P39
جیمین : نه برای اینکه تو راحت باشی گفتم
چند دقیقه بعد دوباره ادامه : فردا آماده باش جونگ کوک میاد دنبالت .
با این حرفش خیلی هول و سریع گفتم : نه نه جونگ کوک نه
جیمین : چرا ؟
سرم رو مثل بچه ها آوردم پایین و با لحن آروم و مظلومی گفتم : اون تند میره
با این حرفم زد زیر خنده و بلند بلند خندید ، چرا داره میخنده ؟ خب تند میره دیگه ، من واقعا علاقه ای به کشته شدن توسط جونگ کوک ندارم چه خودش چه ماشینش فکر نمیکنم با سرعتی که اون میره کمربندم کار ساز باشه .
خندش که محو شد گفت : نترس بهش میسپارم آروم بره
از جاش بلند شد و روی سرم دست کشید و گفت : عروسکات رو فراموش نکن .
اصلا اعصاب این یکی رو نداشتم و بلند داد زدم : ججیییمیینننن
با دادی که زدم دوید و از اتاق رفت بیرون منم دنبالش دویدم ، رسید توی پذیرایی و پشت مبل وایساد و گفت : ا/ت نظرت راجب صلح چیه ؟
ا/ت : راجب کشتنت نظر بهتری دارم .
دوباره دویدم دنبالش که از پشت مبل اومد بیرون ، همین طور که توی پذیرایی دنبالش میدوییدم در عمارت باز شد و جین اومد تو وجفتمون برای چند لحظه توقف کردیم جین دستش رو آورد بالا و گفت : سلام
که جیمین دوید سمتش و پشتش قایم شد . منم با سرعت رفتم و جلوی جین وایسادم .
جین خیلی با هول و تعجب گفت : چیه چرا اینطوری میکنی ؟
جیمین : جین نجاتم بده میخواد منو بکشه
جین : کی ؟
جیمین از پشت جین آروم دستش رو آورد بالا و به من اشاره کرد جین هم رد دستش رو دنبال کرد و رسید به من بعدم گفت : جیمین خجالت بکش
جیمین با داد و تعجب گفت : چرا ؟ راست میگم
جین : بی خود به ا/ت تهمت نزن ، یه نگاه بهش کن کجای این قیافه به این حرفا میخوره
جیمین : تو مهربونشو دیدی من اون روی سگ..
قبل از اینکه حرفش رو تموم کنه یه نگاه به من و جین کرد و بعد از یکم مکث انگشتش رو آورد بالا و گفت : خشنش
جین یه نگاه مفهوم داری بهش کرد و برگشت رو به من و گفت : خب ا/ت چطوری ؟
منم با خنده بهش گفتم : خوبم .
بعدم یه نگاه به جیمین کردم و گفتم : جین بیا بشین
رهنماییش کردم که رفت روی صندلی و نشست ، جیمینم خواست بره بشینه که رفتم جلوش و گفتم : کجا ؟ شما که کار داشتی ؟
جیمین : کار ؟ من ؟
ا/ت : آره کار داشتی فکر کنم یادت رفت
بعدم به سمت در عمارت چرخوندمش و گفتم : برو به کارت برس دیرت میشه
جیمین که منظورم رو گرفت خیلی سریع گفت : نه نمیخوام دیر نمیشه ، ا/ت ، ا/ت صبر کن
آروم بردمش سمت در عمارت ، هل دادنش یکم سخت بود خیلی هیکل ورزشی داشت به این قیافه کیوت نمیخورد .
در باز کردم و پرتش کردم بیرون بعدم در رو محکم بستم .
چند دقیقه بعد دوباره ادامه : فردا آماده باش جونگ کوک میاد دنبالت .
با این حرفش خیلی هول و سریع گفتم : نه نه جونگ کوک نه
جیمین : چرا ؟
سرم رو مثل بچه ها آوردم پایین و با لحن آروم و مظلومی گفتم : اون تند میره
با این حرفم زد زیر خنده و بلند بلند خندید ، چرا داره میخنده ؟ خب تند میره دیگه ، من واقعا علاقه ای به کشته شدن توسط جونگ کوک ندارم چه خودش چه ماشینش فکر نمیکنم با سرعتی که اون میره کمربندم کار ساز باشه .
خندش که محو شد گفت : نترس بهش میسپارم آروم بره
از جاش بلند شد و روی سرم دست کشید و گفت : عروسکات رو فراموش نکن .
اصلا اعصاب این یکی رو نداشتم و بلند داد زدم : ججیییمیینننن
با دادی که زدم دوید و از اتاق رفت بیرون منم دنبالش دویدم ، رسید توی پذیرایی و پشت مبل وایساد و گفت : ا/ت نظرت راجب صلح چیه ؟
ا/ت : راجب کشتنت نظر بهتری دارم .
دوباره دویدم دنبالش که از پشت مبل اومد بیرون ، همین طور که توی پذیرایی دنبالش میدوییدم در عمارت باز شد و جین اومد تو وجفتمون برای چند لحظه توقف کردیم جین دستش رو آورد بالا و گفت : سلام
که جیمین دوید سمتش و پشتش قایم شد . منم با سرعت رفتم و جلوی جین وایسادم .
جین خیلی با هول و تعجب گفت : چیه چرا اینطوری میکنی ؟
جیمین : جین نجاتم بده میخواد منو بکشه
جین : کی ؟
جیمین از پشت جین آروم دستش رو آورد بالا و به من اشاره کرد جین هم رد دستش رو دنبال کرد و رسید به من بعدم گفت : جیمین خجالت بکش
جیمین با داد و تعجب گفت : چرا ؟ راست میگم
جین : بی خود به ا/ت تهمت نزن ، یه نگاه بهش کن کجای این قیافه به این حرفا میخوره
جیمین : تو مهربونشو دیدی من اون روی سگ..
قبل از اینکه حرفش رو تموم کنه یه نگاه به من و جین کرد و بعد از یکم مکث انگشتش رو آورد بالا و گفت : خشنش
جین یه نگاه مفهوم داری بهش کرد و برگشت رو به من و گفت : خب ا/ت چطوری ؟
منم با خنده بهش گفتم : خوبم .
بعدم یه نگاه به جیمین کردم و گفتم : جین بیا بشین
رهنماییش کردم که رفت روی صندلی و نشست ، جیمینم خواست بره بشینه که رفتم جلوش و گفتم : کجا ؟ شما که کار داشتی ؟
جیمین : کار ؟ من ؟
ا/ت : آره کار داشتی فکر کنم یادت رفت
بعدم به سمت در عمارت چرخوندمش و گفتم : برو به کارت برس دیرت میشه
جیمین که منظورم رو گرفت خیلی سریع گفت : نه نمیخوام دیر نمیشه ، ا/ت ، ا/ت صبر کن
آروم بردمش سمت در عمارت ، هل دادنش یکم سخت بود خیلی هیکل ورزشی داشت به این قیافه کیوت نمیخورد .
در باز کردم و پرتش کردم بیرون بعدم در رو محکم بستم .
۱۶.۶k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.