پارت۱فیک:جرقه عشق
ات:چشامو باز کردم همین که دیدم صبح شده هزارتا لعنت به خودم فرستادم ویه پف کشیدم وبا خودم گفتم:بازم یه روز دیگه از این زندگی نکبتی شروع شد.ولی با یادآوری چهره شوگا(رئیسم)زود خواب از سرم پرید.وای خدا این دفعه نباید دیر برسم(اخه دفعه گذشته که دیر رسیده بودم حسابی جلو کارمندا ضایعم کرد)زود بدو بدو رفتم سمت دستشویی و کار های مربوطه رو کردم و بعداز شستن دست و صورتم صبحونمو هل هلکی خوردم و زود لباس پوشیدم و زدم بیرون.ات:امروز دیگه باید زود برسم.
سوار متوریکه داشتم شدم و سمت شرکت حرکت کردم.توراه هی با خودم میگفتم اگه رئیس امروز ببینه زود اومدم دهنش سرویس میشه و دیگه هیچ بهونه ای ندا ره به من گیر بده🤣تو این فکرابودم که رسیدم به شرکت و موتورم وجای مناسب پارک کردم و رفتم داخل.همه چهار چشمی بهم نگاه میکردن آخه بر خلاف همیشه امروز زود رسیده بودم.
لیا(تنها دوستی که داشتم):سلام ات چه به موقع😉
ات:بابا ما اینیم دیگه بهت گفته بودم که دهن اون مردو یه روزی سرویس میکنم نگفتم؟
لیا:اهم اهمم
ات:چیه بابا خودش که هنوز نیومده پس بزار این دلمو خالی کنم.
شوگا :باشه خالی کن
ات:چی وای همین که برگشتم پشت سرم(کاش هیچوقت بر نمیگشتم😭)با چهره سرد رئیس روبه رو شدم.
شوگا:بیا تو اتاقم(سردوخشن.بر روح این مرحوم صلوات)
آروم قدم برداشت و رفت داخل اتاقش و درو بست.
ات :لیا میمردی یکم زودتر بگی؟
لیا:من که گفتم تو به من توجه نمیکردی حالازود برو تا از این بدتر نشده.
با ترس به سمت اتاقش رفتم و با لرز در زدم با لحن سردی گف:بیاتو.درو باز کردم و رفتم داخل،پشتش بهم بودوسرپا ایستاده بودبا همون حالت بهم گفت:درو ببند.درو بستم.
برگشت سمتم و اومد جلو ومن رفتم عقب واون اومد جلوتا چسبیدم به دیوار.
شوگا:چیه چند لحظه پیش میخواستی دهنموسرویس کنی نه؟
ات:.....
دستشو گذاشت پشت کمرم و...
جای حساس تموم کردمخخخخخ خوب همایت کنید دیگه
سوار متوریکه داشتم شدم و سمت شرکت حرکت کردم.توراه هی با خودم میگفتم اگه رئیس امروز ببینه زود اومدم دهنش سرویس میشه و دیگه هیچ بهونه ای ندا ره به من گیر بده🤣تو این فکرابودم که رسیدم به شرکت و موتورم وجای مناسب پارک کردم و رفتم داخل.همه چهار چشمی بهم نگاه میکردن آخه بر خلاف همیشه امروز زود رسیده بودم.
لیا(تنها دوستی که داشتم):سلام ات چه به موقع😉
ات:بابا ما اینیم دیگه بهت گفته بودم که دهن اون مردو یه روزی سرویس میکنم نگفتم؟
لیا:اهم اهمم
ات:چیه بابا خودش که هنوز نیومده پس بزار این دلمو خالی کنم.
شوگا :باشه خالی کن
ات:چی وای همین که برگشتم پشت سرم(کاش هیچوقت بر نمیگشتم😭)با چهره سرد رئیس روبه رو شدم.
شوگا:بیا تو اتاقم(سردوخشن.بر روح این مرحوم صلوات)
آروم قدم برداشت و رفت داخل اتاقش و درو بست.
ات :لیا میمردی یکم زودتر بگی؟
لیا:من که گفتم تو به من توجه نمیکردی حالازود برو تا از این بدتر نشده.
با ترس به سمت اتاقش رفتم و با لرز در زدم با لحن سردی گف:بیاتو.درو باز کردم و رفتم داخل،پشتش بهم بودوسرپا ایستاده بودبا همون حالت بهم گفت:درو ببند.درو بستم.
برگشت سمتم و اومد جلو ومن رفتم عقب واون اومد جلوتا چسبیدم به دیوار.
شوگا:چیه چند لحظه پیش میخواستی دهنموسرویس کنی نه؟
ات:.....
دستشو گذاشت پشت کمرم و...
جای حساس تموم کردمخخخخخ خوب همایت کنید دیگه
۱.۹k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.