black & white deer پارت 2
نامجون:😒
استاد:خب بچه ها کلاس تمومه میتونید برید☺
ایسول:خانوم ا/ت😡
ا/ت:چیه؟
ایسول:مگه بهت نگفتم تقلب نده😡
ا/ت:اصلا به تو ربطی داره؟
ایسول:باشه اصلا به من چه
ایسول میره
وی:ای خوشگله
ا/ت:😍
وی:فردا هم تقلب بده
ا/ت:باشه😍
کوک:عای وی
وی:چیه
کوک:دوست جون جونیه این ا/ت خانم کجاس؟
ا/ت:اونجاس
کوک:اون دوستت هم باید تقلب بده
●○از زبان ایسول○●
ایسول:ا/ت به خاطر یه پسر منو ول کرد باورم نمیشه اوفففف
داشتم راه میرفتم که چند تا ازون پسرا که دخترا رو اعذیت میکردن جلوم سبز شدن انگار من قربانی امروزشونم
یکی ازون پسرا موهامو با چاقو برید موهام خیلی بد شده بود و وقتی رفتم خون باشد مرتب کوتاهشون کنم
یکیشون اومد منو بزنه ولی یچیزی مانعش شد شاید زمان متوقف شده چون خودم رو اماده کتک خوردن کرده بودم چشمام رو بسته بودم پس چشمام رو باز کردم جونگ کوک رو دیدم که مچ دست اون پسرو گرفته و مانع کتک خوردنم شده یه مشت به همه اون پسرا زد و من رو با خودش برد...
جونگ کوک:ایسول میگه نمیدونی تنهایی تو این کوچه گشتن خطرناکه اگه من نمیرسیدم معلوم نبود چه بلایی سرت میومد!
ایسول:مرسی که نجاتم دادی
داشتم میرفتم که دستمو گرفت و گفت:به این راحتیا نمیتونی از دستم فرار کنی😊
ایسول:ولم کن بزار برم
جونگ کوک نزدیک میومد و من هم عقب میرفتم دیگه نتونستم عقب تر برم چو به دیوار چسبیده بودم جونگ کوک هم ب من چسبید لبش رو، روی لبام گذاشت منم نتونستم مقاومت کنم و همراهیش کردم
جونگ کوک:میبینم خانوم خانوما همراهیم هم میکنن مگه تو نبودی که هی نمیزاشتی نزدیکت شم؟الان چی عوض شده؟
با این حرفاش خجالت کشیدم و باعث شد لپم سرخ شه
از شدت خجالت چشمام رو بستم و فقط لبخند تحویلش دادم
وقتی چشمامو باز کردم جونگ کوک اونجا نبود و رفته بودن منم به سمت خونه راه افتادم.
☆از زبان ا/ت☆
ا/ت من چه بلایی سرم اومده وقتی وی نزدیکم میشه ضربان قلبم بالا میره نکنه من عاشقش شدم؟
این چه حسی بود؟
نمیتونستم جلو ی خودمو بگیرم و وقتی وی تقلب میخواد کمکش میکردم من چه بلایی سرم اومده؟
وایسا ببینم ایسول کجاس!؟
ا/ت:ایسول کجاست؟؟
کوک:نترس حالش خوبه الان رفتم از دست اون پسرا نجاتش دادم(پ.ن:اوه اوه😮)
وی:کی پایس ظهر بریم شهر بازی؟
ا/ت:منننن
کوک:منم هستم
ا/ت:میشه ایسول هم بیاد؟
وی:باشه ولی به شرط تقلب
ا/ت:باش😀
وی:ساعت 8 و نیم منتظرتونیم😊
رفتم خونه رفتم به سمت مغازه ای که توش کار میکردم کاش میشد لازم به کار پاره وقت نبود
ساعت 8 شد رفتم به سمت خونه و روی کاناپه ولو شدم خسته بودم یکم گذشت و یادم اومد باید با ایسول و پسرا بریم شهر بازی
به ایسول زنگ زدم. و گفتن ساعت 8 و نیم بیاد دم در خونم رفتن و یه رژ صورتی کمرنگ زدم و موهامو شونه کردم و خوشگل ترین لباسم رو تنم کردم موهام رو شونه کردم و یه دونه ای بافتم رفتم بیرون و منتظر ایسول شدم وقتی اومد موهاش کوتاه بود!
کاملا جا خوردم اول فکر کردم کلاه گیسه ولی وقتی ماجرا رو گفت خیلی ناراحت شدم یکم گذشت ماشین وی دم در خونه ی من پارک کرد
ادامه پارت بعد لاوام☺☺
استاد:خب بچه ها کلاس تمومه میتونید برید☺
ایسول:خانوم ا/ت😡
ا/ت:چیه؟
ایسول:مگه بهت نگفتم تقلب نده😡
ا/ت:اصلا به تو ربطی داره؟
ایسول:باشه اصلا به من چه
ایسول میره
وی:ای خوشگله
ا/ت:😍
وی:فردا هم تقلب بده
ا/ت:باشه😍
کوک:عای وی
وی:چیه
کوک:دوست جون جونیه این ا/ت خانم کجاس؟
ا/ت:اونجاس
کوک:اون دوستت هم باید تقلب بده
●○از زبان ایسول○●
ایسول:ا/ت به خاطر یه پسر منو ول کرد باورم نمیشه اوفففف
داشتم راه میرفتم که چند تا ازون پسرا که دخترا رو اعذیت میکردن جلوم سبز شدن انگار من قربانی امروزشونم
یکی ازون پسرا موهامو با چاقو برید موهام خیلی بد شده بود و وقتی رفتم خون باشد مرتب کوتاهشون کنم
یکیشون اومد منو بزنه ولی یچیزی مانعش شد شاید زمان متوقف شده چون خودم رو اماده کتک خوردن کرده بودم چشمام رو بسته بودم پس چشمام رو باز کردم جونگ کوک رو دیدم که مچ دست اون پسرو گرفته و مانع کتک خوردنم شده یه مشت به همه اون پسرا زد و من رو با خودش برد...
جونگ کوک:ایسول میگه نمیدونی تنهایی تو این کوچه گشتن خطرناکه اگه من نمیرسیدم معلوم نبود چه بلایی سرت میومد!
ایسول:مرسی که نجاتم دادی
داشتم میرفتم که دستمو گرفت و گفت:به این راحتیا نمیتونی از دستم فرار کنی😊
ایسول:ولم کن بزار برم
جونگ کوک نزدیک میومد و من هم عقب میرفتم دیگه نتونستم عقب تر برم چو به دیوار چسبیده بودم جونگ کوک هم ب من چسبید لبش رو، روی لبام گذاشت منم نتونستم مقاومت کنم و همراهیش کردم
جونگ کوک:میبینم خانوم خانوما همراهیم هم میکنن مگه تو نبودی که هی نمیزاشتی نزدیکت شم؟الان چی عوض شده؟
با این حرفاش خجالت کشیدم و باعث شد لپم سرخ شه
از شدت خجالت چشمام رو بستم و فقط لبخند تحویلش دادم
وقتی چشمامو باز کردم جونگ کوک اونجا نبود و رفته بودن منم به سمت خونه راه افتادم.
☆از زبان ا/ت☆
ا/ت من چه بلایی سرم اومده وقتی وی نزدیکم میشه ضربان قلبم بالا میره نکنه من عاشقش شدم؟
این چه حسی بود؟
نمیتونستم جلو ی خودمو بگیرم و وقتی وی تقلب میخواد کمکش میکردم من چه بلایی سرم اومده؟
وایسا ببینم ایسول کجاس!؟
ا/ت:ایسول کجاست؟؟
کوک:نترس حالش خوبه الان رفتم از دست اون پسرا نجاتش دادم(پ.ن:اوه اوه😮)
وی:کی پایس ظهر بریم شهر بازی؟
ا/ت:منننن
کوک:منم هستم
ا/ت:میشه ایسول هم بیاد؟
وی:باشه ولی به شرط تقلب
ا/ت:باش😀
وی:ساعت 8 و نیم منتظرتونیم😊
رفتم خونه رفتم به سمت مغازه ای که توش کار میکردم کاش میشد لازم به کار پاره وقت نبود
ساعت 8 شد رفتم به سمت خونه و روی کاناپه ولو شدم خسته بودم یکم گذشت و یادم اومد باید با ایسول و پسرا بریم شهر بازی
به ایسول زنگ زدم. و گفتن ساعت 8 و نیم بیاد دم در خونم رفتن و یه رژ صورتی کمرنگ زدم و موهامو شونه کردم و خوشگل ترین لباسم رو تنم کردم موهام رو شونه کردم و یه دونه ای بافتم رفتم بیرون و منتظر ایسول شدم وقتی اومد موهاش کوتاه بود!
کاملا جا خوردم اول فکر کردم کلاه گیسه ولی وقتی ماجرا رو گفت خیلی ناراحت شدم یکم گذشت ماشین وی دم در خونه ی من پارک کرد
ادامه پارت بعد لاوام☺☺
۱۲.۳k
۲۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.