بهای قمار part 7
بهای قمار
پارت 7
یونگی برای لحظه به گوشاش شک کرد و بعد ادامه داد
¥ اگه ازت ببرم همرام میای و اگه ببازم نمیای ؟
لیرا لبخندی زد و گفت
- نه من نگفتم باید ازم ببری گفتم فقط باهام بازی کن
¥ خب شرطای تو خیلی بالاست من ورشکسته میشم که !
لیرا پوزخندی زد ...
- جایزش پول نیست !
یونگی مشکوکانه ابروهاشو تو هم گره داد
¥ پس چیه ؟
لیرا پوزخندی زد و بعد لبشو گاز گرفت
- چی میخای ؟!
یونگی از روی رضایت لبخندی زد
¥ اگه من بردم ک مال من میشی و اگه نه هم...
لیرا پرید وسط حرفش
- بلاخره یه روزی میبری
هر دو با رضایت خابیدن ....
صبح شد لیرا با صدای جیغ و داد دختری بیدار شد یونگی رو تخت نبود لیرا چاقوی توی ساکش رو برداشت و توی جیبش گذاشت و از اتاق خارج شد به دنبال صدا رفت ... صدا از طبقه پائین میومد لیرا از پله ها پائین رفت دختری که لباس ندیمه ها پوشیده بود اون وسط وایساده بود و هوار میکشید یونگی و بقیه ندیمه ها دورش جمع شده بود ، لیرا با کنجکاوی بین جمعیت رفت ... دختر داد میزد : این رئیس هرزتون از روی عمد منو لمس کرده و به یونگی اشاره کرد یونگی با همون قیافه پوکر همیشگی بهش خیره شده بود ...
و ندیمه ها سعی میکردن ارومش کنن !
لیرا الان تقریلا پشت سر یونگی وایساده بود و نظاره گر جیغ و دادای دختر بود : من ازتون شکایت میکنم
یونگی گفت
¥ خب بکن
- من نامزد دارم از خیرت نمیگذره
¥ هه واقعا ؟
دست دختر بالا اومد و خاست به یونگی سیلی بزنه که لیرا یونگی رو عقب کشید و رفت جلو ... چند ثانیه بعد لیرا متوجه سوزشی روی گونش شد و چرخش نود درجه فکش به سمت چپ...
همه ندیمه ها تعجب کردن و حتی یونگی با چشمای گرد شده لیرا رو نگاه میکرد ... لیرا با بی رحمی موهای دختری و کشید و لگدی محکمی روی قفسه سینه دختر زد جوری که پرت شد رو زمین روی شکم دختر نشست و دو تا سیلی به طرف چپ و راست بهش زد ... و بعد موهای دختر رو ب سمت بالا کشید و دختر شروع به جیغ زدن کرد لیرا تا میخورد دخار رو کتک زد ... و یونگی فقط نظاره ک
گر بود کمی بعد لیرا چاقو رو از توی جیبش در اورد و تو یه حرکت موهای دختر رو برید
- موهای قشنگی داری !
- البته بهتره بگم داشتی ...
و پوزخندی زد
دختر با لکنت و پته پته گفت : نامزدم ... می...کشتت
لیرا چاقو رو بالا برد و دو خراش عمیق روی صورت دختر ایجاد کرد دقیقا شبیا ضربدر...
- برو ببینم نامزدت هنوزم با این قیافه میخادت ؟!
یونگی به لکنت افتاد
¥ لی... لیرا کا.. فیه
دختر فقط جیغ میزد و گریه میکرد لیرا بی توجه از روی دختر بلند شد و به نگهبانا اشاره کرد تا ببرنش و در اخر صداش زد
- جنده خیابونی ... بار اخرت باشه بخای رو رئیس این عمارت دست بلند کنی !
و به یونگی اشاره کرد
لیرا به انگشت اشارش نگاه کرد که خونی بود و بعد اونو توی دهنش فرو برد ندیمه ها از ترس به خودشون میلرزیدن
لیرا دستشو از توی دهنش بیرون اورد
- از این به بعد هر کی بخاد شبیه این هرزه خواب ناز منو به هم بزمه یا بخاد رو یونگی دست بلنده که تاوانش همینه و بدتر از این ... ضربدر که سحله چنان نقاشی براتون میکشم که فراموش نکنید
ندیمه ها با لرز به خط شد و یک صدا گفتن : چشم بانو
- برید گمشید
یونگی که تا اون لحظه فقط دهنش باز بود اب دهنشو قورت داد و بعد گفت
¥ واقعا نیاز بود ؟
- البته !
یونگی هم متعجب بود هم خوشحال ... لیرا اولین دختری بود که طرف یونگی رو گرفت ... اولین دختری بود که جای یونگی سیلی خورد ، اون اولین بود ...
- اماده شو
¥ کجا ؟
- مگه نمیخاستی بری مهمونی دوستت
¥ وای به کل یادم رفته بود
لیرا لحظه ای یاد زمانی افتاد که خودش دخترای برده رو ازاد میکرد .... اما الان چی ؟ حق حقوقشونو نقض میکرد ؟ ... لیرا به خودش اومد اون معتقد بود هیچ کس ارزش کمک کردن نداره !
بعد از نیم ساعت یونگی کت و شلوار مشکیو براقی پوشید و لیرا کراواتشو بست و خودشم یه لباس باز پوشید که چاک سینشد معلوم میکرد ... اون لباس برای یونگی مشکلی نداشت حتی براش مهم هم نبود ، اون همیشه معتقد بود زنا وسیله ای برا تکمینن !
پارت 7
یونگی برای لحظه به گوشاش شک کرد و بعد ادامه داد
¥ اگه ازت ببرم همرام میای و اگه ببازم نمیای ؟
لیرا لبخندی زد و گفت
- نه من نگفتم باید ازم ببری گفتم فقط باهام بازی کن
¥ خب شرطای تو خیلی بالاست من ورشکسته میشم که !
لیرا پوزخندی زد ...
- جایزش پول نیست !
یونگی مشکوکانه ابروهاشو تو هم گره داد
¥ پس چیه ؟
لیرا پوزخندی زد و بعد لبشو گاز گرفت
- چی میخای ؟!
یونگی از روی رضایت لبخندی زد
¥ اگه من بردم ک مال من میشی و اگه نه هم...
لیرا پرید وسط حرفش
- بلاخره یه روزی میبری
هر دو با رضایت خابیدن ....
صبح شد لیرا با صدای جیغ و داد دختری بیدار شد یونگی رو تخت نبود لیرا چاقوی توی ساکش رو برداشت و توی جیبش گذاشت و از اتاق خارج شد به دنبال صدا رفت ... صدا از طبقه پائین میومد لیرا از پله ها پائین رفت دختری که لباس ندیمه ها پوشیده بود اون وسط وایساده بود و هوار میکشید یونگی و بقیه ندیمه ها دورش جمع شده بود ، لیرا با کنجکاوی بین جمعیت رفت ... دختر داد میزد : این رئیس هرزتون از روی عمد منو لمس کرده و به یونگی اشاره کرد یونگی با همون قیافه پوکر همیشگی بهش خیره شده بود ...
و ندیمه ها سعی میکردن ارومش کنن !
لیرا الان تقریلا پشت سر یونگی وایساده بود و نظاره گر جیغ و دادای دختر بود : من ازتون شکایت میکنم
یونگی گفت
¥ خب بکن
- من نامزد دارم از خیرت نمیگذره
¥ هه واقعا ؟
دست دختر بالا اومد و خاست به یونگی سیلی بزنه که لیرا یونگی رو عقب کشید و رفت جلو ... چند ثانیه بعد لیرا متوجه سوزشی روی گونش شد و چرخش نود درجه فکش به سمت چپ...
همه ندیمه ها تعجب کردن و حتی یونگی با چشمای گرد شده لیرا رو نگاه میکرد ... لیرا با بی رحمی موهای دختری و کشید و لگدی محکمی روی قفسه سینه دختر زد جوری که پرت شد رو زمین روی شکم دختر نشست و دو تا سیلی به طرف چپ و راست بهش زد ... و بعد موهای دختر رو ب سمت بالا کشید و دختر شروع به جیغ زدن کرد لیرا تا میخورد دخار رو کتک زد ... و یونگی فقط نظاره ک
گر بود کمی بعد لیرا چاقو رو از توی جیبش در اورد و تو یه حرکت موهای دختر رو برید
- موهای قشنگی داری !
- البته بهتره بگم داشتی ...
و پوزخندی زد
دختر با لکنت و پته پته گفت : نامزدم ... می...کشتت
لیرا چاقو رو بالا برد و دو خراش عمیق روی صورت دختر ایجاد کرد دقیقا شبیا ضربدر...
- برو ببینم نامزدت هنوزم با این قیافه میخادت ؟!
یونگی به لکنت افتاد
¥ لی... لیرا کا.. فیه
دختر فقط جیغ میزد و گریه میکرد لیرا بی توجه از روی دختر بلند شد و به نگهبانا اشاره کرد تا ببرنش و در اخر صداش زد
- جنده خیابونی ... بار اخرت باشه بخای رو رئیس این عمارت دست بلند کنی !
و به یونگی اشاره کرد
لیرا به انگشت اشارش نگاه کرد که خونی بود و بعد اونو توی دهنش فرو برد ندیمه ها از ترس به خودشون میلرزیدن
لیرا دستشو از توی دهنش بیرون اورد
- از این به بعد هر کی بخاد شبیه این هرزه خواب ناز منو به هم بزمه یا بخاد رو یونگی دست بلنده که تاوانش همینه و بدتر از این ... ضربدر که سحله چنان نقاشی براتون میکشم که فراموش نکنید
ندیمه ها با لرز به خط شد و یک صدا گفتن : چشم بانو
- برید گمشید
یونگی که تا اون لحظه فقط دهنش باز بود اب دهنشو قورت داد و بعد گفت
¥ واقعا نیاز بود ؟
- البته !
یونگی هم متعجب بود هم خوشحال ... لیرا اولین دختری بود که طرف یونگی رو گرفت ... اولین دختری بود که جای یونگی سیلی خورد ، اون اولین بود ...
- اماده شو
¥ کجا ؟
- مگه نمیخاستی بری مهمونی دوستت
¥ وای به کل یادم رفته بود
لیرا لحظه ای یاد زمانی افتاد که خودش دخترای برده رو ازاد میکرد .... اما الان چی ؟ حق حقوقشونو نقض میکرد ؟ ... لیرا به خودش اومد اون معتقد بود هیچ کس ارزش کمک کردن نداره !
بعد از نیم ساعت یونگی کت و شلوار مشکیو براقی پوشید و لیرا کراواتشو بست و خودشم یه لباس باز پوشید که چاک سینشد معلوم میکرد ... اون لباس برای یونگی مشکلی نداشت حتی براش مهم هم نبود ، اون همیشه معتقد بود زنا وسیله ای برا تکمینن !
۵۹.۵k
۱۲ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.