پارت۱۲ فصل دوم
پارت۱۲ فصل دوم
یک هفته بعد
ویو مین هی
سویانگ.مامان
مین هی.بله
سویانگ.میگم ...پاپا دیگه منو دوست نداره
سویانگ.معلومه که دوست داره چرا این حرف رو میزنی
سویانگ.اخه از موقعی که اومدیم اینجا پاپا اصلا به دیدنم نمیاد
مین هی.ایگو ...بخاطر همین اینو گفتی سویانگ... یک موضوعی هست که باید بهت بگم میخواستم یکم بگذره بعد بهت بگم اما خب مثل اینکه الان وقتشه
سویانگ.چی
مین هی.پدر تو ولیعهد این کشوره برای همین ما اومدیم اینجا و اون سرش شلوغه و مثل قبل نمیتونه بیاد اینجا
سویانگ.ولی...ولیعهد
مین هی.اره
سویانگ.یعنی من ...
مین هی.بله شما دختر ولیعهدی
سویانگ.میتونیم بریم الان پاپا رو ببینیم
مین هی.الان بریم؟
سویانگ.اره الان بریم
مین هی.بریم *منو سویانگ داشتیم قدم میزدیم فعلا همه چی آروم پیش رفته اما مطمعنم ملکه ساکت نمیشینه و نقشه ای داره فردا باید مراقب سویانگ باشم ....داشتم همینطور حرف میزدم که با ملکه مواجه شدم*
ملکه.بانو مین بلاخرهه.... کار خودتو کردی
سویانگ.مامانی این خانم کیه
مین هی.سویانگ بیا عقب
ملکه.*رفتم جلو و در گوشش گفتم* از این لحظه هات لذت ببر و ببین چطور نابود میشی
مین هی.* منم در گوش ملکه گفتم* حالا خواهیم دید*و رفتم*
ملکه.اون دخترههه
ندیمه.بانوی من آروم باشید و روی فردا تمرکز کنید
سویانگ.مامان اون کی بود
مین هی.سویانگ بدون اجازه من هیچ جا نمیری حتی بیرون از قصر فهمیدی
سویانگ.باشه
تهیونگ*داشتم تیر اندازی میکردم که دو تا زندگیمو دیدم براشون دست تکون دادم که من اینجام*
سویانگ.پاپا*پریدم بغلش*
تهیونگ.دختر قشنگم(خدایی یه دقیقه فکر کنید تهیونگ پدر بشه🥺🥺وویییی)
سویانگ.عالیجناب من واقعا بابت اینکه براتون دردسر درست کردم متاسفم
تهیونگ.عال....عالیجناب ببین چی میگه این فسقلی مادر و دختر عین همن
مین هی.اره... راست میگی
تهیونگ.هی فسقلی من بهت دستور میدم که مثل قبلاً باهام رفتار کنی
سویانگ.معلومه مثل قبلاً رفتار میکنم پاپا
مین هی.ولی مثل اینکه یکمم شبیه توئه
تهیونگ.بله دیگه دختر من و تو هستش
سویانگ.پاپا منو دوست داری
تهیونگ.*گذاشتمش روی شونه هام*مگه میشه دوست نداشته باشم فرشته کوچولوی من
مین هی.*داشتم این صحنه قشنگ و نگاه میکردم پر از چهره خندون بود محو دیدن خانواده قشنگم بودم که با چیزی که دیدم شکه شدم*
یک هفته بعد
ویو مین هی
سویانگ.مامان
مین هی.بله
سویانگ.میگم ...پاپا دیگه منو دوست نداره
سویانگ.معلومه که دوست داره چرا این حرف رو میزنی
سویانگ.اخه از موقعی که اومدیم اینجا پاپا اصلا به دیدنم نمیاد
مین هی.ایگو ...بخاطر همین اینو گفتی سویانگ... یک موضوعی هست که باید بهت بگم میخواستم یکم بگذره بعد بهت بگم اما خب مثل اینکه الان وقتشه
سویانگ.چی
مین هی.پدر تو ولیعهد این کشوره برای همین ما اومدیم اینجا و اون سرش شلوغه و مثل قبل نمیتونه بیاد اینجا
سویانگ.ولی...ولیعهد
مین هی.اره
سویانگ.یعنی من ...
مین هی.بله شما دختر ولیعهدی
سویانگ.میتونیم بریم الان پاپا رو ببینیم
مین هی.الان بریم؟
سویانگ.اره الان بریم
مین هی.بریم *منو سویانگ داشتیم قدم میزدیم فعلا همه چی آروم پیش رفته اما مطمعنم ملکه ساکت نمیشینه و نقشه ای داره فردا باید مراقب سویانگ باشم ....داشتم همینطور حرف میزدم که با ملکه مواجه شدم*
ملکه.بانو مین بلاخرهه.... کار خودتو کردی
سویانگ.مامانی این خانم کیه
مین هی.سویانگ بیا عقب
ملکه.*رفتم جلو و در گوشش گفتم* از این لحظه هات لذت ببر و ببین چطور نابود میشی
مین هی.* منم در گوش ملکه گفتم* حالا خواهیم دید*و رفتم*
ملکه.اون دخترههه
ندیمه.بانوی من آروم باشید و روی فردا تمرکز کنید
سویانگ.مامان اون کی بود
مین هی.سویانگ بدون اجازه من هیچ جا نمیری حتی بیرون از قصر فهمیدی
سویانگ.باشه
تهیونگ*داشتم تیر اندازی میکردم که دو تا زندگیمو دیدم براشون دست تکون دادم که من اینجام*
سویانگ.پاپا*پریدم بغلش*
تهیونگ.دختر قشنگم(خدایی یه دقیقه فکر کنید تهیونگ پدر بشه🥺🥺وویییی)
سویانگ.عالیجناب من واقعا بابت اینکه براتون دردسر درست کردم متاسفم
تهیونگ.عال....عالیجناب ببین چی میگه این فسقلی مادر و دختر عین همن
مین هی.اره... راست میگی
تهیونگ.هی فسقلی من بهت دستور میدم که مثل قبلاً باهام رفتار کنی
سویانگ.معلومه مثل قبلاً رفتار میکنم پاپا
مین هی.ولی مثل اینکه یکمم شبیه توئه
تهیونگ.بله دیگه دختر من و تو هستش
سویانگ.پاپا منو دوست داری
تهیونگ.*گذاشتمش روی شونه هام*مگه میشه دوست نداشته باشم فرشته کوچولوی من
مین هی.*داشتم این صحنه قشنگ و نگاه میکردم پر از چهره خندون بود محو دیدن خانواده قشنگم بودم که با چیزی که دیدم شکه شدم*
۲.۲k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.