اون پلیس خفنیه فصل دوم پارت: ۴
فلش بک به ۶ ماه پیش~~~
جنی عزیزم؟ آماده شدی؟ عزیزم یه شب میخوایم بریم بیرون من سه ساعته جلوی در وایستادما
جنی با لبخند گفت: اومدم اومدم انقدر غر نزن
جنی واقعا مثل همیشه زیبا شده بود ، لبخندی زدم و گونشو بوسیدم و با هم سوار ماشین شدیم ، پشت رول ماشین نشستم و رانندگی کردم .
رسیدیم رستوران، پیاده شدیم و با هم رفتیم داخل رستوران و جایی که از قبل رضو کرده بودم رو نشستیم .
غذا سفارش دادیم و خوردیم و کلی حرف زدیم .
جنی گفت: ساتورو میگم کم کم بریم اینجا ادم های مست زیاد نشستن تا دوست تو هم برسه خیلی دیر میشه یا اینکه من برم نمیخوام تو بحث کاری شما دو نفر باشم .
لبخندی زدم و گفتم: دوست دخترم نیستی که زنم هستی اشکالی نداره انقدر سخت نگیر جنی ، کی جرات داره بهت حرفی بزنه؟!
خندیدیم و بعد از چند دقیقه دوست من هم اومد ، یعنی کاشکی نمی اومد قشنگ گند زد به شب خوب منو جنی
کارای ، زنی که تو اداره پلیس همیشه منو دوست داشت ولی من .. یاد عن میافتادم
از نظر قیافه نمیگم ولی شنیده بودم که ادم هرزه ای هست .
بعد از یه صحبت درباره اداره با کارای جنی گفت که میخواد بره دستشویی منم لبخندی زدم و چیزی نگفتم .
کارای بعد از رفتن جنی بلافاصله گفت: با این ازدواج کردی؟ واقعا؟! باورم نمیشه .. یعنی تو اصلا حس نکردی که دوستت دارم؟!
اخمی کردم و گفتم : حس کردم ولی برام مهم نبود چون عشقت یک طرفه بود کارای چان
یهو نمیدونم چی شد منو بوسید .
من که تو شوک بودم ، میخواستم محکم هلش بدم جوری که سرش بخوره به دیواره ضربه مغزی بشه ولی نمیخواستم دستی دستی گذشته پلیس بودنم رو به چوخ بدم خودم رو کشیدم عقب تا خواستم حرفی بزنم جنی اومد کیفش رو از روی صندلی خودش برداشت و گفت: شبتون خوش
رفتم دنبالش ، زیر لب پشت سر هم گفتم: این کارتو بدون جواب نمیزارم کارای تکیسون !
مچ دست جنی رو گرفتم و گفتم: صبر کن ... از نفس افتادم .. بزار برات توضیح بدم ..
جنی با بغض گفت : مثلا میخوای که چجوری جلو چشمام بهم خیانت کردی رو توضیح بدی؟
نفس نفس میزدم .. با کمی تقلا گفتم: کدوم خیانت ؟... جنی .. اون منو تو اداره پلیس دوست داشت ... چند بار باهاش درگیر شدم .. امروز هم اگه مجبور نبودم .. هرگز نمیخواستم ببینمش.. لطفا .. اعتماد کن ..
جنی اشک های خودشو پاک کرد و گفت : باشه.. ادم خوبه تویی.. چقدر تو ادم خوبی هستی .. واقعا افتخار میکنم .. آفرین عزیزم .. آفرین بهت افتخار میکنم که این همه مدت بهم نگفتی.. آفرین عشقم .. لعنت بر شیطان که تو رو چشم بزنه ..
دیگه چیزی نگفتم و محکم بغلش کردم و گفتم: ببخشید.. لعنت به من .. ببخشید
پایان فلش بک~~~
جنی عزیزم؟ آماده شدی؟ عزیزم یه شب میخوایم بریم بیرون من سه ساعته جلوی در وایستادما
جنی با لبخند گفت: اومدم اومدم انقدر غر نزن
جنی واقعا مثل همیشه زیبا شده بود ، لبخندی زدم و گونشو بوسیدم و با هم سوار ماشین شدیم ، پشت رول ماشین نشستم و رانندگی کردم .
رسیدیم رستوران، پیاده شدیم و با هم رفتیم داخل رستوران و جایی که از قبل رضو کرده بودم رو نشستیم .
غذا سفارش دادیم و خوردیم و کلی حرف زدیم .
جنی گفت: ساتورو میگم کم کم بریم اینجا ادم های مست زیاد نشستن تا دوست تو هم برسه خیلی دیر میشه یا اینکه من برم نمیخوام تو بحث کاری شما دو نفر باشم .
لبخندی زدم و گفتم: دوست دخترم نیستی که زنم هستی اشکالی نداره انقدر سخت نگیر جنی ، کی جرات داره بهت حرفی بزنه؟!
خندیدیم و بعد از چند دقیقه دوست من هم اومد ، یعنی کاشکی نمی اومد قشنگ گند زد به شب خوب منو جنی
کارای ، زنی که تو اداره پلیس همیشه منو دوست داشت ولی من .. یاد عن میافتادم
از نظر قیافه نمیگم ولی شنیده بودم که ادم هرزه ای هست .
بعد از یه صحبت درباره اداره با کارای جنی گفت که میخواد بره دستشویی منم لبخندی زدم و چیزی نگفتم .
کارای بعد از رفتن جنی بلافاصله گفت: با این ازدواج کردی؟ واقعا؟! باورم نمیشه .. یعنی تو اصلا حس نکردی که دوستت دارم؟!
اخمی کردم و گفتم : حس کردم ولی برام مهم نبود چون عشقت یک طرفه بود کارای چان
یهو نمیدونم چی شد منو بوسید .
من که تو شوک بودم ، میخواستم محکم هلش بدم جوری که سرش بخوره به دیواره ضربه مغزی بشه ولی نمیخواستم دستی دستی گذشته پلیس بودنم رو به چوخ بدم خودم رو کشیدم عقب تا خواستم حرفی بزنم جنی اومد کیفش رو از روی صندلی خودش برداشت و گفت: شبتون خوش
رفتم دنبالش ، زیر لب پشت سر هم گفتم: این کارتو بدون جواب نمیزارم کارای تکیسون !
مچ دست جنی رو گرفتم و گفتم: صبر کن ... از نفس افتادم .. بزار برات توضیح بدم ..
جنی با بغض گفت : مثلا میخوای که چجوری جلو چشمام بهم خیانت کردی رو توضیح بدی؟
نفس نفس میزدم .. با کمی تقلا گفتم: کدوم خیانت ؟... جنی .. اون منو تو اداره پلیس دوست داشت ... چند بار باهاش درگیر شدم .. امروز هم اگه مجبور نبودم .. هرگز نمیخواستم ببینمش.. لطفا .. اعتماد کن ..
جنی اشک های خودشو پاک کرد و گفت : باشه.. ادم خوبه تویی.. چقدر تو ادم خوبی هستی .. واقعا افتخار میکنم .. آفرین عزیزم .. آفرین بهت افتخار میکنم که این همه مدت بهم نگفتی.. آفرین عشقم .. لعنت بر شیطان که تو رو چشم بزنه ..
دیگه چیزی نگفتم و محکم بغلش کردم و گفتم: ببخشید.. لعنت به من .. ببخشید
پایان فلش بک~~~
۵.۵k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.