Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۹۸
ملیحه امد بالا که یکی محکم زد تو گوشم حقم بود
ملیحه: میکائل ادم نیست تو چی مگه نمگفتی عاشقمی این بود عاشقیت
سعید: ملیحه الانم میگم دوست دارم بخدا نقشه میکائل بود شماهم بازی رو شروع کردین
ملیحه: من هی چشمم به تو بود ک شاید این بازی مسخره رو تموم کنی نکردی که هیچی بجاش با یک دختر امدی مهمونی
میکائل امد و کنارم ما وایستاد ملیحه همنجور بهش نگاه کرد
میکائل:همه اینا نقشه من بود حالا هم تموم شد و میخوام ازدواج کنم
ملیحه: همنجور دل یکنفرو بشکونی بری؟
میکائل: میخواست عاشقم نشه مگه من اجبارش کردم
ملیحه شروع میکنه به خندیدن
ملیحه: عاشق تو؟ واقعا فکر کردی عاشقت شده؟ نه بابا اون زودتر از تو نقشه نابودیتو کشیده بود ولی تو میتونستی یک فرصت دیگه ازش بگیری که خرابش کردی یعنی ریدی
میکائل: هنوزم دیر نشده
ملیحه: بابا چی اعتماد به نفسی تو داری هااااااا(باداد) اون دیگه حتی به تو سگ نگاه نمکنه برو باهمون خرابه دیگه دورور شیرین نبینمت اسمت دیگه نشونم واگرنه اون رویی روستاییمو نشون میدم شاید تو بچه شهری باشی گرگ زرنگ من از تو بدترم به موقعش یک جوری جرت میدم که هرشب ارزو مرگ کنی
ملیحه روشو کرد طرفم
ملیحه: میخواستم قبولت کنم برای ازدواج ولی چون با این همدست شدی حالم ازت بهم میخوره و اینکه همه چیزو به اقاجونم میگم تا با اون روی تو اشنا بشه
ملیحه اینو گفت و داشت میرفت دستشو گرفتم
سعید: ملیحه به حرفام گوش کن
ملیحه: حرفی دیگه بینمون نمونده خرابش کردی سعید(بابغض)
ملیحه رفتش که رویایی ارزوهام خراب شد نشستم و شروع کردم به گریه کردن
میکائل: خجالت بکش مثلا مردی
سعید: نمخوام مرد باشم تو همه ارزوهامو رویاهامو خراب کردی تو یک اشغالی
یقه میکائل گرفتم و کشوندمش به دم در
سعید: گمشو از خونم بیرون دیگه نمخوام بیبینمت گمشو(باداد)
میکائل دستهامو پس زد کیفشو ورداشت و رفت
(شیرین)
از حموم امدم بیرون ک دیگه جونی برای راه رفتن نداشتم با کمک بچه ها رفتم تو اتاق و درازم کردن
Part۹۸
ملیحه امد بالا که یکی محکم زد تو گوشم حقم بود
ملیحه: میکائل ادم نیست تو چی مگه نمگفتی عاشقمی این بود عاشقیت
سعید: ملیحه الانم میگم دوست دارم بخدا نقشه میکائل بود شماهم بازی رو شروع کردین
ملیحه: من هی چشمم به تو بود ک شاید این بازی مسخره رو تموم کنی نکردی که هیچی بجاش با یک دختر امدی مهمونی
میکائل امد و کنارم ما وایستاد ملیحه همنجور بهش نگاه کرد
میکائل:همه اینا نقشه من بود حالا هم تموم شد و میخوام ازدواج کنم
ملیحه: همنجور دل یکنفرو بشکونی بری؟
میکائل: میخواست عاشقم نشه مگه من اجبارش کردم
ملیحه شروع میکنه به خندیدن
ملیحه: عاشق تو؟ واقعا فکر کردی عاشقت شده؟ نه بابا اون زودتر از تو نقشه نابودیتو کشیده بود ولی تو میتونستی یک فرصت دیگه ازش بگیری که خرابش کردی یعنی ریدی
میکائل: هنوزم دیر نشده
ملیحه: بابا چی اعتماد به نفسی تو داری هااااااا(باداد) اون دیگه حتی به تو سگ نگاه نمکنه برو باهمون خرابه دیگه دورور شیرین نبینمت اسمت دیگه نشونم واگرنه اون رویی روستاییمو نشون میدم شاید تو بچه شهری باشی گرگ زرنگ من از تو بدترم به موقعش یک جوری جرت میدم که هرشب ارزو مرگ کنی
ملیحه روشو کرد طرفم
ملیحه: میخواستم قبولت کنم برای ازدواج ولی چون با این همدست شدی حالم ازت بهم میخوره و اینکه همه چیزو به اقاجونم میگم تا با اون روی تو اشنا بشه
ملیحه اینو گفت و داشت میرفت دستشو گرفتم
سعید: ملیحه به حرفام گوش کن
ملیحه: حرفی دیگه بینمون نمونده خرابش کردی سعید(بابغض)
ملیحه رفتش که رویایی ارزوهام خراب شد نشستم و شروع کردم به گریه کردن
میکائل: خجالت بکش مثلا مردی
سعید: نمخوام مرد باشم تو همه ارزوهامو رویاهامو خراب کردی تو یک اشغالی
یقه میکائل گرفتم و کشوندمش به دم در
سعید: گمشو از خونم بیرون دیگه نمخوام بیبینمت گمشو(باداد)
میکائل دستهامو پس زد کیفشو ورداشت و رفت
(شیرین)
از حموم امدم بیرون ک دیگه جونی برای راه رفتن نداشتم با کمک بچه ها رفتم تو اتاق و درازم کردن
۸.۰k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.