خاطره دبیرستان
خاطره دبیرستان
پارت۴۰
ویو لیا
با حس خفه شدن چشمام رو باز کردم سوهو محکم منو بغل کرده بود خواستم از بغلش در بیام که شکمم محکم تیر کشید و جیغ آرومی از درد کشیدم
لیا: سوهو بلند شو (بغض)
سوهو: هوم چیشده؟(خواب آلود)
لیا: زهرمار و کوفت شده ببین چیکار کردی الان دارم از درد میمیرم (آروم بغضی)
سوهو: آخ ببخشید بیا اینجا
که آروم دوباره بغلم کرد شروع کرد به ماساژ دادن شکمم
سوهو: الان خوبه ؟
لیا: اره ...ولی خیلی بیشعوری
سوهو: (خنده) چرا؟
لیا: گگگ ایشش ماشاالله اون کمر نیست که تخته سنگه
سوهو: عزیزم ما اینیم دیگه(افتخاره)
لیا: داری حرصم میدی ها میخوای بزنم همون داراییت یک دست بشه آرزوی پدر شدنت رو هم بگیرم؟؟
سوهو: شکر خوردم
لیا: آفرین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو ا/ت
تو حیاط روی تاب نشسته بودم و کتاب میخوندم هر از گاهی دستم رو روی شکمم میکشیدم نمیدونم حس ذوق بودم میکنم حس مادری
کوک: صبح بخیر پرنسس(لبخند)
ا/ت: اوه صبح توهم بخیر خرگوشی(لبخند)
کوک: حال اون پرنسس کوچولوم چطوره
ا/ت: خوبه
کوک: (خنده) خب پرنسسم صبحونه خوردی؟
ا/ت: اره خوردم
کوک: آفرین(نوازش کردن موهاش)
ا/ت: فکرم درگیره
کوک: چطور؟
ا/ت: برای لیا و سوهو یعنی چطور پیش رفتن
که یهو کوک سرش رو آورد نزدیک صورتم
کوک: ما چطوری انجام دادیم پرنسس؟(آروم بم)
ا/ت: یاااا اصلا نمیخوام اون صحنه بیاد جلو چشمم
کوک: چرا خیلی هم خوب و عالی بود
ا/ت: ایششش وایسا ببینم تو که مست بودی پس چطوری یادت مونده؟؟
کوک: دیگه دیگه(پوزخند)
ا/ت: خیلی گاویییی
کوک:(خنده بلند) اگه من نبودم و اون کارو نمیکردم الان بچه ای هم نبود
ا/ت: ببند
کوک: باشه بابا عه
ا/ت: گگگگگ
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو یوجین
نمیدونم چم شده عاشق شده بودم
ولی نمیخوام ا/ت رو از یاد ببرم
که گوشیم به صدا در اومد
ادامه دارد....
لایک و حمایت یادت نره کیوتم 🤍✨
پارت۴۰
ویو لیا
با حس خفه شدن چشمام رو باز کردم سوهو محکم منو بغل کرده بود خواستم از بغلش در بیام که شکمم محکم تیر کشید و جیغ آرومی از درد کشیدم
لیا: سوهو بلند شو (بغض)
سوهو: هوم چیشده؟(خواب آلود)
لیا: زهرمار و کوفت شده ببین چیکار کردی الان دارم از درد میمیرم (آروم بغضی)
سوهو: آخ ببخشید بیا اینجا
که آروم دوباره بغلم کرد شروع کرد به ماساژ دادن شکمم
سوهو: الان خوبه ؟
لیا: اره ...ولی خیلی بیشعوری
سوهو: (خنده) چرا؟
لیا: گگگ ایشش ماشاالله اون کمر نیست که تخته سنگه
سوهو: عزیزم ما اینیم دیگه(افتخاره)
لیا: داری حرصم میدی ها میخوای بزنم همون داراییت یک دست بشه آرزوی پدر شدنت رو هم بگیرم؟؟
سوهو: شکر خوردم
لیا: آفرین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو ا/ت
تو حیاط روی تاب نشسته بودم و کتاب میخوندم هر از گاهی دستم رو روی شکمم میکشیدم نمیدونم حس ذوق بودم میکنم حس مادری
کوک: صبح بخیر پرنسس(لبخند)
ا/ت: اوه صبح توهم بخیر خرگوشی(لبخند)
کوک: حال اون پرنسس کوچولوم چطوره
ا/ت: خوبه
کوک: (خنده) خب پرنسسم صبحونه خوردی؟
ا/ت: اره خوردم
کوک: آفرین(نوازش کردن موهاش)
ا/ت: فکرم درگیره
کوک: چطور؟
ا/ت: برای لیا و سوهو یعنی چطور پیش رفتن
که یهو کوک سرش رو آورد نزدیک صورتم
کوک: ما چطوری انجام دادیم پرنسس؟(آروم بم)
ا/ت: یاااا اصلا نمیخوام اون صحنه بیاد جلو چشمم
کوک: چرا خیلی هم خوب و عالی بود
ا/ت: ایششش وایسا ببینم تو که مست بودی پس چطوری یادت مونده؟؟
کوک: دیگه دیگه(پوزخند)
ا/ت: خیلی گاویییی
کوک:(خنده بلند) اگه من نبودم و اون کارو نمیکردم الان بچه ای هم نبود
ا/ت: ببند
کوک: باشه بابا عه
ا/ت: گگگگگ
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو یوجین
نمیدونم چم شده عاشق شده بودم
ولی نمیخوام ا/ت رو از یاد ببرم
که گوشیم به صدا در اومد
ادامه دارد....
لایک و حمایت یادت نره کیوتم 🤍✨
۱.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.