فیک جانگ کوک(رفتار اشتباه)پارت۱۱*
فردا از زبان یور:
امروز نمیرم شرکت.ساعت پنح یه مهمونی دعوتم مهمونی هفت سالکی شرکت کاچیچو .
ساعت ۲:۰۰:
داشتم ناهار دوکبوکی می خوردم که جنی پیام زد.
جنی:یور خره کوک هم میاد خوشتیپ کن تا می تونی هم لباس باز بپوش.
یور:خفه شو.
جنی:you are sexy girl
یور:and you are cow
پاشدم رفتم یه دوش یه ربعی رفتم.شدم ساعت سه و نیم یه لباس خوشکل پوشیدم (اسلاید ۲)یه میکاپ صورتی ناز کردم.عطری که کوک برام خریده بود رو زدم . شد چهار رو ربع.منم راه افتادم.
تو مهمونی:
رفتم تو شلوغ بود رئیس شرکت کاچیچو اقای کیم دو بهم خوشماد گفت و رفت .نمی دونم یه مرده همش داشت منو نگاه می کرد مشکوک می زد..
یهو دیدم کوک اومد تو و نشست صندلی بقلی کنارم.منم دستشوییم گرفت تصمیم گرفتم برم دستشویی.پاشدم رفتم.
از زبان کوک:
عین فرشته ها شده بود فقط کاش لباسی به این بازی نمی پوشید.یهو دیدم پاشد رفت دستشویی پشت سرشم ین مرده.رفت تو.
از زبان یور:
رفتم دستشویی که...
بیا پایین حاجی...
کارت دارم می خوام حرست بدم چی فکر کردی.
پایین تر.
پاین تر تر تر.
رفتم تو دستشویی مثل همه ی جاها دستشویی های سلولی بود.(گفتم که منحرف نباشین فک کنین با هم رفتن دستشویی)اومدم برم تو یکی از سلول ها که..یکی مچ دستمو گرفت و چسبوند به دیوار.همون مرده که هی بهم نگاه می کرد بود.یهو دیدم داره میاد جلو تا بیام بگم چی مار می کنی لباش رو گذاشت رو لبام(خدایا منو ببخش)وحشیانه میدمکید و گاهی هم گاز می زد.دستامو سفت گرفته بود.منم زدم زیر گریه باهاش همکاری نمی کردم که مچ دستمو وحشاینه فشذر داد منم همراهیش کرد .ولی با کریه همشم سعی می کردم برم . پاهام و تکون می دادم.
از زبان کوک:
نمی دونم چرا نیومد گفتم نکنه چیزیش شده ۱۰. یقست اون تو تازه مرده هم نیومده بیرون رفتم برم برم ببینم چی شده.رفتم داخل دست شویی که دیدم مرده یور رو گرفته و ولشم نمی کنه و داره باهاش لب می زنه.
با خودش چی فکرد کرده.بود؟(کوک ددی می شود)
از زبان یور:
دیگه نفس برام نمونده بود.ولی ولم نمی کرد که دیدم یکی گفت:
یکی:چه گهی داری می خوری؟چه طور جرعت کردی به زن تجاوز کنی هوم؟
یهو دیدم زد وسط سرشو و مرده پرت شد اونور.منم گرفت و کشوند دم ماشین خودش و.......
امروز نمیرم شرکت.ساعت پنح یه مهمونی دعوتم مهمونی هفت سالکی شرکت کاچیچو .
ساعت ۲:۰۰:
داشتم ناهار دوکبوکی می خوردم که جنی پیام زد.
جنی:یور خره کوک هم میاد خوشتیپ کن تا می تونی هم لباس باز بپوش.
یور:خفه شو.
جنی:you are sexy girl
یور:and you are cow
پاشدم رفتم یه دوش یه ربعی رفتم.شدم ساعت سه و نیم یه لباس خوشکل پوشیدم (اسلاید ۲)یه میکاپ صورتی ناز کردم.عطری که کوک برام خریده بود رو زدم . شد چهار رو ربع.منم راه افتادم.
تو مهمونی:
رفتم تو شلوغ بود رئیس شرکت کاچیچو اقای کیم دو بهم خوشماد گفت و رفت .نمی دونم یه مرده همش داشت منو نگاه می کرد مشکوک می زد..
یهو دیدم کوک اومد تو و نشست صندلی بقلی کنارم.منم دستشوییم گرفت تصمیم گرفتم برم دستشویی.پاشدم رفتم.
از زبان کوک:
عین فرشته ها شده بود فقط کاش لباسی به این بازی نمی پوشید.یهو دیدم پاشد رفت دستشویی پشت سرشم ین مرده.رفت تو.
از زبان یور:
رفتم دستشویی که...
بیا پایین حاجی...
کارت دارم می خوام حرست بدم چی فکر کردی.
پایین تر.
پاین تر تر تر.
رفتم تو دستشویی مثل همه ی جاها دستشویی های سلولی بود.(گفتم که منحرف نباشین فک کنین با هم رفتن دستشویی)اومدم برم تو یکی از سلول ها که..یکی مچ دستمو گرفت و چسبوند به دیوار.همون مرده که هی بهم نگاه می کرد بود.یهو دیدم داره میاد جلو تا بیام بگم چی مار می کنی لباش رو گذاشت رو لبام(خدایا منو ببخش)وحشیانه میدمکید و گاهی هم گاز می زد.دستامو سفت گرفته بود.منم زدم زیر گریه باهاش همکاری نمی کردم که مچ دستمو وحشاینه فشذر داد منم همراهیش کرد .ولی با کریه همشم سعی می کردم برم . پاهام و تکون می دادم.
از زبان کوک:
نمی دونم چرا نیومد گفتم نکنه چیزیش شده ۱۰. یقست اون تو تازه مرده هم نیومده بیرون رفتم برم برم ببینم چی شده.رفتم داخل دست شویی که دیدم مرده یور رو گرفته و ولشم نمی کنه و داره باهاش لب می زنه.
با خودش چی فکرد کرده.بود؟(کوک ددی می شود)
از زبان یور:
دیگه نفس برام نمونده بود.ولی ولم نمی کرد که دیدم یکی گفت:
یکی:چه گهی داری می خوری؟چه طور جرعت کردی به زن تجاوز کنی هوم؟
یهو دیدم زد وسط سرشو و مرده پرت شد اونور.منم گرفت و کشوند دم ماشین خودش و.......
۵۶.۶k
۲۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.