فیک 《مافیای پنهان》part 6
ات: چ.. چی
ته : میدونم موقش نبود اما من دوست دارم ات خیلی وقته که عاشقتم اما بهت نگفتم
ات : قربان …
ته : میتونم ؟
ات : ( سر تکون دادن به نشونه اره )
تهیونگ ویو
وقتی اجازه داد نزدیکش شدم و بوسیدمش اون مقاوت نکرد حتی همراهیمم کرد پس حتما اونم از من خوشش میاد
بعد چند ثانیه از هم جدا شدیم
ته : ات با من قرار میزاری بهت قول میدم همیشه مراقبت باشم و نزارم کسی بهت دست بزنه
ات : هیش منم دوست دارم
ته: دختر کوچولو
تهیونگ ویو
تو راه کلی حرف زدیم و بعد نیم ساعت دیدم ات خوابش برده چاره ای نداشتم جز اینکه ببرمش خونه خودم پس وقتی رسیدیم براید استایل بغلش کردم و گذاشتمش رو تخت و کفشاشو در اوردم خودمم خیلی خسته بودم و بدون اینکه لباسو عوض کنم کنارش خوابیدم …
ات ویو
از خواب بیدار شدم دیدم تو خونه تهیونگم و تهیونگ بغلم خوابیده اروم از رو تخت بلند شدم که تهیونک بیدار نشه رفتم سمت اشپزخونه و صبحونه درست کردم بعد چند دقیقه اماده شد و دیدم تهیونگ داره از پله ها میاد پایین
امید وارم خوشتون بیاد
ته : میدونم موقش نبود اما من دوست دارم ات خیلی وقته که عاشقتم اما بهت نگفتم
ات : قربان …
ته : میتونم ؟
ات : ( سر تکون دادن به نشونه اره )
تهیونگ ویو
وقتی اجازه داد نزدیکش شدم و بوسیدمش اون مقاوت نکرد حتی همراهیمم کرد پس حتما اونم از من خوشش میاد
بعد چند ثانیه از هم جدا شدیم
ته : ات با من قرار میزاری بهت قول میدم همیشه مراقبت باشم و نزارم کسی بهت دست بزنه
ات : هیش منم دوست دارم
ته: دختر کوچولو
تهیونگ ویو
تو راه کلی حرف زدیم و بعد نیم ساعت دیدم ات خوابش برده چاره ای نداشتم جز اینکه ببرمش خونه خودم پس وقتی رسیدیم براید استایل بغلش کردم و گذاشتمش رو تخت و کفشاشو در اوردم خودمم خیلی خسته بودم و بدون اینکه لباسو عوض کنم کنارش خوابیدم …
ات ویو
از خواب بیدار شدم دیدم تو خونه تهیونگم و تهیونگ بغلم خوابیده اروم از رو تخت بلند شدم که تهیونک بیدار نشه رفتم سمت اشپزخونه و صبحونه درست کردم بعد چند دقیقه اماده شد و دیدم تهیونگ داره از پله ها میاد پایین
امید وارم خوشتون بیاد
۲۰.۶k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.