ℙ𝕒𝕣𝕥 ♧⁵
𝕃𝕚𝕜𝕖 𝕓𝕝𝕠𝕠𝕕 𝕚𝕟 𝕞𝕪 𝕧𝕖𝕚𝕟𝕤
ا/ت ویو:وقتی سرمو از تو دستم در آورد بلند شدم رفتم سمت اتاق دکتر. در زدم و وارد شدم.
ا/ت: سلام
دکتر: تو همراه همون دختر کوچولویی
ا/ت: بله خودمم.
دکتر: بیا بشین تا یکم صحبت کنیم.
رفتم نشستم
دکتر: خواهرت وضعیت خوبی نداره ، تا هفته دیگه باید عمل شه.
ا/ت: هزینه عملش حدود ۲۰۰ میلیون میشه چون ناحیه سرش و جمجمش آسیب دیده باید زود عمل شه ما نهایت تا دوهفته دیگه بتونیم صبر کنیم.
ا/ت: ۲۰۰ میلیون
دکتر: اگه میخوای خواهرت زنده بمونه باید عمل شه.
راوی: بعد صحبت کردن با دکتر از اتاق اومد بیرون و رفت یه سر به اریکا زد و بعدش رفت تو خونه تا یه سری وسایل برداره و برگرده پیش اریکا.
ا/ت ویو: الان دو سه روزه که اریکا توی بیمارستانه. حقوقی که از کافه میگیرم به اندازه کافی نبود و مجبور بودم برم یکی دو جای دیگه ام کار کنم. پولی که جمع کرده بودم حتی نصف ۲۰۰ میلیون هم نشده بود. ولی بخاطر اریکا باید کار میکردم.
*صبح روز بعد توی کافه بکهیون*
ا/ت ویو: داشتم کارمو انجام میدادم که از شدت خستگی زدم زیر گریه ، کسی تو آشپز خونه نبود و با خیال راحت داشتم گریه میکردم که یهو در آشپز خونه باز شد و سهون اومد تو و پیش من وایساد ، سعی کردم. بی توجه بهش باشم ولی اون شروع کرد به صحبت کردن با من.
سهون: شنیدم که خواهرت توی بیمارستانه. متاسفم
ا/ت: ممنونم
سهون: اگه تو دو روز توی شرکت من کار کنی میتونی خرج عمل خواهرتو در بیاری ، فک کنم بکهیون بهت گفته باش کارم چیه. دیگه لازم نیست خودم بگم.
ا/ت: من به این کار احتیاج ندارم ، لطفا برید بیرون.
سهون: باشه من میرم ولی اگه خواستی میتونی بیای پیشم.
راوی: سهون از آشپز خونه رفت بیرون و ا/ت دوباره زد زیر گریه.
ا/ت ویو: بعد از اینکه کارم تموم شد رفتم بیمارستان تا یه سر به اریکا بزنم. وقتی رسیدم بیمارستان دکتر صدام زد و رفتم تو اتاقش.
ا/ت: با من کاری داشتید.
دکتر: راستش اریکا حالش خوب نیست و ما تا دوهفته نمیتونیم صبر کنیم.
ا/ت: ولی من هنوز پول کافی ندارم برای عملش.
دکتر: باید یه فکری بکنی وگرنه ممکنه از دستش بدی.
راوی: ا/ت: از سرجاش بلند شد و از اتاق رفت بیرون و رفت سمت اتاق اریکا، بغل تختش نشست و دستای کوچولوشو تو دستاش گرفت و باهاش صحبت میکرد.
ا/ت: من نمیتونم بعد مامان و بابا تورم از دست بدم. هرکاری که لازم باشه رو برات انجام میدم آجی کوچولو.
•ادامه دارد•
▪︎مثل خون در رگ های من▪︎
ا/ت ویو:وقتی سرمو از تو دستم در آورد بلند شدم رفتم سمت اتاق دکتر. در زدم و وارد شدم.
ا/ت: سلام
دکتر: تو همراه همون دختر کوچولویی
ا/ت: بله خودمم.
دکتر: بیا بشین تا یکم صحبت کنیم.
رفتم نشستم
دکتر: خواهرت وضعیت خوبی نداره ، تا هفته دیگه باید عمل شه.
ا/ت: هزینه عملش حدود ۲۰۰ میلیون میشه چون ناحیه سرش و جمجمش آسیب دیده باید زود عمل شه ما نهایت تا دوهفته دیگه بتونیم صبر کنیم.
ا/ت: ۲۰۰ میلیون
دکتر: اگه میخوای خواهرت زنده بمونه باید عمل شه.
راوی: بعد صحبت کردن با دکتر از اتاق اومد بیرون و رفت یه سر به اریکا زد و بعدش رفت تو خونه تا یه سری وسایل برداره و برگرده پیش اریکا.
ا/ت ویو: الان دو سه روزه که اریکا توی بیمارستانه. حقوقی که از کافه میگیرم به اندازه کافی نبود و مجبور بودم برم یکی دو جای دیگه ام کار کنم. پولی که جمع کرده بودم حتی نصف ۲۰۰ میلیون هم نشده بود. ولی بخاطر اریکا باید کار میکردم.
*صبح روز بعد توی کافه بکهیون*
ا/ت ویو: داشتم کارمو انجام میدادم که از شدت خستگی زدم زیر گریه ، کسی تو آشپز خونه نبود و با خیال راحت داشتم گریه میکردم که یهو در آشپز خونه باز شد و سهون اومد تو و پیش من وایساد ، سعی کردم. بی توجه بهش باشم ولی اون شروع کرد به صحبت کردن با من.
سهون: شنیدم که خواهرت توی بیمارستانه. متاسفم
ا/ت: ممنونم
سهون: اگه تو دو روز توی شرکت من کار کنی میتونی خرج عمل خواهرتو در بیاری ، فک کنم بکهیون بهت گفته باش کارم چیه. دیگه لازم نیست خودم بگم.
ا/ت: من به این کار احتیاج ندارم ، لطفا برید بیرون.
سهون: باشه من میرم ولی اگه خواستی میتونی بیای پیشم.
راوی: سهون از آشپز خونه رفت بیرون و ا/ت دوباره زد زیر گریه.
ا/ت ویو: بعد از اینکه کارم تموم شد رفتم بیمارستان تا یه سر به اریکا بزنم. وقتی رسیدم بیمارستان دکتر صدام زد و رفتم تو اتاقش.
ا/ت: با من کاری داشتید.
دکتر: راستش اریکا حالش خوب نیست و ما تا دوهفته نمیتونیم صبر کنیم.
ا/ت: ولی من هنوز پول کافی ندارم برای عملش.
دکتر: باید یه فکری بکنی وگرنه ممکنه از دستش بدی.
راوی: ا/ت: از سرجاش بلند شد و از اتاق رفت بیرون و رفت سمت اتاق اریکا، بغل تختش نشست و دستای کوچولوشو تو دستاش گرفت و باهاش صحبت میکرد.
ا/ت: من نمیتونم بعد مامان و بابا تورم از دست بدم. هرکاری که لازم باشه رو برات انجام میدم آجی کوچولو.
•ادامه دارد•
▪︎مثل خون در رگ های من▪︎
۳۴.۲k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.