حاکمان جهنم: پارت ۳
زیبایی اون دختر در اون لباس زیبا با اون موهای گردویی با رگه های طلایی که در نسیم باد درحاا رقصیدن بود اون چشمای درشت و کشیده اون اون مژه های بلند و چشمای تیله ای
اون بدن سفید دختر در اون لباس مشکی تضاد جذابی با بدنش ایجاد کرده بود
قیافه ی کیوت دختر درحالی که بین کلی پارچه ی عجیب سفید بود
اون دختر یه فرشته بود
یه دختر زیبا فقط یه بال کم داشت تا فرشته بودنش رو ثابت کنه ( ا.ته جذابمون یه ایرانی اصیله دخترا)
دختر: شماااا ...اا..زز آسمون.. افتادید. پایین
صدای اون با اون ناز حتی در موقع ترس یه دلبر واقعی ازش ساخته بود
تهیونگ : سلام
ا.ت : مامانییییی ( جیغ فرا بنفش )
که یهو یه خانم با یه چادر رنگی و شلوار گل گلی و ملاقه با ترس و وحشت اومد بیرون
زهرا خانوم : یا فاطمه ی زهرا ا.ت مادرخوبی چرا مثل میت شدی
ا.ت با اون دستای کوچولوش به ما اشاره کرد،
زهرا خانوم : بسم الله شما کی هستید تو حیاط خونه من چیکار میکنید
نامجون : بانو لطفا بزارید بیایم داخل همه چیز رو بهتون میگم واقعا ما به کمکتون احتیاج داریم
زهرا خانم : خیله خب مادر بیاید تو خوش اومدید
ا.ت : مامان
زهرا خانم : وایسا مادر ببینم چی میگن بنده های خدا
خیلی خونه ی خوشگل و باصفایی بود آدم توش حال میکرد
خانمه به مبل هایی اشاره کرد که واقعا زیبا بودن ما نشستیم که گفت : خب بفرمایید بگید چطور وسط خونه ی من اومیدر
که ا.ت گفت: مامان داشتم پارچه ها رو پهن میکردم که یهو یه چیزی از آسمون اومد این هفت تا پسر بودن
زهرا خانوم: پسرم شما کی هستید قیافتون که به مردم اینجا نمیخوره کی هستید
جین : خانوم ما هفت تا دوستیم ما توی کره ی جنوبی یه شرکت داشتیم یه نفر برای انتقام عزیزترین کلمون رو ازمون گرفت و قلب مت تز سنگ شد با این همه نفرتی که از آدما داشتیم خدا ما رو کرد هفت پادشاه جهنم پادشاه هایی که هفت طبقه ی جهنم رو اداره میکردن که با تنبیه کردن آدم اشتباهی اون مرد از خدا خواست که ما رو از پادشاهی منع و به آدم عادی تبدیل کنه از اونجایی هن که خاطرش خیلی واس خدا عزیز بوده خدا هم میگه باشه و ما اتفاقی انتخاب کردیم بیایم ایران تا بریم کره ولی ما ننیدونیم اوینجا کجاست داریم کجا راه میریم میشه بهمون کمک کنید یه هتل عالی تو ی این شهر پیدا کنیم و مطمعن باشید زود برمیگردیم کره راستی راجب اتفاقاتی که ما براتون تعریف کردیم نباید هیچکس بفهمه متوجه این
اون بدن سفید دختر در اون لباس مشکی تضاد جذابی با بدنش ایجاد کرده بود
قیافه ی کیوت دختر درحالی که بین کلی پارچه ی عجیب سفید بود
اون دختر یه فرشته بود
یه دختر زیبا فقط یه بال کم داشت تا فرشته بودنش رو ثابت کنه ( ا.ته جذابمون یه ایرانی اصیله دخترا)
دختر: شماااا ...اا..زز آسمون.. افتادید. پایین
صدای اون با اون ناز حتی در موقع ترس یه دلبر واقعی ازش ساخته بود
تهیونگ : سلام
ا.ت : مامانییییی ( جیغ فرا بنفش )
که یهو یه خانم با یه چادر رنگی و شلوار گل گلی و ملاقه با ترس و وحشت اومد بیرون
زهرا خانوم : یا فاطمه ی زهرا ا.ت مادرخوبی چرا مثل میت شدی
ا.ت با اون دستای کوچولوش به ما اشاره کرد،
زهرا خانوم : بسم الله شما کی هستید تو حیاط خونه من چیکار میکنید
نامجون : بانو لطفا بزارید بیایم داخل همه چیز رو بهتون میگم واقعا ما به کمکتون احتیاج داریم
زهرا خانم : خیله خب مادر بیاید تو خوش اومدید
ا.ت : مامان
زهرا خانم : وایسا مادر ببینم چی میگن بنده های خدا
خیلی خونه ی خوشگل و باصفایی بود آدم توش حال میکرد
خانمه به مبل هایی اشاره کرد که واقعا زیبا بودن ما نشستیم که گفت : خب بفرمایید بگید چطور وسط خونه ی من اومیدر
که ا.ت گفت: مامان داشتم پارچه ها رو پهن میکردم که یهو یه چیزی از آسمون اومد این هفت تا پسر بودن
زهرا خانوم: پسرم شما کی هستید قیافتون که به مردم اینجا نمیخوره کی هستید
جین : خانوم ما هفت تا دوستیم ما توی کره ی جنوبی یه شرکت داشتیم یه نفر برای انتقام عزیزترین کلمون رو ازمون گرفت و قلب مت تز سنگ شد با این همه نفرتی که از آدما داشتیم خدا ما رو کرد هفت پادشاه جهنم پادشاه هایی که هفت طبقه ی جهنم رو اداره میکردن که با تنبیه کردن آدم اشتباهی اون مرد از خدا خواست که ما رو از پادشاهی منع و به آدم عادی تبدیل کنه از اونجایی هن که خاطرش خیلی واس خدا عزیز بوده خدا هم میگه باشه و ما اتفاقی انتخاب کردیم بیایم ایران تا بریم کره ولی ما ننیدونیم اوینجا کجاست داریم کجا راه میریم میشه بهمون کمک کنید یه هتل عالی تو ی این شهر پیدا کنیم و مطمعن باشید زود برمیگردیم کره راستی راجب اتفاقاتی که ما براتون تعریف کردیم نباید هیچکس بفهمه متوجه این
۷.۸k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.