پارت ٦
بغل هم خوابیدین فردا صبح شد یونی بیدار شد مم بیدارر کزد گفت
ا/ت ا/ت تو بیدار گفتی بله اوفف
نمیدونی چیشد که تو گفتی چیشدددد رئیس حوقمو منو داد تو گفتی مرز من فک کردم جیمین اومد
یونی گفت نه بابا پاشو صبحانه بخوریم بریم
تو بلند شدی رفتی صبحانه آماده کردینو خوردین لباس پوشیدی راه افتادین سوار تاکسی شدین رسیدین به بازار یه خیلی وسایل خرمدین یهو تو جیمینو دیدی با بادیگارداشش
به یونی گفتی بیا بریمم جیمینننن اینجاست بدوووو جیمین مارو دید مم فرار کردم جیمین اومد دنبالم یونی گفت واییی ا/ت کجااااا میری جیمین میگفتتت اا/ت واسا بگیرمتتتت میمشمتتتت واساااا میگم دخترررر ا/ت واساااا تو میگفتی نمیخام عوضی فرار کردی اون از اون طرف کوچه اومد
تو دیدی پشتت نیست دیگه راه رفتی که یهو
خوردی به یه نفر روتو اونوری کردی
دید ی
ادامه دارددد......
ا/ت ا/ت تو بیدار گفتی بله اوفف
نمیدونی چیشد که تو گفتی چیشدددد رئیس حوقمو منو داد تو گفتی مرز من فک کردم جیمین اومد
یونی گفت نه بابا پاشو صبحانه بخوریم بریم
تو بلند شدی رفتی صبحانه آماده کردینو خوردین لباس پوشیدی راه افتادین سوار تاکسی شدین رسیدین به بازار یه خیلی وسایل خرمدین یهو تو جیمینو دیدی با بادیگارداشش
به یونی گفتی بیا بریمم جیمینننن اینجاست بدوووو جیمین مارو دید مم فرار کردم جیمین اومد دنبالم یونی گفت واییی ا/ت کجااااا میری جیمین میگفتتت اا/ت واسا بگیرمتتتت میمشمتتتت واساااا میگم دخترررر ا/ت واساااا تو میگفتی نمیخام عوضی فرار کردی اون از اون طرف کوچه اومد
تو دیدی پشتت نیست دیگه راه رفتی که یهو
خوردی به یه نفر روتو اونوری کردی
دید ی
ادامه دارددد......
۴۶.۴k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.