عشق ناخواسته Part 62
از زبان راوی
پدر هوسوک روز دوم مرخص شد و حال هوسوک هم روز به روز بهتر میشد اما پدر دایون هنوز توی کما بود البته دایون هروز بهش سر میزد و یه عالمه باهاش درد و دل میکرد میکرد ولی به گفته ی پزشکا اینکه دوباره به زندگی برگرده به خودش بستگی داره اینکه بخواد زندگی کنه یا نه
برای همین موضوع حال روحی دایون خیلی خراب بود اما هوسوک سیع می کرد اونو با چیز های دیگه مشغول کنه تا افکار از این موضوع فاصله بگیره
هوسوک رسید
از زبان دایون
این یه هفته خیلی خوب بود البته بخاطر پدرم خیلی حالم بد بود ولی به لطف هوسوک حالم بهتر شد
هوسوک ـ دایون من وسایلام رو جمع کردم بیا بریم دیگه
دایون ـ باشه اومدم
(بچه ها یه نکته الا ساعت چهار عصر هست)
و اون دوتا به سمت خونه ی هوسوک حرکت کردن
وقتی رسیدن اونجا ساعت چهار و نیم بـود
دایون ـ هوسوک اتاق من کدومه
هوسوک ـ اون اتاقه
و دایون هم رفت وسایلاش رو اونجا چید و می خواست لباسش رو عوض کنه که یه دفعه در با شتاب باز شد
دایون ـ بهت یاد ندادن قبل از وارد شدن در بزنی
هوسوک ـ چرا یاد دادن ولی ادم برای ورد به اتاق خودش که در نمیزنه
دایون ـ اره ولی اینجا اتاق منه
هوسوک. نه اتاق هر دومونه نمیبینی اتاق به این بزرگی
دایون ـ چی یعنی منو تو داخل یه اتاق بخوابیم
حالا هرچی فعلا برو بیرون می خوام لباسم رو عوض کنم
هوسوک. عوض کن من که امشب می خوام بدنتو ببینم خجتلت نکش
دایون. میری بیرون یا نه
هوسوک ـ نه
دایون ـ گفتم برو بیرون
هوسوک. میرم بیرون ولی امشب پدرتو در میارم
دایون ـ بیتربیت میری بیرون یا نه
هوسوک. رفتم
دایون لباسش رو عوض کرد و بعد اماده شد
وقتی اماده شد ساعت ۶ شده بود
و بعد با هوسوک رفتن بیرون و یه عالمه خوش گذروندن بعد باهم رفتن و توی به رستوران خیلی بزرگ و معروف شام خوردن و بعد باهم برگشتن خونه
دایون ـ هوسوک دیگه ساعت ده هست من میرم بخوابم
هوسوک. کجا من هنوز کارم با تو شروع نشده
و اسمات
هر کی اسمات خواست بیاد پیوی بگه
پدر هوسوک روز دوم مرخص شد و حال هوسوک هم روز به روز بهتر میشد اما پدر دایون هنوز توی کما بود البته دایون هروز بهش سر میزد و یه عالمه باهاش درد و دل میکرد میکرد ولی به گفته ی پزشکا اینکه دوباره به زندگی برگرده به خودش بستگی داره اینکه بخواد زندگی کنه یا نه
برای همین موضوع حال روحی دایون خیلی خراب بود اما هوسوک سیع می کرد اونو با چیز های دیگه مشغول کنه تا افکار از این موضوع فاصله بگیره
هوسوک رسید
از زبان دایون
این یه هفته خیلی خوب بود البته بخاطر پدرم خیلی حالم بد بود ولی به لطف هوسوک حالم بهتر شد
هوسوک ـ دایون من وسایلام رو جمع کردم بیا بریم دیگه
دایون ـ باشه اومدم
(بچه ها یه نکته الا ساعت چهار عصر هست)
و اون دوتا به سمت خونه ی هوسوک حرکت کردن
وقتی رسیدن اونجا ساعت چهار و نیم بـود
دایون ـ هوسوک اتاق من کدومه
هوسوک ـ اون اتاقه
و دایون هم رفت وسایلاش رو اونجا چید و می خواست لباسش رو عوض کنه که یه دفعه در با شتاب باز شد
دایون ـ بهت یاد ندادن قبل از وارد شدن در بزنی
هوسوک ـ چرا یاد دادن ولی ادم برای ورد به اتاق خودش که در نمیزنه
دایون ـ اره ولی اینجا اتاق منه
هوسوک. نه اتاق هر دومونه نمیبینی اتاق به این بزرگی
دایون ـ چی یعنی منو تو داخل یه اتاق بخوابیم
حالا هرچی فعلا برو بیرون می خوام لباسم رو عوض کنم
هوسوک. عوض کن من که امشب می خوام بدنتو ببینم خجتلت نکش
دایون. میری بیرون یا نه
هوسوک ـ نه
دایون ـ گفتم برو بیرون
هوسوک. میرم بیرون ولی امشب پدرتو در میارم
دایون ـ بیتربیت میری بیرون یا نه
هوسوک. رفتم
دایون لباسش رو عوض کرد و بعد اماده شد
وقتی اماده شد ساعت ۶ شده بود
و بعد با هوسوک رفتن بیرون و یه عالمه خوش گذروندن بعد باهم رفتن و توی به رستوران خیلی بزرگ و معروف شام خوردن و بعد باهم برگشتن خونه
دایون ـ هوسوک دیگه ساعت ده هست من میرم بخوابم
هوسوک. کجا من هنوز کارم با تو شروع نشده
و اسمات
هر کی اسمات خواست بیاد پیوی بگه
۱۱.۱k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.