Part 4
تو راه بودم که هوس بستنی کردم رفتم بستنی گرفتم داشتم میخوردم که دیدم هایجیم ماشینشو پارک کرد و اومد داخل از زیر عینکش چشاشو دیدم که قرمز بود فک کنم گردیه کرده یه شیک توت فرنگی با بابل تی سفارش داد داشت میخورد که رفتم پیشش نشستم شیکشو از دستش قاپیدم و یکم از خوردم چهرشو دیدم که جا خورده خندم گرفت
ته :گریه کردی؟ (جدی)
هایجیم:چی؟ انقدر واضحه؟ (اروم و بغض طور)
ته : اهوم(جدی )
شیکشو بهش پس دادم
ته : هر وقت دوست داشتی میتونی بهم بگی(لبخند)
هایجیم:بریم بیرون ؟
ته : اوکی کجا؟
هایجیم : یه جا که ارامش بده (لبخند ملیح)
ته: اوکی بریم
رفتیم خواست سوار ماشینش بشه
ته :به منیجرت بگو بیاد دنبال ماشینت ببرتش با من میای
هایجیم :اوکی
هایجیم ویو:
داشتم میرفتم خونه که سوهو (داداش بزرگه هایجیم) زنگ زد جواب دادم
مکالمه
هایجیم:سلاااام اوپا دلم برات تنگ شده بود
سوهو:سلام فندق سرم شلوغ بود ببخشید خوب چه خبر ؟
هایجیم: سلامتی تو چه خبر؟
سوهو : سلامتی اممم هایجیم؟
هایجیم :بله؟
سوهو: یه چیزی میگم قول بده ناراحت نشی
هایجیم:چی شده؟
سوهو :تو قول بده
هایجیم:باشه بگو چی شده؟
سوهو : رایلی(اسم سگ هایجیم اس ۳)
هایجیم: رایلی چیزیش شده؟ (نگران)
سوهو :مشخص شده که رایلی سرطان داره (ناراحت) (نکته سوهو لندنه و هایجیم سگشو برای بیماریش که نمیدونسته چیه میفرسته لندن پیش بهترین دکتر ها)
هایجیم:چی ؟ ( تو شکه)
سوهو :دکتر گفته احتمال زنده موندنش پنجاه پنجاهه(ناراحت)
هایجیم: نه امکان نداره رایلی چیزیش نمیشه (گریه شدید) (هایجیم خیلی به رایلی حساسه وقتی که رایلی خیلی بچه بوده اونو پیدا میکنه که تو خیابون زخمی بود و خیلی به رایلی وابسته میشه)
و بعدش اتفاقا رو میدونید دیگه که میره کافه
ته ویو
بردمش به یه رستوران که از شهر دوره و روی کوهه کلا مکانش خیلی زیباست
ته : خوب میخوای تعریف کنی؟
هایجیم: من اوایل دبیو گروه وقتی داشتم پیاده روی میکردم صدای ناله های غمناکی رو میشنیدم یه کم دور و ور درختارو گشتم که یه توله سگ کوچولو که دو هفته سن داشتم پیدا کردم بدنش همش پر زخم بود دهنشو با طناب بسته بودن سریع بردمش به نزدیک ترین دامپزشکی تصمیم گرفتم نگهش دارم حالش خوب شده بود تا اینکه ماه پیش دیدم هی بالا میاره و نمیتونه راه بره همش خواب بود داداشم گفت با خودم میبرمش لندن پیش بهترین دکترا امروز بهم زنگ زد که... که (گریه) سرطان داره(گریه شدید)
از صندلیم بلند شدم و رفتم بغلش کردم قلبم وقتی دیدم داره گریه میکنه درد بدی گرفت اروم که شد غذا سفارش دادم غذا تموم داشتیم قدم میزدیم داشت ملودی یه اهنگو میخوند ناخواسته چشمم بهش خو محوش شدم قلبم داش میزد بیرون فک ک.. کن.. کنم عاشق شدم حواسم نبود که داد زدم نههههه
هایجیم:چیزی شده؟
ته :گریه کردی؟ (جدی)
هایجیم:چی؟ انقدر واضحه؟ (اروم و بغض طور)
ته : اهوم(جدی )
شیکشو بهش پس دادم
ته : هر وقت دوست داشتی میتونی بهم بگی(لبخند)
هایجیم:بریم بیرون ؟
ته : اوکی کجا؟
هایجیم : یه جا که ارامش بده (لبخند ملیح)
ته: اوکی بریم
رفتیم خواست سوار ماشینش بشه
ته :به منیجرت بگو بیاد دنبال ماشینت ببرتش با من میای
هایجیم :اوکی
هایجیم ویو:
داشتم میرفتم خونه که سوهو (داداش بزرگه هایجیم) زنگ زد جواب دادم
مکالمه
هایجیم:سلاااام اوپا دلم برات تنگ شده بود
سوهو:سلام فندق سرم شلوغ بود ببخشید خوب چه خبر ؟
هایجیم: سلامتی تو چه خبر؟
سوهو : سلامتی اممم هایجیم؟
هایجیم :بله؟
سوهو: یه چیزی میگم قول بده ناراحت نشی
هایجیم:چی شده؟
سوهو :تو قول بده
هایجیم:باشه بگو چی شده؟
سوهو : رایلی(اسم سگ هایجیم اس ۳)
هایجیم: رایلی چیزیش شده؟ (نگران)
سوهو :مشخص شده که رایلی سرطان داره (ناراحت) (نکته سوهو لندنه و هایجیم سگشو برای بیماریش که نمیدونسته چیه میفرسته لندن پیش بهترین دکتر ها)
هایجیم:چی ؟ ( تو شکه)
سوهو :دکتر گفته احتمال زنده موندنش پنجاه پنجاهه(ناراحت)
هایجیم: نه امکان نداره رایلی چیزیش نمیشه (گریه شدید) (هایجیم خیلی به رایلی حساسه وقتی که رایلی خیلی بچه بوده اونو پیدا میکنه که تو خیابون زخمی بود و خیلی به رایلی وابسته میشه)
و بعدش اتفاقا رو میدونید دیگه که میره کافه
ته ویو
بردمش به یه رستوران که از شهر دوره و روی کوهه کلا مکانش خیلی زیباست
ته : خوب میخوای تعریف کنی؟
هایجیم: من اوایل دبیو گروه وقتی داشتم پیاده روی میکردم صدای ناله های غمناکی رو میشنیدم یه کم دور و ور درختارو گشتم که یه توله سگ کوچولو که دو هفته سن داشتم پیدا کردم بدنش همش پر زخم بود دهنشو با طناب بسته بودن سریع بردمش به نزدیک ترین دامپزشکی تصمیم گرفتم نگهش دارم حالش خوب شده بود تا اینکه ماه پیش دیدم هی بالا میاره و نمیتونه راه بره همش خواب بود داداشم گفت با خودم میبرمش لندن پیش بهترین دکترا امروز بهم زنگ زد که... که (گریه) سرطان داره(گریه شدید)
از صندلیم بلند شدم و رفتم بغلش کردم قلبم وقتی دیدم داره گریه میکنه درد بدی گرفت اروم که شد غذا سفارش دادم غذا تموم داشتیم قدم میزدیم داشت ملودی یه اهنگو میخوند ناخواسته چشمم بهش خو محوش شدم قلبم داش میزد بیرون فک ک.. کن.. کنم عاشق شدم حواسم نبود که داد زدم نههههه
هایجیم:چیزی شده؟
۷۱۳
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.