(انتقام یا عشق)
پارت: ۹
یونجو از بیرون نگاه کرد و پلیس ها رو دید:
- تهیونگ...
- چیه؟
- پلیس ها
تهیونگ از خونه اومد بیرون و پلیس ها رو دید:
- لعنتی..
اسلحش رو گرفت و تمام چراغ های خونه رو خاموش کرد. صدای هایون اومد:
- بهتره بدون هیچ دردسری تسلیم بشی
صدای تهیونگ اومد:
- به هیچ وجه
- انقدر خودت رو عذاب نده، پدر و مادرت مردن، چرا میخوای از کسی انتقام بگیری که نمیتونی پیداش کنی؟
تهیونگ اسلحه رو سمت هایون گرفت:
- چون تو نمی فهمی، اینکه همه خانوادت رو از دست بدی رو دردش رو نمیفهمی
- پس میخوای درد گذشته رو ترمیم کنی؟ اگر انقدر به گذشته فکر کنی نمیتونی آینده رو ببینی
تهیونگ گاردش رو کمی آورد پایین:
- نمیتونم، اون خانواده من رو که هیچ گناهی نداشتن سر به دست آوردن قدرت کشت، نمیتونم کارشو بی جواب بزارم
حالا رو به روی هایون ایستاده بود و با چشم های پر از اشک بهش نگاه میکرد. یکی از پلیس ها تفنگش رو زوم کرد و شلیک کرد اما گلوله به درخت برخورد کرد، تهیونگ تا صدای گلوله رو شنید دست هایون رو گرفت و کشید سمت خودش و تفنگ رو گذاشت روی سرش:
- اگر شلیک کنید ، می کشمش
و با هایون رفت داخل خونه و دید جی یونگ ، جی هون رو با طناب بسته:
- به اون چیکار داری؟
- همدست پلیس ها بوده، اون ما رو لو داده
هایون رو هم با طناب بستن و گذاشتن کنار جی هون:
- الان هیچ نیرویی برای دفاع از خودت نداری، پلیس های ویژه هم اضافه میشن و دیگه هیچ راه فراری برات نمی مونه، البته میتونی انتخاب کنی که از این وضعیت خلاص بشی
- انتخاب؟
- دو تا راه داری، میتونی همینجوری مقاومت کنی و دستگیر بشی و تا آخر عمرت تو زندان به سر ببری یا میتونی برای پیدا کردن جانگ هیوک به ما کمک کنی و جرم تو کمتر بشه، بستگی به خودت داره، قبول میکنی؟
یونجو از بیرون نگاه کرد و پلیس ها رو دید:
- تهیونگ...
- چیه؟
- پلیس ها
تهیونگ از خونه اومد بیرون و پلیس ها رو دید:
- لعنتی..
اسلحش رو گرفت و تمام چراغ های خونه رو خاموش کرد. صدای هایون اومد:
- بهتره بدون هیچ دردسری تسلیم بشی
صدای تهیونگ اومد:
- به هیچ وجه
- انقدر خودت رو عذاب نده، پدر و مادرت مردن، چرا میخوای از کسی انتقام بگیری که نمیتونی پیداش کنی؟
تهیونگ اسلحه رو سمت هایون گرفت:
- چون تو نمی فهمی، اینکه همه خانوادت رو از دست بدی رو دردش رو نمیفهمی
- پس میخوای درد گذشته رو ترمیم کنی؟ اگر انقدر به گذشته فکر کنی نمیتونی آینده رو ببینی
تهیونگ گاردش رو کمی آورد پایین:
- نمیتونم، اون خانواده من رو که هیچ گناهی نداشتن سر به دست آوردن قدرت کشت، نمیتونم کارشو بی جواب بزارم
حالا رو به روی هایون ایستاده بود و با چشم های پر از اشک بهش نگاه میکرد. یکی از پلیس ها تفنگش رو زوم کرد و شلیک کرد اما گلوله به درخت برخورد کرد، تهیونگ تا صدای گلوله رو شنید دست هایون رو گرفت و کشید سمت خودش و تفنگ رو گذاشت روی سرش:
- اگر شلیک کنید ، می کشمش
و با هایون رفت داخل خونه و دید جی یونگ ، جی هون رو با طناب بسته:
- به اون چیکار داری؟
- همدست پلیس ها بوده، اون ما رو لو داده
هایون رو هم با طناب بستن و گذاشتن کنار جی هون:
- الان هیچ نیرویی برای دفاع از خودت نداری، پلیس های ویژه هم اضافه میشن و دیگه هیچ راه فراری برات نمی مونه، البته میتونی انتخاب کنی که از این وضعیت خلاص بشی
- انتخاب؟
- دو تا راه داری، میتونی همینجوری مقاومت کنی و دستگیر بشی و تا آخر عمرت تو زندان به سر ببری یا میتونی برای پیدا کردن جانگ هیوک به ما کمک کنی و جرم تو کمتر بشه، بستگی به خودت داره، قبول میکنی؟
۸۲۷
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.