وقتی که بعد از دعوا...p2
وقتی که بعد از دعوا...p2
#لینو
نشسته بودی و داشتی درس هات رو میخوندی
که در اتاقتون زده شد
نارا درو باز کرد که یکی از هم دانشگاهیات بود
جه سو ؛ کیم ات یه پسر اومده میخواد ببینتت
سرتو بالا اوردی
× من؟
جه سو: اره
بلند شدی و از پنجره به بیرون نگاه کردی مینهو بود! متعجب شدی و زود کاپشنت رو پوشیدی و رفتی پایین
هوا سرد و برفی بود تاریک بود و معمولا زیاد کسی این موقهه ها بیرون نمیومد بخاطر سرما!
زود بدو بدو و سریع از پله ها پایین اومدی
درو باز کردی که با مینهو روبه رو شدی بینیش قرمز قرمز شده بود دستاشتم پشتش بود
× مین..
مینهو اجازه حرف زدن بهت نداد
=ات معذرت میخوام اگه ناراحتت کردم اما..من به هیچ قصدی به هه سو نگاه نمیکردم و منتظرم جیسونگ بودم تا..*دستاشو اورد جلو،جعبه شیکی تو دستاش بود در اون رو باز کرد و روی زانو هاش نشست*
× م..مینهو!
=..خیلی برای این لحظه تمرین کردم ات! ،
لینو با چیزی که گفت شکه شدی! اون به فارسی زبان مادریت بهت درخواست ازدواج داد!
= ... ات با من..ازدواج میکنی..؟ ( فارسی)
خشکت زده بود
تو خواب بودی؟ داشتی رویا میدیدی؟
هردو دستتو گذاشتی روی دهنت و ذوق کردی
زود رفتی پیش لینو..توهم روی زانو هات نشستی و دستاتو قاب صورتش کردی.!
به چشمای هم نگاه میکردین لبخندی زدی و سرتو به نشونه بله تکون دادی و اهسته لباتو روی لبای سرد و قرمز پسر روبه روت قرار دادی
این صحنه..یکی از بهترین خاطراتتون ثبت میشد..یک خاطره فراموش نشدنی..
بارش برف سفید و زیبا..چراغ هایی که کوچه به کوچه روشن بودند و از همه مهتر عشق دوتاتون..این شهر و این مکان رو زیبا کرده بود
یک عشق فراموش نشدنی !
#لینو
نشسته بودی و داشتی درس هات رو میخوندی
که در اتاقتون زده شد
نارا درو باز کرد که یکی از هم دانشگاهیات بود
جه سو ؛ کیم ات یه پسر اومده میخواد ببینتت
سرتو بالا اوردی
× من؟
جه سو: اره
بلند شدی و از پنجره به بیرون نگاه کردی مینهو بود! متعجب شدی و زود کاپشنت رو پوشیدی و رفتی پایین
هوا سرد و برفی بود تاریک بود و معمولا زیاد کسی این موقهه ها بیرون نمیومد بخاطر سرما!
زود بدو بدو و سریع از پله ها پایین اومدی
درو باز کردی که با مینهو روبه رو شدی بینیش قرمز قرمز شده بود دستاشتم پشتش بود
× مین..
مینهو اجازه حرف زدن بهت نداد
=ات معذرت میخوام اگه ناراحتت کردم اما..من به هیچ قصدی به هه سو نگاه نمیکردم و منتظرم جیسونگ بودم تا..*دستاشو اورد جلو،جعبه شیکی تو دستاش بود در اون رو باز کرد و روی زانو هاش نشست*
× م..مینهو!
=..خیلی برای این لحظه تمرین کردم ات! ،
لینو با چیزی که گفت شکه شدی! اون به فارسی زبان مادریت بهت درخواست ازدواج داد!
= ... ات با من..ازدواج میکنی..؟ ( فارسی)
خشکت زده بود
تو خواب بودی؟ داشتی رویا میدیدی؟
هردو دستتو گذاشتی روی دهنت و ذوق کردی
زود رفتی پیش لینو..توهم روی زانو هات نشستی و دستاتو قاب صورتش کردی.!
به چشمای هم نگاه میکردین لبخندی زدی و سرتو به نشونه بله تکون دادی و اهسته لباتو روی لبای سرد و قرمز پسر روبه روت قرار دادی
این صحنه..یکی از بهترین خاطراتتون ثبت میشد..یک خاطره فراموش نشدنی..
بارش برف سفید و زیبا..چراغ هایی که کوچه به کوچه روشن بودند و از همه مهتر عشق دوتاتون..این شهر و این مکان رو زیبا کرده بود
یک عشق فراموش نشدنی !
۲۳.۸k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.