پارت اول
صبح ساعت ۹:
"صدای زنگ"
استاد : خب خسته نباشید بچه ها برید و از زنگ تفریحتون لذت ببرید
بچه ها : ممنون استاد خسته نباشید
همه یکی یکی از پله ها میومدن پایین و به سمت حیاط قدم بر میداشتند
طبق معمول همه به سمت کافه مدرسه میرفتن
همه درحالی که داشتن خوراکی هاشون رو میخوردند یا سفارش میدادند
اتفاقی افتاده که کل مدرسه ساکت شد
البته این صدا دیکه برای کسی عجیب نبود و برای همه معمولی شده بود
"فلش بک به صدا"
"جیغغغغغغغغغ بنفش که در کل مدرسه پیچید"
×خفهه شووووو چه خبرتهههه *داد*
-من یا توووو
+ا.ت بیا بریم
لیارا :ا.ت بیا ولش کن
سوک هون : کوک ولش کن
شی هانگ : بچه ها بسه !
"پایان فلش بک"
بچه های مدرسه بدو بدو به طرف صدا رفتن البته این دیگه برای همه عادی بود ولی با این حال همه منتظر ی اتفاق جدید بودن
"ناگهان در دفتر مدیر با شتاب باز شد"
مدیر: کی مسئول همچین صدایی هست؟
همه ساکت شدن و نگاه ها به طرف کوک و ا.ت هجوم برداشت
مدیر هم واقعا براش عادی بود ولی این دفعه باید ی فکر اساسی میکرد
مدیر : هه بازم شما دوتااا *داد*
مدیر : آدم نمیشید نه ؟؟؟ *داد *
همین الان بیاد دفتر بدویید *داد*
ا.ت و کوک درحالی که نگاه های عصبی بهم میکردن به دفتر رفتن
وارد دفتر شدن و در رو بستن
همه پشت در منتظر بودن و همه مشتاق این بودن که قراره چه اتفاقی بیوفته
"فلش بک به داخل دفتر "
مدیر : توضیح میخوام ازتون دقیقا بگید چه خبره ؟؟ چتونه هوس اخراج شدن کردید ؟؟
-همش تقصیر خود موذی شه
×تو خفه شو
مدیر : مودب باشید!!!*داد*
-اون موهامو گرفت و روم آب یخ ریخت از این بدتر؟؟
×هه ! (حالت تمسخر آمیز)
×اونم رو لباسم شیر کاکائو ریخت و کت ام رو از پنجره پرت کرد بیرون !
"پایان فلش بک "
بیرون از دفتر
همه داشتن به حرفاشون گوش میکردن
و بین اون ها هم دعوا بود
درواقع بین طرفدارای کوک . ا.ت
ناگهان در دفتر باز شد و مدیر با ا.ت و کوک اومد بیرون و گفت
مدیر: جلوی همه همدیگرو بغل کنید و این بچه بازارو تموم کنید !
× ازمن که توقع ندارید اینو بغل کنم ؟؟!!
-این بچه بازیارو جمع کنید !
مدیر : اتفاقا فقط با بچه ها باید مثل بچه ها رفتار کرد و بچه بازی کرد
زودتر همو بغل کنید!!
کوک . ا.ت هم. بغل کردن و . . .
×آخرین بارت باشه رو من شیرکاکائو میریزی
(در گوش ا.ت میگه)
-عاممم منتظر حملات بعدی باش بچ هع!
(درگوش کوک میگه)
کسی باورش نمیشد همو بغل کرده باشن و همه خیره به اون دونفر بودن ولی خب کسی از پشت این صحنه خبر نداشت و کسی نمیدونست این دو دارن در گوش هم چی میگن
پایان پارت اول
چون اولی بود زیاد نوشتم
بگم خیلی قراره خفن باشه
منتظر باشید
"صدای زنگ"
استاد : خب خسته نباشید بچه ها برید و از زنگ تفریحتون لذت ببرید
بچه ها : ممنون استاد خسته نباشید
همه یکی یکی از پله ها میومدن پایین و به سمت حیاط قدم بر میداشتند
طبق معمول همه به سمت کافه مدرسه میرفتن
همه درحالی که داشتن خوراکی هاشون رو میخوردند یا سفارش میدادند
اتفاقی افتاده که کل مدرسه ساکت شد
البته این صدا دیکه برای کسی عجیب نبود و برای همه معمولی شده بود
"فلش بک به صدا"
"جیغغغغغغغغغ بنفش که در کل مدرسه پیچید"
×خفهه شووووو چه خبرتهههه *داد*
-من یا توووو
+ا.ت بیا بریم
لیارا :ا.ت بیا ولش کن
سوک هون : کوک ولش کن
شی هانگ : بچه ها بسه !
"پایان فلش بک"
بچه های مدرسه بدو بدو به طرف صدا رفتن البته این دیگه برای همه عادی بود ولی با این حال همه منتظر ی اتفاق جدید بودن
"ناگهان در دفتر مدیر با شتاب باز شد"
مدیر: کی مسئول همچین صدایی هست؟
همه ساکت شدن و نگاه ها به طرف کوک و ا.ت هجوم برداشت
مدیر هم واقعا براش عادی بود ولی این دفعه باید ی فکر اساسی میکرد
مدیر : هه بازم شما دوتااا *داد*
مدیر : آدم نمیشید نه ؟؟؟ *داد *
همین الان بیاد دفتر بدویید *داد*
ا.ت و کوک درحالی که نگاه های عصبی بهم میکردن به دفتر رفتن
وارد دفتر شدن و در رو بستن
همه پشت در منتظر بودن و همه مشتاق این بودن که قراره چه اتفاقی بیوفته
"فلش بک به داخل دفتر "
مدیر : توضیح میخوام ازتون دقیقا بگید چه خبره ؟؟ چتونه هوس اخراج شدن کردید ؟؟
-همش تقصیر خود موذی شه
×تو خفه شو
مدیر : مودب باشید!!!*داد*
-اون موهامو گرفت و روم آب یخ ریخت از این بدتر؟؟
×هه ! (حالت تمسخر آمیز)
×اونم رو لباسم شیر کاکائو ریخت و کت ام رو از پنجره پرت کرد بیرون !
"پایان فلش بک "
بیرون از دفتر
همه داشتن به حرفاشون گوش میکردن
و بین اون ها هم دعوا بود
درواقع بین طرفدارای کوک . ا.ت
ناگهان در دفتر باز شد و مدیر با ا.ت و کوک اومد بیرون و گفت
مدیر: جلوی همه همدیگرو بغل کنید و این بچه بازارو تموم کنید !
× ازمن که توقع ندارید اینو بغل کنم ؟؟!!
-این بچه بازیارو جمع کنید !
مدیر : اتفاقا فقط با بچه ها باید مثل بچه ها رفتار کرد و بچه بازی کرد
زودتر همو بغل کنید!!
کوک . ا.ت هم. بغل کردن و . . .
×آخرین بارت باشه رو من شیرکاکائو میریزی
(در گوش ا.ت میگه)
-عاممم منتظر حملات بعدی باش بچ هع!
(درگوش کوک میگه)
کسی باورش نمیشد همو بغل کرده باشن و همه خیره به اون دونفر بودن ولی خب کسی از پشت این صحنه خبر نداشت و کسی نمیدونست این دو دارن در گوش هم چی میگن
پایان پارت اول
چون اولی بود زیاد نوشتم
بگم خیلی قراره خفن باشه
منتظر باشید
۲.۳k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.