مافیا من ⁵ 𝚙𝚊𝚛𝚝
مافیا من ⁵ 𝚙𝚊𝚛𝚝
ا.ت ویو
رفتم بالا تا لباسام رو عوض کنم چون پدر جونگ کوک میخواد بیاد اول لباسم رو با یه لباس راحتی عوض کردم و بعد آرایشم شستم
روی میز آرایش نشستم و یه آرایش ساده ولی خوشگل انجام دادم و بعد به سمت اتاقک گوشه اتاق رفتم که اونجا لباسام کیف هام و کفش هام بودن یه کت و شلوار برداشتم و یه عطر تلخ سرد زدم و موهام رو حالت دادم و از پله ها اومدم پایین که دیدم یه پیرمرد خرفت با جونگ کوک و تهیونگ صحبت میکنه یه سرفه الکی کردم و رو برو شون نشستم
ویو جونگ کوک
بعد از اینکه آ.ت رفت تو اتاقش منم رفتم سمت اتاقم گوشیم رو برداشتم تا به تهیونگ زنگ بزنم اونم آماده شه
بعد از مکالمه مون به سمت اتاقک گوشه اتاق رفتم و یه کت شلوار مشکی برداشتم و بعد از پوشیدنش یه عطر تلخ زدم و رفتم به سمت پایین که دیدم تهیونگ هم هم یه کت شلوار پوشیده رفتیم نشستیم که زنگ در خورد پس چرا آ.ت نیومد در رو باز کردیم با پدرم مواجه شدیم رفتیم نشستیم و مشغول صحبت شدیم که دیدیم آ.ت اومد
ویو راوی
وقتی آ.ت اومد جونگ کوک محو اون شده بود واقعا زیبا بود که با سرفه آ.ت به خودش اومد
آ.ت : اهم سلام < نشست> من آ.ت هستم آقای جئون < پدر جونگ کوک رو میگه >
پ.ج: فکر نمیکردم انقدر گستاخ باشی چطور جرعت میکنی منو منتظر بزاری< داد>
آ.ت : شما چطور جرعت میکنی سر من داد بزنی اگه پدر جونگ کوک نبودی همینجا خونتو میریختم
جئون : بسه پدر و بسه آ.ت
ا.ت ویو
رفتم بالا تا لباسام رو عوض کنم چون پدر جونگ کوک میخواد بیاد اول لباسم رو با یه لباس راحتی عوض کردم و بعد آرایشم شستم
روی میز آرایش نشستم و یه آرایش ساده ولی خوشگل انجام دادم و بعد به سمت اتاقک گوشه اتاق رفتم که اونجا لباسام کیف هام و کفش هام بودن یه کت و شلوار برداشتم و یه عطر تلخ سرد زدم و موهام رو حالت دادم و از پله ها اومدم پایین که دیدم یه پیرمرد خرفت با جونگ کوک و تهیونگ صحبت میکنه یه سرفه الکی کردم و رو برو شون نشستم
ویو جونگ کوک
بعد از اینکه آ.ت رفت تو اتاقش منم رفتم سمت اتاقم گوشیم رو برداشتم تا به تهیونگ زنگ بزنم اونم آماده شه
بعد از مکالمه مون به سمت اتاقک گوشه اتاق رفتم و یه کت شلوار مشکی برداشتم و بعد از پوشیدنش یه عطر تلخ زدم و رفتم به سمت پایین که دیدم تهیونگ هم هم یه کت شلوار پوشیده رفتیم نشستیم که زنگ در خورد پس چرا آ.ت نیومد در رو باز کردیم با پدرم مواجه شدیم رفتیم نشستیم و مشغول صحبت شدیم که دیدیم آ.ت اومد
ویو راوی
وقتی آ.ت اومد جونگ کوک محو اون شده بود واقعا زیبا بود که با سرفه آ.ت به خودش اومد
آ.ت : اهم سلام < نشست> من آ.ت هستم آقای جئون < پدر جونگ کوک رو میگه >
پ.ج: فکر نمیکردم انقدر گستاخ باشی چطور جرعت میکنی منو منتظر بزاری< داد>
آ.ت : شما چطور جرعت میکنی سر من داد بزنی اگه پدر جونگ کوک نبودی همینجا خونتو میریختم
جئون : بسه پدر و بسه آ.ت
۹۱۷
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.