" مرב غریبه..ღ " پارت ۲۴
ات ویو :
قبل از بسته شدن چشاشون..
هر دو شروع به صحبت کردن..
کوک : " همه روزای خوبمون جلو چشام رد شدن ، مثل باد..ات..قیل از مردنم باید بگم که..من عاشقتم ولی هیچوقت عرضه گفتنشو نداشتم "
تهیونگ : " تو یه مرحم برا زخمام بودی ؛ منم دوست داشتم برات یه آدمی باشم که قلب شکسته تو بهم بچسبونم..ولی نشد..بدون عاشقتم ات "
ات : " من..حتی اون ۷ دقیقه آخر زندگیمم به یادتونم..دوتا عشقای من "
با خنده تلخی هممون با چشای بسته و لباسای پر خون کنار هم افتادیم..
راوی :
میگن آدم قبل از مرگ ۷ دقیقه همه خاطراتش جلو چشاش میاد..مثل باد..
و دخترک عاشق ما حتی تواون ۷ دقیقه هم به فکر دوتا عشقاش بود..
ادامه دارد...
.
قبل از بسته شدن چشاشون..
هر دو شروع به صحبت کردن..
کوک : " همه روزای خوبمون جلو چشام رد شدن ، مثل باد..ات..قیل از مردنم باید بگم که..من عاشقتم ولی هیچوقت عرضه گفتنشو نداشتم "
تهیونگ : " تو یه مرحم برا زخمام بودی ؛ منم دوست داشتم برات یه آدمی باشم که قلب شکسته تو بهم بچسبونم..ولی نشد..بدون عاشقتم ات "
ات : " من..حتی اون ۷ دقیقه آخر زندگیمم به یادتونم..دوتا عشقای من "
با خنده تلخی هممون با چشای بسته و لباسای پر خون کنار هم افتادیم..
راوی :
میگن آدم قبل از مرگ ۷ دقیقه همه خاطراتش جلو چشاش میاد..مثل باد..
و دخترک عاشق ما حتی تواون ۷ دقیقه هم به فکر دوتا عشقاش بود..
ادامه دارد...
.
۶.۶k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.