پام کردم. ارایش ملایم کردم و رژ صورتی خیلی کم رنگ زدم.
رفتم جلوی در دیدم جونگ کوکم جلو دره. گفت : به به خوشگل منم اومد بالاخره.
( نیم ساعت بعد)
وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و جونگ کوک دستمو محکم گرفت. منم بهش لبخند زدم.
( 1 ساعت بعد)
بعد غذا دوتا نوشیدنی گرفتیم. بعد گفتم : جونگ کوک من میرم دستامو بشورم الان میام.
وقتی رفتم توی سرویس بهداشتی جونگ کوکم باهام اومد.
وقتی دستامو شستم جونگ کوک گفت : ا/ت....... تو ا/ت کی هستی؟
لبخند زدم و گفتم : خب تو بگو
دستاشو دور کمرم گره کرد و سفت گرفتم. بعد گفت : تو ا/ت منی! برای کسه دیگه ای هم نیستی! فقط ا/ت من..... ا/ت قلب من.
یه خنده ریزی کردم و گفتم : خب پس تو هم جونگ کوک منی.
بعدش رفتیم تا نوشیدنی هامونو بخوریم.
بعد اینکه نوشیدنی هامون تموم شد انگار رو من خیلی خودشو نشون داد یکم حالم بد شد.
۰۰۰۰۰۰۰
😐😐
بعد جونگ کوک با خوشحالی رسوندم خونه.
(صبح)
فردا صبح که از خواب بیدار هنوز اتفاقات دیروز یادم بود. یه لباس دکمه دار سفید با یه شلوار جین سفید تنم کردم . یه ارایش ملایم و برق لبم زدم. یه کتونی سفید پام کردم. گوشیمو برداشتم و رفتم سمت رستوران.
( چند دقیقه بعد)
داشتم پیاده میرفتم رستوران. توی راه یه ماشین سرعتشو کم کرد و اومد بغل پیاده رو. شیشه رو داد پایین و نگاه کردم ببینم کیه. جونگ کوک بود. گفت : خوشگله سوار میشی؟
با لبخند گفتم : من خوشگلم؟! ( با خنده خیلی کم)
گفت : هوم..... اره!
بعد به جلو نگاه کردم و شروع کردم به راه رفتن و اونم اومد دنبالم و گفتم : اگه سوار نشم چی؟
گفت : خب دیگه.......... انقدر خوشگلی که یکی میبینتت و بعد میدزدتت .
گفتم : خب من که اعتراضی ندارم!
بعد ماشینو نگه داشت ولی من به راهم ادامه داد. داشتم به راهم ادامه میدادم که یکی مچ دستمو گرفت. برگشتم دیدم جونگ کوکه با اخم نگام می کرد و گفت : انتظار داری بزارم بدزدنت؟ ..... ها؟!
گفتم : انقدر روم حساسی اقا جئون؟
گفت : بله خانم کیم!
بهش لبخند زدم و گفتم : باشه پس باهات میام.
بعد در ماشینو برام باز کرد و رفتیم رستوران.
وقتی رسیدیم نهال اومد پیشمون و گفت : ا/ت منو ببخش....... نمیدونستم دالپو مثل قبلشه.
نهالو بغل کردم و گفتم : تقصیر تو نیست. هممون دالپو رو میشناسیم اخلاقش همینه وقتی از یچی خوشش بیاد به بدترین شکل می خواد بهش برسه.
بعد از نهال جدا شدم و نهال به جونگ کوک گفت : ببخشید جونگ کوک به خاطر اینکه دالپو عصبیت کرد دستت اینجوری شد.
جونگ کوکم گفت : نه اشکال نداره تقصیر تو نیست .
بعد رفتیم سر کارمون. رفتم ببینم لباس کارم کجاست که نهال گفت : ا/ت لباس کارت به کمد گیر کرد و پاره شد امروز بدون لباس کار، کار کن .
بعد گفتم : باشه.
و با جونگ کوک رفتیم سر کارمون.
داشتم سفارشارو میگرفتم که دالپو رو دیدم. رفتم سمتشون گفتم : تو اینجا چیکار می کنی؟
گفت : حق ندارم خواهرمو ببینم؟
بعد یکی به گوشیم پیام داد. بازش کردم دالپو هم جلوم بود. جونگ کوک پیام داده بود. اروم خوندمش گفتم : عزیزم شب میام دنبالت برای شام بریم بیرون.
خیلی اروم خوندم ولی دالپو پیامو دید و داد زد گفت : این کدوم خریه دیگه؟!
گفتم : به تو چه مگه به تو ربطی داره؟!!!!
گفت : به جهنم.
بعد رفت. بعد جونگ کوک اومد پیشم و گفت : چیکارت داشت؟
گفتم : نمیدونم جونگ کوک نمیدونم ، کلافم کرده دیگه.
( چند دقیقه بعد)
داشتم دستامو توی سرویس بهداشتی میشستم که دالپو اومد تو. گفت : ا/ت تو نمیفهمی من دوست دارم نه؟! ( با داد)
گفتم : چرا میفهمم ولی من چی؟ من دوست ندارم. مگه دوسم نداری؟ پس برو...... برو که قلبم اروم باشه. چون من جونگ کوک رو دوست دارم. نه تو.
گفت : باشه میرم...... ولی هنوزم دوست دارم.
بعد رفت.
یعنی واقعا میره؟ یعنی ولم میکنه؟ خداکنه که بره. دلم نمی خواد ببینمش.
بعد جونگ کوک اومد تو و گفت : عه ا/ت اینجایی! همه جارو گشتم!
بعد با لبخند بغلش کردم . تعجب کرد و اروم گفتم : دالپو می خواد بره. دیگه راحت شدم.
اونم اروم بغلم کرد و گفت : چرا؟
گفتم : بهش گفتم که اونو دوست ندارمو ترو دوست دارم . اونم گفت میرم. چون بهش گفتم بره.
( شب)
شب رفتم اماده شم جونگ کوک قرار بود برای شام بیاد دنبالم. یه نیم تنه سفید و شلوار جین بلند سفید پام کردم. ارایش ملایم کردم و رژ صورتی خیلی کم رنگ زدم.
رفتم جلوی در دیدم جونگ کوکم جلو دره. گفت : به به خوشگل منم اومد بالاخره.
( نیم ساعت بعد)
وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و جونگ کوک دستمو محکم گرفت. منم بهش لبخند زدم.
( 1 ساعت بعد)
بعد غذا دوتا نوشیدنی گرفتیم. بعد گفتم : جونگ کوک من میرم دستامو بشورم الان میام.
وقتی رفتم توی سرویس بهداشتی جونگ کوکم باهام اومد.
وقتی دستامو شستم جونگ کوک گفت : ا/ت....... تو ا/ت کی هستی؟
لبخند زدم و گفتم : خب تو بگو
دستاشو دور کمرم گره کرد و سفت گرفتم. بعد گفت : تو ا/ت منی! برای کسه دیگه ای هم نیستی! فقط ا/ت من..... ا/ت قلب من.
یه خنده ریزی کردم و گفتم : خب پس تو هم جونگ کوک منی.
بعدش رفتیم تا نوشیدنی هامونو بخوریم.
بعد اینکه نوشیدنی هامون تموم شد انگار رو من خیلی خودشو نشون داد یکم حالم بد شد.
۰۰۰۰۰۰۰
😐😐
۲۶.۷k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.