آخرین بوسه ۱۰۲
و بعد بردنش
ات وقتی جونگ کوک این رو گفت نشست روی زمین و شروع کرد گریه کردن
جین کمک کرد که ات روی یه صندلی بشینه
بعد از ۱ ساعت نیم دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
همون موقع ات با عجله رفت پیشش و با چشم های
سرخ و صدای لرزون گفت:
آقای دکتر چی شد؟عمل خوب پیش رفت؟
حال جونگ کوک خوبه؟
دکتر نگاهش رو انداخت پایین و با بغض گفت:
متاسفم خانم جئون ، اگه خواستید برای آخرین بار
میتونید برید ایشون رو ببینید
ات شروع کرد بلند گریه کردن صداش تر هر آدمی
رو می لرزوند ات بلند گفت:
خدا نگم چیکارت نکنه تهیونگ هیچ وقت
به خاطر این کارات نمی بخشمت
تو ازم زندگیم رو جونگ کوکم رو ازم گرفتی
راوی:
و بعد رفت توی اتاق و شروع کرد بالای جسد بی جون جونگ کوک گریه کردن و گفت:
کاش این آخرین بوسه مون نبود جونگ کوک
دیگه کم کم آخرای داستان غم انگیزمونه
جین به خواسته ی جونگ کوک از ات مراقبت می کرد
جونگ کوک تمام چیزهایی رو که داشت از اول
ازدواج به خواسته ی خودش به نام ات کرده بود
و تمام اون ها به ات رسید
این داستان ادامه دارد...💜
#جونگ_کوک
#فیک
ات وقتی جونگ کوک این رو گفت نشست روی زمین و شروع کرد گریه کردن
جین کمک کرد که ات روی یه صندلی بشینه
بعد از ۱ ساعت نیم دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
همون موقع ات با عجله رفت پیشش و با چشم های
سرخ و صدای لرزون گفت:
آقای دکتر چی شد؟عمل خوب پیش رفت؟
حال جونگ کوک خوبه؟
دکتر نگاهش رو انداخت پایین و با بغض گفت:
متاسفم خانم جئون ، اگه خواستید برای آخرین بار
میتونید برید ایشون رو ببینید
ات شروع کرد بلند گریه کردن صداش تر هر آدمی
رو می لرزوند ات بلند گفت:
خدا نگم چیکارت نکنه تهیونگ هیچ وقت
به خاطر این کارات نمی بخشمت
تو ازم زندگیم رو جونگ کوکم رو ازم گرفتی
راوی:
و بعد رفت توی اتاق و شروع کرد بالای جسد بی جون جونگ کوک گریه کردن و گفت:
کاش این آخرین بوسه مون نبود جونگ کوک
دیگه کم کم آخرای داستان غم انگیزمونه
جین به خواسته ی جونگ کوک از ات مراقبت می کرد
جونگ کوک تمام چیزهایی رو که داشت از اول
ازدواج به خواسته ی خودش به نام ات کرده بود
و تمام اون ها به ات رسید
این داستان ادامه دارد...💜
#جونگ_کوک
#فیک
۱۷.۲k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.