دختر ما میگیم جونت در خطره تو به فکر خوردنی اهههه من دیگه

دختر ما میگیم جونت در خطره تو به فکر خوردنی اهههه من دیگه نمیدونم با تو چیکار کنم
پرش زمانی به موقع کافه:
آت:خب بچه ها شما چی میخورین
لونا:من آیس آمریکانو
یونا: منم لاته میخورم
آت:منم یوناولونا:مثل همیشه هات چاکلت
آت:نگاه چه خوبم می‌دونن
منتظر بودم که نوشیدنی هارو بگیرم که یه دفعه دیدم اون جونگ کوک عوضی با دوستش دارن صحبت میکنن که ناخواسته منم صداشونو شنیدم که گفت
تهیونگ:تو که نمی‌خوایی دختررو بکشی نه
جونگ کوک:نه بابا چه کشتنی فقط می‌خوام یکم زبونشو ببرم همین دختره ی عوضی
آت:یه دفعه ترشی به جونم افتاد و پاهام لرزید نه بابا حتما یه دختره ی دیگرو میگه مثلا مافیاس ها آره یه دختره ی دیگرو میگه از افکارم اومدم بیرون و سفارش هارو گرفتم و به سمت بچه ها حرکت کردم
لونا.یونا :حالت خوبه ات؟هوییی دختر کجایی
آت:آنقدر تو فکر بودم صدای بچه هارو نشنیدم ها چیه چیه هیچی آره خوبم فکرم مشغول بود ولش بیایین بخوریم