۴۱
ا/ت
درو بستم
کوک: تروخدا بازش کن باید باهم حرف بزنیم
درو باز کردم
ا/ت: نکنه بابات برگشته میخوای منو برگردونی
کوک: نه نه میخوام باهات حرف بزنم
ا/ت: چی حرف بزنی
کوک: اره
ا/ت: من مثل تو شرکتی به اون بزرگی ندارم دستور بدم بیرونت کنن و مثل تو بدجنس نیستم پس میگم بگو چیشده کارت چیه؟
کوک: میشه بیام داخل
ا/ت: پررو بازی در نیار بگو چیه؟
کوک: من درموردت اشتباه فک میکردم
ا/ت: خب که چی؟
کوک: میخوام دوباره..
ا/ت: میخوای دوباره بهم برگردیم؟
کوک:...
ا/ت: چیزی نمیگی پس منظورت همین بود سرتو بالا بگیر بلند شو بهم بگو خواستت چیه؟
کوک: من الان فهمیدم که اون شب جیهو بوده نه تو
ا/ت: کم خودم بهت گفتم نمیخواستی باور کنی فک کنم دنبال یه چیزی بودی که بخوای ازم جدا شی ولی نه دیگه من قبول نمیکنم
کوک: ا/ت
ا/ت: بیرون
کوک: خواهش میکنم بزار حرف بزنیم
ا/ت: نه نمیخوام بهت میگم برووو
کوک: اروم باش ا/ت میرم ولی برمیگردم
ا/ت: چرا همیشه وقتی زندگیم یکم اروم میشه برمیگردی میای دوباره بهم میریزیش
چون نمیتونم ردت کنم اینو میگم احساسم دست خودم نیست اگه دست خودم بود همون اول ردت میکردم ولی اینو یاد گرفتم بخوام قوی باشم باید احساسمو نشون بدم و پنهانش نکنم
کوک: من نمیگم اینکارو نکن ولی میخوای قوی باشی نباید احساستو نشون بدی یه ادم ضعیف احساسشو میگه
ا/ت: اره شاید راست بگی من ضعیفم ولی برای همه ی احساساتم نه همه احساساتم رو میتونم تو دست بگیرم و کنترل کنم ولی عشق نمیتونم کنترلش کنم چون واقعا عاشقتم
کوک: فک کردی من میتونم کنترلش کنم تو این یه ماه نتونستم یه شب نگاه به عکست نکنم منم قوی نیستم نمیتونم کنترلش کنم اگه میتونستم نمیومدم اینجا ا/ت منم عاشقتم
ا/ت: درسته ما هردو عاشق همیم ولی حس میکنم رابطه ما درست نیست و یه اشتباه
دستمو گرفت
کوک: ا/ت من میخوام خوب فکراتو کنی و درکم کنی این ماه رو
ا/ت: ولی تو خیلی عجولانه تصمیم گرفتی باید مطمئن میشدی
کوک: اینو راست میگی انگار دست خودم نبود من ازت نمیخوام برگردی خونه ولی میخوام دوباره باهم باشیم
ا/ت: میشه فکرامو کنم
کوک: باشه
م.ک: چرا نمیاید شام بخورید
کوک: یادم رفت بهت بگم پاشو بریم
ا/ت: باشه
[نصف بیشتر ۸۰دادین گفتین دیر به دیر میزاری فک کنم امروز خوب گذاشتم]
#فیک
#سناریو
درو بستم
کوک: تروخدا بازش کن باید باهم حرف بزنیم
درو باز کردم
ا/ت: نکنه بابات برگشته میخوای منو برگردونی
کوک: نه نه میخوام باهات حرف بزنم
ا/ت: چی حرف بزنی
کوک: اره
ا/ت: من مثل تو شرکتی به اون بزرگی ندارم دستور بدم بیرونت کنن و مثل تو بدجنس نیستم پس میگم بگو چیشده کارت چیه؟
کوک: میشه بیام داخل
ا/ت: پررو بازی در نیار بگو چیه؟
کوک: من درموردت اشتباه فک میکردم
ا/ت: خب که چی؟
کوک: میخوام دوباره..
ا/ت: میخوای دوباره بهم برگردیم؟
کوک:...
ا/ت: چیزی نمیگی پس منظورت همین بود سرتو بالا بگیر بلند شو بهم بگو خواستت چیه؟
کوک: من الان فهمیدم که اون شب جیهو بوده نه تو
ا/ت: کم خودم بهت گفتم نمیخواستی باور کنی فک کنم دنبال یه چیزی بودی که بخوای ازم جدا شی ولی نه دیگه من قبول نمیکنم
کوک: ا/ت
ا/ت: بیرون
کوک: خواهش میکنم بزار حرف بزنیم
ا/ت: نه نمیخوام بهت میگم برووو
کوک: اروم باش ا/ت میرم ولی برمیگردم
ا/ت: چرا همیشه وقتی زندگیم یکم اروم میشه برمیگردی میای دوباره بهم میریزیش
چون نمیتونم ردت کنم اینو میگم احساسم دست خودم نیست اگه دست خودم بود همون اول ردت میکردم ولی اینو یاد گرفتم بخوام قوی باشم باید احساسمو نشون بدم و پنهانش نکنم
کوک: من نمیگم اینکارو نکن ولی میخوای قوی باشی نباید احساستو نشون بدی یه ادم ضعیف احساسشو میگه
ا/ت: اره شاید راست بگی من ضعیفم ولی برای همه ی احساساتم نه همه احساساتم رو میتونم تو دست بگیرم و کنترل کنم ولی عشق نمیتونم کنترلش کنم چون واقعا عاشقتم
کوک: فک کردی من میتونم کنترلش کنم تو این یه ماه نتونستم یه شب نگاه به عکست نکنم منم قوی نیستم نمیتونم کنترلش کنم اگه میتونستم نمیومدم اینجا ا/ت منم عاشقتم
ا/ت: درسته ما هردو عاشق همیم ولی حس میکنم رابطه ما درست نیست و یه اشتباه
دستمو گرفت
کوک: ا/ت من میخوام خوب فکراتو کنی و درکم کنی این ماه رو
ا/ت: ولی تو خیلی عجولانه تصمیم گرفتی باید مطمئن میشدی
کوک: اینو راست میگی انگار دست خودم نبود من ازت نمیخوام برگردی خونه ولی میخوام دوباره باهم باشیم
ا/ت: میشه فکرامو کنم
کوک: باشه
م.ک: چرا نمیاید شام بخورید
کوک: یادم رفت بهت بگم پاشو بریم
ا/ت: باشه
[نصف بیشتر ۸۰دادین گفتین دیر به دیر میزاری فک کنم امروز خوب گذاشتم]
#فیک
#سناریو
۱۶.۶k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.