پارت دوم🌝
سرمو چرخوندم و ببخشیدی زیر لب گفتم
برگشتم پیش جیسون
ا.ت: خب بیشعور چرا میزنی!!
جیسون: زدمت رفتی بغل یه پسر جذاب دیگه چی می خوای
برگشتم و به صورت پسره نگاه کردم واقعا جذاب بود
راه افتادیم و رفتیم بیرون
قرار بود به اردو بریم و به گروه هایی تقسیم بشیم به عنوان هم گروهی
رسیدم به خونه کیفمو انداختم زمین و به سوی اتاقم رفتم
هیچ کس توی خونه نبود
حتما باز مامان رفته یه جایی
روی تخت دراز کشیدم که پیامی به گوشیم اومد
برداشتمش که پیام و بخونم
درباره اتاقم توی اردو بود
کارهای لازم و کردم
وسایلم و جمع کردم قرار بود فردا صبح راه بیفتیم
به مامان پیام دادم که کی میاد
لباسام رو عوض کردم و خوابیدم
صدای چرخیدن قفل در و شنیدم
آروم چشمام رو باز کردم
مامان بود بلند شدم و روی تخت نشستم
ا.ت: مامان خوبی؟
مامان: اااآ.....ره.... عزیزززم
انگار مس.ت کرده بود
ا.ت: مامان مس.ت کردی؟
مامان: ( خندیدن) ن....نه عزیززم
ا.ت: هوففففف
بلند شدم و از دستش گرفتم که نیوفته
ا.ت: مامان چرا بس نمیکنی
جوابی ازش نشنیدم
روی تخت گزاشتمش
و رفتم روی مبل دراز کشیدم
فردا صبح*
از خواب بلند شدم
کمرم به خاطر اینکه روی مبل خوابیده بودم درد میکرد
لباسام رو پوشیدم و برای مامان نامه نوشتم که دارم میرم اردو چند هفته ای
از خونه رفتم بیرون و در و بستم
سوار اتوبوس شدم و به دانشگاه رفتم تا از اونجا بریم
رفتم پیش جیسون
ا.ت: حاضریییی؟
جیسون: ارهههه بریم خوش بگزرونیم
چانوو اومد پیشمون
چانوو: عشق من چطوره؟
ا.ت: میزنم لت و پارت میکنما به من نگوووو عشقممم
چانوو: عشقم عشقم عشقم
زبونشو در اورد و فرار کرد
دنبالش دوییدم تا بگیرمش
از موهاش گرفتم و کشیدمش سمت خودم
برگشتم پیش جیسون
ا.ت: خب بیشعور چرا میزنی!!
جیسون: زدمت رفتی بغل یه پسر جذاب دیگه چی می خوای
برگشتم و به صورت پسره نگاه کردم واقعا جذاب بود
راه افتادیم و رفتیم بیرون
قرار بود به اردو بریم و به گروه هایی تقسیم بشیم به عنوان هم گروهی
رسیدم به خونه کیفمو انداختم زمین و به سوی اتاقم رفتم
هیچ کس توی خونه نبود
حتما باز مامان رفته یه جایی
روی تخت دراز کشیدم که پیامی به گوشیم اومد
برداشتمش که پیام و بخونم
درباره اتاقم توی اردو بود
کارهای لازم و کردم
وسایلم و جمع کردم قرار بود فردا صبح راه بیفتیم
به مامان پیام دادم که کی میاد
لباسام رو عوض کردم و خوابیدم
صدای چرخیدن قفل در و شنیدم
آروم چشمام رو باز کردم
مامان بود بلند شدم و روی تخت نشستم
ا.ت: مامان خوبی؟
مامان: اااآ.....ره.... عزیزززم
انگار مس.ت کرده بود
ا.ت: مامان مس.ت کردی؟
مامان: ( خندیدن) ن....نه عزیززم
ا.ت: هوففففف
بلند شدم و از دستش گرفتم که نیوفته
ا.ت: مامان چرا بس نمیکنی
جوابی ازش نشنیدم
روی تخت گزاشتمش
و رفتم روی مبل دراز کشیدم
فردا صبح*
از خواب بلند شدم
کمرم به خاطر اینکه روی مبل خوابیده بودم درد میکرد
لباسام رو پوشیدم و برای مامان نامه نوشتم که دارم میرم اردو چند هفته ای
از خونه رفتم بیرون و در و بستم
سوار اتوبوس شدم و به دانشگاه رفتم تا از اونجا بریم
رفتم پیش جیسون
ا.ت: حاضریییی؟
جیسون: ارهههه بریم خوش بگزرونیم
چانوو اومد پیشمون
چانوو: عشق من چطوره؟
ا.ت: میزنم لت و پارت میکنما به من نگوووو عشقممم
چانوو: عشقم عشقم عشقم
زبونشو در اورد و فرار کرد
دنبالش دوییدم تا بگیرمش
از موهاش گرفتم و کشیدمش سمت خودم
۷.۸k
۱۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.