وقتی دوست پسر سابقت بود 5...
ویو ا.ت
رسیدیم خونه آخ فردا دو شنبس باز قراره
جیمین رو ببینم ولی الان دیگه من و اون فقط
مثل دوستایه عادی ایم هوففففف برم پام
چقدر درد می کنه چطور جاییم نشکست! با اون
شدت ضربه ای که بهم وارد شد آدم میمیره
+: یونااااا (داد)
~: چرا داد میزنی خوب آرومم بگی میشنوم
+: خوب هر چی میگم میشه یه چیزی
درست کنی بخوریم من پاک درد میکنه
~: اره چرا که نه
+: نیام ببینم آشپزخونه به خاک رفته
~: نه بابا نگران نباش
+: باش
«چهار ساعت بعد»
+: خدایا این داره چی کار می کنه دو تا رامیون بود
خیر سرش
به زور از تختم اومدم پایین و لباسام رو عوض کردم
ساعت 20:19 خدا شانس بده همه دوست صمیمی دارن ما هم دوست صمیمی داریم رفتم پایین با صحنه ای که دیدم
خوشکم زده بود همه جا تمیز بود وایییی ببین چه کرده
+: وای دختر چه کردی امروز
~: آشپزخونه رو تمیز کردم وگرنه مثل آشغال
دونی شده بود
+:....
~: حالا بیا شام بخوریم فردا دوشنبس
+: اوکی
رفتیم غذا مونو خوردیم و ظرفارو با هم هستیم
بعد هر کدوم رفتیم تویه اتاق خودمون لباسام رو عوض
کردم و خوابیدم
«فردا ساعت 09:14»
ویو ا.ت
صبح با نور خورشید پاشدم ساعت رو نگاه کردم
وای ساعت نهه ساعت یازده باید برم مدرسه
سریع رفتم دستشویی و کارایه مربوطه رو کردم
اومدم بیرون لباسامو پوشیدم ساعت رو نگاه کردم
وای ساعت یازده بود سریع از خونه اومدم بیرون
داشتم میودویم یه ماشین جلوم وایستاد
همون ماشینی بود که همیشه جیمین باهاش میومد
دنبالم
_: سوار نمیشی دیر میشه دانشگاه ها!
+: فقط بخاطر اینکه دو تا دوست عادی هستیم
_: باشه بابا سوار شو
رفتم سوار شدم و رسیدیم دانشگاه همه نگاه ها
رویه ماشین جیمین بود از ماشین اومدم پایین
پچ پچ های همه شروع شد خدایا صبر بده
جیمین داد زد
_: ساکت شین (داد)
+: آروم باش جیمین (آروم)
_: اوکی ولی تو هم بدن میاد خوب
+: اره ولی آروم باش
_: هوم باشه
با هم رفتیم تویه کلاس رفتم سر جام نشستم
بعد یک ساعت زر زدن استاد رفت جیمین بلا فاصله
اومد کنارم
_: سلام
+: هوم؟
_: سلام کردن بلد نیستی
+: بیا سلام حالا خوب شد چی می خوای
_: خوب میشه دوست صمیمی بشم
+: نه
_: لطفاااااا
+: هوفففففف باشه بابا
یهو از دستم گرفت و رفتیم تویه حیاط
این چشه؟ رفت و دو تا موچی آورد
یکیشون داد دست من
_: بخور خوشمزس خودم درست کردم
+: اوووو باشه
یه گاز زدم بهش خیلی خوشمزه بود
+: این این خیلی خوشم...
_: چی شد خوبی؟
+: (گریه)
_: ا.ت خوبی چرا گریه می کنی؟؟
+: مزه موچی هایی میده که دو سال پیش
برام درست می کردی (گریه)
_: او آها
بغلم کرد منم سفت گرفتمش زنگ خورد اشکامو با
دستاش پاک کرد و با هم رفتیم تویه کلاس که استاد اومد
استاد: سلام بچه ها
همه: سلام استاد
استاد: خوب شما تا یک هفته تعطیل هستید
الان می تونید برید خونه وسایلامون رو جمع کنید
تا دو شنبه ی هفته ی بعد بریم اوردو
همه: چشم
با هم پاشدیم و وسایلامون رو جمع کردیم
جیمین من رو رسوند خونه امروز یونا رو اصلا
ندیدم از کلاس نمیومد بیرون اون تویه یه کلاس
دیگه بود
امروزم تا پارت هشت میزارم یا بیشتر؟😁
رسیدیم خونه آخ فردا دو شنبس باز قراره
جیمین رو ببینم ولی الان دیگه من و اون فقط
مثل دوستایه عادی ایم هوففففف برم پام
چقدر درد می کنه چطور جاییم نشکست! با اون
شدت ضربه ای که بهم وارد شد آدم میمیره
+: یونااااا (داد)
~: چرا داد میزنی خوب آرومم بگی میشنوم
+: خوب هر چی میگم میشه یه چیزی
درست کنی بخوریم من پاک درد میکنه
~: اره چرا که نه
+: نیام ببینم آشپزخونه به خاک رفته
~: نه بابا نگران نباش
+: باش
«چهار ساعت بعد»
+: خدایا این داره چی کار می کنه دو تا رامیون بود
خیر سرش
به زور از تختم اومدم پایین و لباسام رو عوض کردم
ساعت 20:19 خدا شانس بده همه دوست صمیمی دارن ما هم دوست صمیمی داریم رفتم پایین با صحنه ای که دیدم
خوشکم زده بود همه جا تمیز بود وایییی ببین چه کرده
+: وای دختر چه کردی امروز
~: آشپزخونه رو تمیز کردم وگرنه مثل آشغال
دونی شده بود
+:....
~: حالا بیا شام بخوریم فردا دوشنبس
+: اوکی
رفتیم غذا مونو خوردیم و ظرفارو با هم هستیم
بعد هر کدوم رفتیم تویه اتاق خودمون لباسام رو عوض
کردم و خوابیدم
«فردا ساعت 09:14»
ویو ا.ت
صبح با نور خورشید پاشدم ساعت رو نگاه کردم
وای ساعت نهه ساعت یازده باید برم مدرسه
سریع رفتم دستشویی و کارایه مربوطه رو کردم
اومدم بیرون لباسامو پوشیدم ساعت رو نگاه کردم
وای ساعت یازده بود سریع از خونه اومدم بیرون
داشتم میودویم یه ماشین جلوم وایستاد
همون ماشینی بود که همیشه جیمین باهاش میومد
دنبالم
_: سوار نمیشی دیر میشه دانشگاه ها!
+: فقط بخاطر اینکه دو تا دوست عادی هستیم
_: باشه بابا سوار شو
رفتم سوار شدم و رسیدیم دانشگاه همه نگاه ها
رویه ماشین جیمین بود از ماشین اومدم پایین
پچ پچ های همه شروع شد خدایا صبر بده
جیمین داد زد
_: ساکت شین (داد)
+: آروم باش جیمین (آروم)
_: اوکی ولی تو هم بدن میاد خوب
+: اره ولی آروم باش
_: هوم باشه
با هم رفتیم تویه کلاس رفتم سر جام نشستم
بعد یک ساعت زر زدن استاد رفت جیمین بلا فاصله
اومد کنارم
_: سلام
+: هوم؟
_: سلام کردن بلد نیستی
+: بیا سلام حالا خوب شد چی می خوای
_: خوب میشه دوست صمیمی بشم
+: نه
_: لطفاااااا
+: هوفففففف باشه بابا
یهو از دستم گرفت و رفتیم تویه حیاط
این چشه؟ رفت و دو تا موچی آورد
یکیشون داد دست من
_: بخور خوشمزس خودم درست کردم
+: اوووو باشه
یه گاز زدم بهش خیلی خوشمزه بود
+: این این خیلی خوشم...
_: چی شد خوبی؟
+: (گریه)
_: ا.ت خوبی چرا گریه می کنی؟؟
+: مزه موچی هایی میده که دو سال پیش
برام درست می کردی (گریه)
_: او آها
بغلم کرد منم سفت گرفتمش زنگ خورد اشکامو با
دستاش پاک کرد و با هم رفتیم تویه کلاس که استاد اومد
استاد: سلام بچه ها
همه: سلام استاد
استاد: خوب شما تا یک هفته تعطیل هستید
الان می تونید برید خونه وسایلامون رو جمع کنید
تا دو شنبه ی هفته ی بعد بریم اوردو
همه: چشم
با هم پاشدیم و وسایلامون رو جمع کردیم
جیمین من رو رسوند خونه امروز یونا رو اصلا
ندیدم از کلاس نمیومد بیرون اون تویه یه کلاس
دیگه بود
امروزم تا پارت هشت میزارم یا بیشتر؟😁
۱۵.۳k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.