part1
اسم:𝐛𝐞𝐟𝐨𝐫𝐞 𝐚𝐧𝐝 𝐚𝐟𝐭𝐞𝐫
کاپل:𝐬𝐨𝐮𝐤𝐨𝐤𝐮؛
دازای :
نگاهی به دریا کرد غروب خورشید واقعا غم انگیز بود و یا شاید هم اون دلش گرفته بود بخاطر کاری که با خودش کرده بود
ههههوووف هر وقت می خواد بهش فکر نکنه بیشتر ذهنش درگیر میشد
به عشقی که از دست داده بود درسته کاملا راضی بود از بیرون اومدن از مافیای بندر ولی خوب هنوز یه تیکه از قلبش اونجا بود کاش یکم بیشتر حواسش به قلبش بود و نمیزاشت انقدر زود به دام میوفتاد نمی دونه دقیقا کی این اتفاق افتاد وقتی که برای اولین بار دیدش ؟ وقتی که اولین بار دستش رو گرفت ؟ یا.....
نمیدونه نمیدونه که چی شد کی شد فقط اینو میدونه که قلبش رو به دستای یه پسر15 ساله داد و بعد گذشت مدت ها هم متوجه اش نشد
فلش بک *
اهههه امروز با هیروتسو اومده بودیم به وکاهاما تو سوریباچی گزارشی به دستمون رسیده که میگن رییس بزرگ اینجا دیده شده داشتیم اطراف رو برسی میکردیم که یهو نیرویی محکم کوبیدم به دیوار
- درد .... ازش متنفرم
چشمام رو که باز کردم یه کله هویجی اولین چیزی بود که نظرم رو جلب کرد .....
لایک کامنت یادتون نره ♡
کاپل:𝐬𝐨𝐮𝐤𝐨𝐤𝐮؛
دازای :
نگاهی به دریا کرد غروب خورشید واقعا غم انگیز بود و یا شاید هم اون دلش گرفته بود بخاطر کاری که با خودش کرده بود
ههههوووف هر وقت می خواد بهش فکر نکنه بیشتر ذهنش درگیر میشد
به عشقی که از دست داده بود درسته کاملا راضی بود از بیرون اومدن از مافیای بندر ولی خوب هنوز یه تیکه از قلبش اونجا بود کاش یکم بیشتر حواسش به قلبش بود و نمیزاشت انقدر زود به دام میوفتاد نمی دونه دقیقا کی این اتفاق افتاد وقتی که برای اولین بار دیدش ؟ وقتی که اولین بار دستش رو گرفت ؟ یا.....
نمیدونه نمیدونه که چی شد کی شد فقط اینو میدونه که قلبش رو به دستای یه پسر15 ساله داد و بعد گذشت مدت ها هم متوجه اش نشد
فلش بک *
اهههه امروز با هیروتسو اومده بودیم به وکاهاما تو سوریباچی گزارشی به دستمون رسیده که میگن رییس بزرگ اینجا دیده شده داشتیم اطراف رو برسی میکردیم که یهو نیرویی محکم کوبیدم به دیوار
- درد .... ازش متنفرم
چشمام رو که باز کردم یه کله هویجی اولین چیزی بود که نظرم رو جلب کرد .....
لایک کامنت یادتون نره ♡
۷.۸k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.