پارت پنجم

ت:حال کوک خوبه

جیمین:اره ولی سرش شکسته

ت:میتونم ببینمش

جیمین:حالت خیلی بده پرستار اجازه نمیده حال کوک هم خوب نیست

ت:نه اون بخواطر من اینجوری شد

جیمین:من برم تا استراحت کنی خداحافظ

ت:خداحافظ

ت:سرمو میکنی و میری پیش کوک

بالا سرش میشینی و گریه میکنی و زخمشو نگاه میکنی

کوک:سلـامم( با درد)

کوک اروم چشماش رو باز کرد

کوک:تو خوبی

ت:خوبی...... حالت خوبه! من خوبم
واقعا از ادمی مثل تو بعید بود

کوک:مگه من چمه

ت:نه میدونی زیادی به خودت مینازی! 🤣

کوک:منو نخندون من؟


ت:نه واقعا من جونمو مدیون توعم اگه تو نبودی من الان نبودم

کوک:بریم خونه

ت:پرستار نمیزاره

کوک:ما دردشو میکشیم

باهم از بیمارستان میرید بیرون( یواشکی)

ت:خیلی شجاعی ها اگه الان مرده بودی چی

کوک:ما هزار بار میمیریم در روز

ت:چه مشکلی داری شغل خوب داری خونه داری خوشتیپ هستی!

کوک:خوشتیپم؟

ت:خیلییی

کوک:ما دردایی میکشیم که نمیدونی

ت:من مگه نمیمیرم؟

کوک :اها راستی ایییییییی

ت:چی شد؟ ها! خوبی بریم بیمارستان؟

کوک :.......

شرایط
5 لایک
5 کامنت