از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
هنوز پیرهنم را ، نشُسته می پوشم
.
هنوز بوی تو از تار و پود زندگی ام
نرفته است که خود را به عطر بفروشم
.
عجب مدار ، از این جوششی که در من هست
که من به هرم نفس های توست که می جوشم
کجا به پیری و سستی و ضعف روی آرم
منی که آب حیات از لب تو می نوشم
.
به بوسه ای که گرفتم در آخرین لحظه
برای بوسه ی دیگر دوباره می کوشم
.
برای آنکه بدانی که بر سر عهدم
برای آنکه بدانی نشد فراموشم
.
قسم به بوسه ی آخر ، قسم به اشک تو
من هنوز پیرهنم را ، نشُسته می پوشم....
هنوز پیرهنم را ، نشُسته می پوشم
.
هنوز بوی تو از تار و پود زندگی ام
نرفته است که خود را به عطر بفروشم
.
عجب مدار ، از این جوششی که در من هست
که من به هرم نفس های توست که می جوشم
کجا به پیری و سستی و ضعف روی آرم
منی که آب حیات از لب تو می نوشم
.
به بوسه ای که گرفتم در آخرین لحظه
برای بوسه ی دیگر دوباره می کوشم
.
برای آنکه بدانی که بر سر عهدم
برای آنکه بدانی نشد فراموشم
.
قسم به بوسه ی آخر ، قسم به اشک تو
من هنوز پیرهنم را ، نشُسته می پوشم....
۱.۰k
۱۳ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.