part ¹🐻💕فصل دوم
_همه چیز بی نقص و فوقالعاده بود! یه عروسی مجلل و زیبا ! کاترین دامن لباس عروس گلدوزی شده براقش رو توی دستاش گرفت و از پله ها پایین اومد....صدای تق تق کفش های پاشنه بلندش توجه همه رو به سمت خودش جلب کرد! آچا با ذوق براش دست تکون میداد و جورج به پنهای صورت اشک میریخت ...خانواده چهار نفره اش با ذوق بهش نگاه میکردن.(لونا..جونگ سوک و جوری و جورج)!... حس میکرد اون پله ها تبدیل به ابر های نرم آسمون شدن که روی اونا پا میزاره و بهشت رویا هاش میرسه ! با طی کردن آخرین پله خودش رو به جورج رسوند و با گرفتن حلقه دست جورج ، لباسش رو با استرس صاف کرد... جورج نگاهی به دختر پر از استرس کنارش کرد و گفت
جورج « باورم نمیشه! بالاخره داری عروس میشی.... اما فکر نکن چون داماد جناب دادستانه اذیتت کنه کاریش ندارم هاااا.. کافیه خبرم کنی تا با بچه ها بریزیم سرش
_کاترین لبخندی زد... استرسش کمتر شده بود...با رسیدن به سکوی اصلی از پله ها بالا رفت و بعد جورج دست کاترین رو توی دستای کیم گذاشت... همه چیز برای کاترین مثل رویا بود... به شاهزاده سوار بر اسبش رسیده بود.. به اولین و اخرین عشقش!
کشیش « ازدواج یه پیمان الهی است فرزندانم... آیا رازی هست که یکی از شما دو نفر پنهان کرده باشه؟
کاترین و تهیونگ « خیر
کشیش « اگه مانعی برای ازدواج نیست خطبه رو میخونم!
کاترین « کشیش شروع کرد به خوندن لوح مقدس ... وقتی به آخرش رسید دست ته رو با استرس فشار دادم و خواستم پاسخ بدم که صدایی زنانه اما پر ابهت توجه همه رو به سمت خودش جلب کرد!
-دست نگه دارید! این ازدواج باطله..
تهیونگ « ای... این امکان نداره... یو... یورا!
آچا « م... ما... مامان
کاترین « یورا! صاحب بی چون و چرای تمام چیزایی که قرار بود مال من بشه! کابوسی که همیشه دنبالم میکرد الان جلوی چشمامه... سالم و سلامت... عین یه کابوس لعنتی
یورا « من زنده ام... یعنی زنده موندم...جناب کشیش مگه زمانی که همسر قبلی فرد زنده اس و طلاق نگرفتن این ازدواج باطل نیست؟
کشیش « چرا .. چرا اما دخترم برگه های روی میز من. ...
یورا « درسته همه فکر میکردن من مردم اما زنده ام و برگشتم!
- با وحشت از خواب بیدار شد... سینه اش به شدت بالا و پایین میشد... خوابش ترکیبی از حس خوب و وحشت بود! با یه اعتراف شروع شد و با اومدن یورا اونم توی روز عروسی خراب شد! سرش رو تکون داد و یه لیوان آب خورد... یعنی یه درصد امکان داره یورا زنده باشه؟ اگه برگرده چه بلایی سر اون میاد؟... نگاهی به اطرافش کرد... آخرین بار توی ماشین کنار کیم نشسته بود و الان توی اتاقش در عمارت کیمه ! سرش رو توی حصار دستاش پنهان کرد و با خودش گفت
کاترین « تعبیر این خواب چیه؟ نکنه یورا زنده اس... اگه... اگه اون برگرده من... من چی میشم؟
جورج « باورم نمیشه! بالاخره داری عروس میشی.... اما فکر نکن چون داماد جناب دادستانه اذیتت کنه کاریش ندارم هاااا.. کافیه خبرم کنی تا با بچه ها بریزیم سرش
_کاترین لبخندی زد... استرسش کمتر شده بود...با رسیدن به سکوی اصلی از پله ها بالا رفت و بعد جورج دست کاترین رو توی دستای کیم گذاشت... همه چیز برای کاترین مثل رویا بود... به شاهزاده سوار بر اسبش رسیده بود.. به اولین و اخرین عشقش!
کشیش « ازدواج یه پیمان الهی است فرزندانم... آیا رازی هست که یکی از شما دو نفر پنهان کرده باشه؟
کاترین و تهیونگ « خیر
کشیش « اگه مانعی برای ازدواج نیست خطبه رو میخونم!
کاترین « کشیش شروع کرد به خوندن لوح مقدس ... وقتی به آخرش رسید دست ته رو با استرس فشار دادم و خواستم پاسخ بدم که صدایی زنانه اما پر ابهت توجه همه رو به سمت خودش جلب کرد!
-دست نگه دارید! این ازدواج باطله..
تهیونگ « ای... این امکان نداره... یو... یورا!
آچا « م... ما... مامان
کاترین « یورا! صاحب بی چون و چرای تمام چیزایی که قرار بود مال من بشه! کابوسی که همیشه دنبالم میکرد الان جلوی چشمامه... سالم و سلامت... عین یه کابوس لعنتی
یورا « من زنده ام... یعنی زنده موندم...جناب کشیش مگه زمانی که همسر قبلی فرد زنده اس و طلاق نگرفتن این ازدواج باطل نیست؟
کشیش « چرا .. چرا اما دخترم برگه های روی میز من. ...
یورا « درسته همه فکر میکردن من مردم اما زنده ام و برگشتم!
- با وحشت از خواب بیدار شد... سینه اش به شدت بالا و پایین میشد... خوابش ترکیبی از حس خوب و وحشت بود! با یه اعتراف شروع شد و با اومدن یورا اونم توی روز عروسی خراب شد! سرش رو تکون داد و یه لیوان آب خورد... یعنی یه درصد امکان داره یورا زنده باشه؟ اگه برگرده چه بلایی سر اون میاد؟... نگاهی به اطرافش کرد... آخرین بار توی ماشین کنار کیم نشسته بود و الان توی اتاقش در عمارت کیمه ! سرش رو توی حصار دستاش پنهان کرد و با خودش گفت
کاترین « تعبیر این خواب چیه؟ نکنه یورا زنده اس... اگه... اگه اون برگرده من... من چی میشم؟
۱۳۱.۵k
۰۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.