پارت ۱۴
از زبان یونا:
کم کم هوا ابری شد و صدای رعد برق اومد
+خب عشقم بهتره بریم تا زیر بارون خیس نشدیم
_باشه بریم
دست همو گرفتیم و به سمت کلبه رفتیم رسیدیم و رفتیم داخل خودمونو گرم کردیم و نشستیم رو کاناپه داشت بارون میزد جونکوک سرش تو گوشیش بود و منم تو بغلش بودم چقدر خوش گذشت امروز
_جونکوک
+جانم
_میگم میشه یه چند روز همینجا بمونیم از عمارت دور باشیم به نظرم اینجا بهتره
+باشه عزیزم هر چی تو بخوای
_ممنون
+خواهش خب الان چیکار کنیم خانومی
_اوومممم فیلم ببینیم
+باشه
_ترسناکباشه
+فیلم ترسناک های من به درد تو نمیخوره میترسیاااا
_نخیر نمیترسم من خوراکمه فیلم ترسناک برو بزار نمیترسم
+خیلی خب باشه
رفت فیلم و گذاشت و با کلی خوراکی برگشت چون هوا سرد بود یه پتو هم آورد و پیچیدش دورم و همو بغل کردیم حق با جونکوک بود خیلییییی ترسناک بود ولی برای اینکه بهش ثابت کنم نمیترسم به زور فیلمو نگاه میکردم(خو مگه مجبوری خواهرم😂)
+ترسیدی نه(پوزخند)
_ن...نه من بترسم
+خیلی خب باشه ببینم تا کجا میخوای مقاومت کنی هنوز اون صحنه های ترسناکش نیومده(پوزخند)
واییی یعنی قراره ترسناک تر بشه
_جونکوک
+جونم بیبی
_خاموشش کن لطفا باشه تو بردی من میترسم
+(پوزخند)
_ها چیه چرا اینجوری نگام میکنی خب میترسم
+خیلی خب باشه
بلند شد و تلویزیون رو خاموش کرد و رفتیم تو اتاق کوچیکی که داشت و دراز کشیدیم رو تخت و کم کم چشامون گرم شد و خواب رفتیم
چند ساعت بعد
از زبان یونا:
بیدار شدم دیدم جونکوک داره موهامو ناز میکنه و تو بغلشم
+بیدار شدی عسلم
_اوهوم چه خواب بدی دیدم کاش نمیگفتم بیا فیلم ترسناک ببینیم
+من پیشتم از چی میترسی بیبی(خنده)
_ولی تو خوابم پیشم نبودی از هر طرف جن ها میریختن دورم و هر چی میخواستم فرار کنم نمیتونستم
+فقط خواب بود
لبامو بوسید
_جونکوک اگه تو این جنگل خوناشام باشه چی واییی
+آه یونا بس کن عزیزم خوناشام کجا بود من به این چیزا اعتقاد ندارم الکی هم نترس خب
_باشه...
کم کم هوا ابری شد و صدای رعد برق اومد
+خب عشقم بهتره بریم تا زیر بارون خیس نشدیم
_باشه بریم
دست همو گرفتیم و به سمت کلبه رفتیم رسیدیم و رفتیم داخل خودمونو گرم کردیم و نشستیم رو کاناپه داشت بارون میزد جونکوک سرش تو گوشیش بود و منم تو بغلش بودم چقدر خوش گذشت امروز
_جونکوک
+جانم
_میگم میشه یه چند روز همینجا بمونیم از عمارت دور باشیم به نظرم اینجا بهتره
+باشه عزیزم هر چی تو بخوای
_ممنون
+خواهش خب الان چیکار کنیم خانومی
_اوومممم فیلم ببینیم
+باشه
_ترسناکباشه
+فیلم ترسناک های من به درد تو نمیخوره میترسیاااا
_نخیر نمیترسم من خوراکمه فیلم ترسناک برو بزار نمیترسم
+خیلی خب باشه
رفت فیلم و گذاشت و با کلی خوراکی برگشت چون هوا سرد بود یه پتو هم آورد و پیچیدش دورم و همو بغل کردیم حق با جونکوک بود خیلییییی ترسناک بود ولی برای اینکه بهش ثابت کنم نمیترسم به زور فیلمو نگاه میکردم(خو مگه مجبوری خواهرم😂)
+ترسیدی نه(پوزخند)
_ن...نه من بترسم
+خیلی خب باشه ببینم تا کجا میخوای مقاومت کنی هنوز اون صحنه های ترسناکش نیومده(پوزخند)
واییی یعنی قراره ترسناک تر بشه
_جونکوک
+جونم بیبی
_خاموشش کن لطفا باشه تو بردی من میترسم
+(پوزخند)
_ها چیه چرا اینجوری نگام میکنی خب میترسم
+خیلی خب باشه
بلند شد و تلویزیون رو خاموش کرد و رفتیم تو اتاق کوچیکی که داشت و دراز کشیدیم رو تخت و کم کم چشامون گرم شد و خواب رفتیم
چند ساعت بعد
از زبان یونا:
بیدار شدم دیدم جونکوک داره موهامو ناز میکنه و تو بغلشم
+بیدار شدی عسلم
_اوهوم چه خواب بدی دیدم کاش نمیگفتم بیا فیلم ترسناک ببینیم
+من پیشتم از چی میترسی بیبی(خنده)
_ولی تو خوابم پیشم نبودی از هر طرف جن ها میریختن دورم و هر چی میخواستم فرار کنم نمیتونستم
+فقط خواب بود
لبامو بوسید
_جونکوک اگه تو این جنگل خوناشام باشه چی واییی
+آه یونا بس کن عزیزم خوناشام کجا بود من به این چیزا اعتقاد ندارم الکی هم نترس خب
_باشه...
۵۱.۲k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.