پارت۱۱

پارت۱۱
☆-----------------------☆
چرا باید بری پیشش وقتی همچین بلایی سرت آورد
چی میگفتش؟ الان ناراحته که من پیششم
پوزخندی با صورت گرفته زدم و گفتم
♣︎هرچی باشه داداشمه اصن به درک تو برو خونه ات منم میرم دنبال داداشم
بند کیفم و دور دستم پیچیدم و درماشین و باز ‌کردم
از ماشین پیاده شدم که صدای دادش دراومد
بی توجه از ماشین فاصله گرفتم.
دستم از پشت کشیده شد
♬مگه نمیگم وایسا چرا سرت و مثل بز انداختی پایین داری میری
دستمو از بین حصاردستاش بیرون کشیدم
♣︎خودم میرم پیشش هرچقدرم عوضی و کثیف باشه بازم برادرمه
هلش دادم ازش گذشتم...
"بیمارستان"
آلما رو از دور دیدم و رفتم سمتش با دیدن من گریه کرد و اومد بغلم
♣︎آلما الان کجاس داداشم هان
الما-ات نگران نباش حالش خوبه به بخش منتقلش کردن
"𝐉𝐢𝐦𝐢𝐧"
جلوی بیمارستان موتور و پارک کردم پیاده شدم
تو محوطه بیمارستان ات و دوستش و دیدم
رفتم سمتش
♬به به ات...خوب از حرفام سرپیچی میکنی دلت تنبیه میخواد
سریع از جاش بلند شد و برگشت سمتم
دوستشم بلند شد
♣︎چی میخوای ازم؟
♬حوصله دعوا و بحث ندارم یالا راه بیوفت بریم خونه
♣︎نمیام
راه بیمارستان با دوستش پیش گرفت و رفت
با عصبانیت زیادی رفتم سمتش و کیفش و کشیدم
♬سرکش شدی انگار
کشون کشون بردمش سمت موتور که کسی صداش زد
برگشت و با دیدن...
___________________________________
کیم‌سها:
سلام...
حمایت ها خیلی کم شده و من ناراحتم...
یکم لایک و کامنتا رو بالا ببرید...