ادامه ی پارت 61 𝙍𝙤𝙨𝙖𝙡𝙞𝙣𝙚
_من وقتی از تو جدا شدم...
+خب چیشد؟
_بعدش فهمیدم که...
مکث کردم...
_حاملم...
شوکه شد...بدون هیچ حرفی بهم زل زده بود
_حق داری اگه بخوای عصبی شی یا چیزی بگی...بلاخره من بچتوازت مخفی کردم...
اما انتظار دارم شرایطمو درککنی...واقعا نمیتونستمبگم...فکر کردم بهت نگم بهتره...
انگشتشو اروم به سمت یونگ سوک اشاره کرد...
+ب...بچه...منه؟
سرمو تکون دادم...
اروم اروم یونگ سوک رو کشید سمت خودش وبهش زل زد...
_همه میگن شبیه توعه...
بدون اینکه حتی پلک بزنه به یونگ سوک خیره شده بود...یهو دیدم لباش از بغض میلرزه...
با لبخند گفت:
+تو پسر منی؟
یونگ سوک براش خندید...
از جاش پاشد و یونگ سوکو بغل کرد و بالا نگهش داشت و بهش خیره شده بود
باخنده گفت:
+ توخود منی که...
یهو بغضش ترکید ونشست زمین...سرشوکرده بود تو گردن یونگ سوک ... محکم بغلش کرده بود
میخواست اشکاشو پنهون کنه...
+یعنی...میخواستی... بدون من ...بزرگ شی؟
رفتم سمتش و کنارش نشستم...قلبم به درد اومد...تا الان اینطوری ندیده بودمش...
اشکام اروم سرازیر شدن روگونه هام...
+ای کاش زودتر میفهمیدم...
گریه م شدیدتر شد...اروم دستمو دور شونه هاش حلقه کردم...
+بعدا که بخوای راجب پدرت حرف بزنی...خجالت میکشی...چون من پدر خوبینبودم برات
انقد این پارت 61 قشنگه که هزار بارم بخونمش سیر نمیشممم🙂🥺
+خب چیشد؟
_بعدش فهمیدم که...
مکث کردم...
_حاملم...
شوکه شد...بدون هیچ حرفی بهم زل زده بود
_حق داری اگه بخوای عصبی شی یا چیزی بگی...بلاخره من بچتوازت مخفی کردم...
اما انتظار دارم شرایطمو درککنی...واقعا نمیتونستمبگم...فکر کردم بهت نگم بهتره...
انگشتشو اروم به سمت یونگ سوک اشاره کرد...
+ب...بچه...منه؟
سرمو تکون دادم...
اروم اروم یونگ سوک رو کشید سمت خودش وبهش زل زد...
_همه میگن شبیه توعه...
بدون اینکه حتی پلک بزنه به یونگ سوک خیره شده بود...یهو دیدم لباش از بغض میلرزه...
با لبخند گفت:
+تو پسر منی؟
یونگ سوک براش خندید...
از جاش پاشد و یونگ سوکو بغل کرد و بالا نگهش داشت و بهش خیره شده بود
باخنده گفت:
+ توخود منی که...
یهو بغضش ترکید ونشست زمین...سرشوکرده بود تو گردن یونگ سوک ... محکم بغلش کرده بود
میخواست اشکاشو پنهون کنه...
+یعنی...میخواستی... بدون من ...بزرگ شی؟
رفتم سمتش و کنارش نشستم...قلبم به درد اومد...تا الان اینطوری ندیده بودمش...
اشکام اروم سرازیر شدن روگونه هام...
+ای کاش زودتر میفهمیدم...
گریه م شدیدتر شد...اروم دستمو دور شونه هاش حلقه کردم...
+بعدا که بخوای راجب پدرت حرف بزنی...خجالت میکشی...چون من پدر خوبینبودم برات
انقد این پارت 61 قشنگه که هزار بارم بخونمش سیر نمیشممم🙂🥺
۴.۳k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.