پارت ۳
اومد بغلم کرد سوهو:خواهر خوشگلم مامان دیگه رفته الان من و تو فقط همو داریم باید قوی باشیم تا بتونیم قلمرو اداره کنیم مطمئن باش انتقام بابامونو از اون کثافتا میگیرم باشه گریه نکن من باید به قولی که به مامان دادم عمل کنم سرمو تکون دادم اشکامو پاک کرد مامانو خاک کردیم و بعد رفتیم خونه داشتم هوا تازه میخوردم تو همون دریاچه که باز همون پسره اومد من:عه سلام کوک:علیک(چه طرز سلام کردن بی ادب😐😂) من:سلام بلد نیستی کوک:آفرین من:خیلی پررویی (شیطانه ها😐😂) کوک:همیشه اینجای من:اوهوم بهم خیره شد کوک:چشات خیلی قشنگه کلا قشنگه دستمو پشتم گرفتم خودمو تکون دادم من:ممنون زیر لب یه چیزی گفت که نفهمیدم من:چیزی گفتی یه لحظه حس کردم دور کمرم یه چیزیه تا فهمیدیم یجور زدم تویه گوشش پرت شد اونور من:واسه چی بهم دست میزنی کوک:چقدر وحشی افتادیم به جون هم اون میزد هم من همون موقع خوابوندم رو زمین شمشیرشو گذاشت زیر گلوم صورتش جلو صورتم بود نمیدونم چرا تپش قلب گرفتم کوک:هنوز کار داری دختر زانوش رو شیکمم بود من:از روم پاشو کوک:نشم چی میشه با پا زدم تو شیکمش پرت شد اونور من:حالا کی هنوز کار داره
از زبون جونگ کوک
اون دختر خیلی قویه این دیگه کیه بدون شمشیرم بلده(ما اینیم دیگه😌😂) همون موقع دیدم خون بالا آورد رفتم سراغش من:هی چت شد سوفیا:چیزی نیست زیاد از قدرتم استفاده کردم
از زبون خودم
حالم بد شد دیدم سوهو اومد سوهو:سوفیا من:داداش اومد سمتم سوهو:چت شد مگه نگفتم از قدرتت زیاد استفاده نکن میدونی برا قلبت ضرر داره(آهان سوفیا یه نارسایی قلبی داره که اگه از قدرتاش استفاده کنه حالش بد میشه) سوهو:تو دیگه کی هستی تو خواهر منو اینجوری کردی کوک:نه کاریش نکردم من:دروغ میگه بهم دست زد باهاش دعوا کردم سوهو:چی تو میخواست بره سمتش که نزاشتم من:سوهو بیخیال منو ببر خونه اومد منو براید استایل بغل کرد و برد خونه خوابوندم رو تخت دارومو همیشه پیشش داشت داد بهم خوب شدم سوهو:خوبی من:خوبم
از زبون جونگ کوک
تا خونه پیاده رفتم جین:اوففف ارباب شما آخر منو دق میدید با این رفت و آمداتون من:مگخ من بچم جین:پدرتون دنبال شما میگردن رفتم زود تو عمارت تعظیم کردم من:پدرجان پدر:مهمونیو ول کردی کجا رفتی خوبه جشن پیروزیمون بود من:پدر خودت میدونی من حوصلم سر میره
از زبون جونگ کوک
اون دختر خیلی قویه این دیگه کیه بدون شمشیرم بلده(ما اینیم دیگه😌😂) همون موقع دیدم خون بالا آورد رفتم سراغش من:هی چت شد سوفیا:چیزی نیست زیاد از قدرتم استفاده کردم
از زبون خودم
حالم بد شد دیدم سوهو اومد سوهو:سوفیا من:داداش اومد سمتم سوهو:چت شد مگه نگفتم از قدرتت زیاد استفاده نکن میدونی برا قلبت ضرر داره(آهان سوفیا یه نارسایی قلبی داره که اگه از قدرتاش استفاده کنه حالش بد میشه) سوهو:تو دیگه کی هستی تو خواهر منو اینجوری کردی کوک:نه کاریش نکردم من:دروغ میگه بهم دست زد باهاش دعوا کردم سوهو:چی تو میخواست بره سمتش که نزاشتم من:سوهو بیخیال منو ببر خونه اومد منو براید استایل بغل کرد و برد خونه خوابوندم رو تخت دارومو همیشه پیشش داشت داد بهم خوب شدم سوهو:خوبی من:خوبم
از زبون جونگ کوک
تا خونه پیاده رفتم جین:اوففف ارباب شما آخر منو دق میدید با این رفت و آمداتون من:مگخ من بچم جین:پدرتون دنبال شما میگردن رفتم زود تو عمارت تعظیم کردم من:پدرجان پدر:مهمونیو ول کردی کجا رفتی خوبه جشن پیروزیمون بود من:پدر خودت میدونی من حوصلم سر میره
۱۹.۹k
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.