☆فیک عضو هشتم☆
☆فیک عضو هشتم☆
پارت ¹³
___________
(ویو ات)
ساعت سه و نیم بود من باید چهار اونجا بودم دویدم تا به اون بار رسیدم
سلام
~سلام چطور میتونم کمکتون کنم
من گارسون جدیدم
~اوه بله خوش اومدین میتونم اونجا لباستونو عوض کنید
مرسی
لباسمو عوض کردم ی دامن کوتاه و ی پیشبند بود که خیلی معذب کننده بود ولی هر جور شده باید این کارو انجام میدادم رفتم تو اتاقی که باید دوربینا رو جاساز میکردم کسی تو اون اتاق نبود و منو برای تمیز کردن فرستاده بودن سری دور بینا رو نصب کردم و از آنجا خارج شدم که تعدادی مرد رفتن تو اتاق وبعد هم زن ها وارد شدن
___
بعد از چند دقیقه خواستم برم بیرون که گفتن برو سفارش هاشون رو ببر خواستم برم تو اتاق که یکی دستمو کشید
(علامت = عموی ات)
=تو اینجا چیکار میکنی
من هیچی
=مگه من بهت پول تو جیبی نمی دم تو چرا داری اینجا کار میکنی
نه دوست امروز مریض بود من جاش وایستادم
=بدو سری لباساتو عوض کن بریم
(ویو ات)
شانس آوردم نفهمید اگه میفهمید منو میکشت
_____
تو ماشین بودیم که از رو به روی کمپانی ی هایب رد شدیم ی پوستر بزرگ اونجا زده بودن
میشه منو پیاده کنی
=چرا
ی کار مهم بیش اومد
=دوباره نیام از کافه رستوران جمعت کنم
من که گفتم جا دوستم وایستادم
=باشه برو
خدافظ
رفتم جلو تا بنرو بخونم نوشته بود.....
________________________
شرط ۴لایک
پارت ¹³
___________
(ویو ات)
ساعت سه و نیم بود من باید چهار اونجا بودم دویدم تا به اون بار رسیدم
سلام
~سلام چطور میتونم کمکتون کنم
من گارسون جدیدم
~اوه بله خوش اومدین میتونم اونجا لباستونو عوض کنید
مرسی
لباسمو عوض کردم ی دامن کوتاه و ی پیشبند بود که خیلی معذب کننده بود ولی هر جور شده باید این کارو انجام میدادم رفتم تو اتاقی که باید دوربینا رو جاساز میکردم کسی تو اون اتاق نبود و منو برای تمیز کردن فرستاده بودن سری دور بینا رو نصب کردم و از آنجا خارج شدم که تعدادی مرد رفتن تو اتاق وبعد هم زن ها وارد شدن
___
بعد از چند دقیقه خواستم برم بیرون که گفتن برو سفارش هاشون رو ببر خواستم برم تو اتاق که یکی دستمو کشید
(علامت = عموی ات)
=تو اینجا چیکار میکنی
من هیچی
=مگه من بهت پول تو جیبی نمی دم تو چرا داری اینجا کار میکنی
نه دوست امروز مریض بود من جاش وایستادم
=بدو سری لباساتو عوض کن بریم
(ویو ات)
شانس آوردم نفهمید اگه میفهمید منو میکشت
_____
تو ماشین بودیم که از رو به روی کمپانی ی هایب رد شدیم ی پوستر بزرگ اونجا زده بودن
میشه منو پیاده کنی
=چرا
ی کار مهم بیش اومد
=دوباره نیام از کافه رستوران جمعت کنم
من که گفتم جا دوستم وایستادم
=باشه برو
خدافظ
رفتم جلو تا بنرو بخونم نوشته بود.....
________________________
شرط ۴لایک
۲.۱k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.