پادشاه سنگ دل من پارت 12
که از هم خدافظی کردن داشتم میرفتم پیشش ک دیدم ی گاو وحشی سمت ات میره دویدم سمتش هولش دادم ولی پای خودم آسیب بدی دیده بود
ات: تهیونگ.. حالت خوبه (نگران)
*دوید سمتش *
ویو ادمین
کوکم سمتش دوید پاش خونریزی داشت بلندش کرد رفتن پیش طبیب، طبیب پاش رو پانسمان کرد ولی نمیتونست راه بره و بخاطر همین یجا نشستن
ات: آخه چرا بخاطر من ب خودت آسیب میزنی.. اگه جدی بود چی.. اگه میشکست چی ها؟
تهیونگ: حالا که نشکسته انقدر نگر
ک ات پرید تو بغلش و نذاشت حرفش رو کامل بزنه
ات: ممنونم
کوک ک تمام این مدت سرخ شده بود و زبونشو توی لپش فرو میکرد خیلی ب تهیونگ حسودیش شده بود ات ک متوجه شد از بغلش بیرون امد و کوک رو بغل کرد در گوشش گفت
ات: حسود کوچولو
بعد تهینگ رو ب عمارتش بردن و خودشون هم رفتن خونه
ی هفته بعد
ویو کوک
امروز با شاهزاده های کشوران نزدیک قرار بود معامله کنه کارام رو انجام دادم رفتم پیش ات تا ظهر حرف زدیم و بعد ب پیشواز اونا رفتیم باهم دست دادیم اونا خودشون رو معرفی کردن
نامجون: من پسر ارشد خانواده کیم، نامجون هستم
جین: منم پسر دوم خانواده کیم، جین هستم
شوگا: من تنها پسر خانواده مین، یونگی هستم البته شوگاهم صدام میکنن
جی هوپ: منم تنها پسر خانواده جانگ، هوسوک هستم ولی جی هوپ صدام کنید
جیمین: منم پسر خانواده پارک، جیمین هستم
(نکته: تهیونگ هم اونجا هزور داشته)
جون کوک و تهیونگم خودشونو معرفی کردن و باهم صمیمی شدن
ویو ات
مهمون های جون کوک خیلی جذاب بودن رفتم پیش لیا(دوست ات)
ات: دیدی مهمون های جو.. ارباب چقدر جذاب بودن
لیا: آره مثل ارباب خیلی جذابن
یکم از حرفش عصبانی شدم
پرش زمانی به عصر
سر خدمتکار گفت من باید برای مهمونی امشب غذا درست کنم ولی من اصلا بلد نبودم غذا درست کنم شروع کردم به آشپزی وقتی آماده شد یکم تست کردم ولی افتضاح بود حالم بهم خورد یکم اب خوردم تا مزش بره وقتی برگشتم با مهمون جون کوک مواجه شدم فک کنم اسمش جین بود
ویو جین
حوصلم سر رفته بود رفتم پایین دیدم یکی داره آشپزی میکنه خیلی خوشگل بود چشمای خیلی کیوتی داشت جوری که متوجه نشه رفتم پیشش و.....
شرطا نرسید ولی گذاشتم
پچه ها اگه حمایت نکنید دیگه ادامه نمیدم
شرط برای پارت بعد
10 کامنت و لایک
5 تا فالو
ات: تهیونگ.. حالت خوبه (نگران)
*دوید سمتش *
ویو ادمین
کوکم سمتش دوید پاش خونریزی داشت بلندش کرد رفتن پیش طبیب، طبیب پاش رو پانسمان کرد ولی نمیتونست راه بره و بخاطر همین یجا نشستن
ات: آخه چرا بخاطر من ب خودت آسیب میزنی.. اگه جدی بود چی.. اگه میشکست چی ها؟
تهیونگ: حالا که نشکسته انقدر نگر
ک ات پرید تو بغلش و نذاشت حرفش رو کامل بزنه
ات: ممنونم
کوک ک تمام این مدت سرخ شده بود و زبونشو توی لپش فرو میکرد خیلی ب تهیونگ حسودیش شده بود ات ک متوجه شد از بغلش بیرون امد و کوک رو بغل کرد در گوشش گفت
ات: حسود کوچولو
بعد تهینگ رو ب عمارتش بردن و خودشون هم رفتن خونه
ی هفته بعد
ویو کوک
امروز با شاهزاده های کشوران نزدیک قرار بود معامله کنه کارام رو انجام دادم رفتم پیش ات تا ظهر حرف زدیم و بعد ب پیشواز اونا رفتیم باهم دست دادیم اونا خودشون رو معرفی کردن
نامجون: من پسر ارشد خانواده کیم، نامجون هستم
جین: منم پسر دوم خانواده کیم، جین هستم
شوگا: من تنها پسر خانواده مین، یونگی هستم البته شوگاهم صدام میکنن
جی هوپ: منم تنها پسر خانواده جانگ، هوسوک هستم ولی جی هوپ صدام کنید
جیمین: منم پسر خانواده پارک، جیمین هستم
(نکته: تهیونگ هم اونجا هزور داشته)
جون کوک و تهیونگم خودشونو معرفی کردن و باهم صمیمی شدن
ویو ات
مهمون های جون کوک خیلی جذاب بودن رفتم پیش لیا(دوست ات)
ات: دیدی مهمون های جو.. ارباب چقدر جذاب بودن
لیا: آره مثل ارباب خیلی جذابن
یکم از حرفش عصبانی شدم
پرش زمانی به عصر
سر خدمتکار گفت من باید برای مهمونی امشب غذا درست کنم ولی من اصلا بلد نبودم غذا درست کنم شروع کردم به آشپزی وقتی آماده شد یکم تست کردم ولی افتضاح بود حالم بهم خورد یکم اب خوردم تا مزش بره وقتی برگشتم با مهمون جون کوک مواجه شدم فک کنم اسمش جین بود
ویو جین
حوصلم سر رفته بود رفتم پایین دیدم یکی داره آشپزی میکنه خیلی خوشگل بود چشمای خیلی کیوتی داشت جوری که متوجه نشه رفتم پیشش و.....
شرطا نرسید ولی گذاشتم
پچه ها اگه حمایت نکنید دیگه ادامه نمیدم
شرط برای پارت بعد
10 کامنت و لایک
5 تا فالو
۷.۶k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.