رمان جرعت
#رمان_جرعت
#پارت_دوم
#نویسنده_فاطمه_معماری
از این همه سر و صدا توی کلاس خسته شده بودم و نمیدونستم این سردرد رو چیکار کنم.
_اِدوین داداش امشب هستی که؟!
_کجا؟من که همیشه هستم!
نگاهی بهشون انداختم،چند تا از بچههایی بودن که تقریبا به من نزدیک و مکالمشون قابل شنیدن بود.
_اوف،تو چرا اینقدر شاس میزنی؟باو اون پارتی رو میگم دیگه.
همون پسره که تازه فهمیده بودم اسمش ادوین هست با خنده ضربهای به کمر پسره وارد کردو گفت:
_اوه شایی جون چه خوش اشتها شده!مگه دیشب...
_اولا صدبار گفتم شایان،نه شایی.دوما دیشب دیشب بود!
عوق،حالم بد شد.عجب دلِ خجستهای هم دارن.
هِع،همه مردا همینن،پوزخند صدا داری زدم که متوجه من شدن و نگاهشون رو به من دوختن.
حالا اسم دو نفرشون رو میدونستم.
ادوین و شایان!
شایان اول با ابرو های بالا رفته نگاهم کرد،ولی بعد از چند لحظه خیره و محو چشمام شد.
ادوین هم متقابلا به روم پوزخندی زد و با اخم بهم خیره شد.
پشت چشمی برای هردوشون نازک کردم و روم رو برگردوندم.
_عزیزم،یه نصیحت خواهرانه!بهتره هیچ وقتِ هیچ وقت،با این اکیپ سر و کله نزنی.
خنثی نگاهی به آسمون انداختم.
پیف پیف
حالا کی خواست با اینا سر و کله بزنه.بازم جواب من در مقابل حرفاش سکوت بود و سکوت.
#پارت_دوم
#نویسنده_فاطمه_معماری
از این همه سر و صدا توی کلاس خسته شده بودم و نمیدونستم این سردرد رو چیکار کنم.
_اِدوین داداش امشب هستی که؟!
_کجا؟من که همیشه هستم!
نگاهی بهشون انداختم،چند تا از بچههایی بودن که تقریبا به من نزدیک و مکالمشون قابل شنیدن بود.
_اوف،تو چرا اینقدر شاس میزنی؟باو اون پارتی رو میگم دیگه.
همون پسره که تازه فهمیده بودم اسمش ادوین هست با خنده ضربهای به کمر پسره وارد کردو گفت:
_اوه شایی جون چه خوش اشتها شده!مگه دیشب...
_اولا صدبار گفتم شایان،نه شایی.دوما دیشب دیشب بود!
عوق،حالم بد شد.عجب دلِ خجستهای هم دارن.
هِع،همه مردا همینن،پوزخند صدا داری زدم که متوجه من شدن و نگاهشون رو به من دوختن.
حالا اسم دو نفرشون رو میدونستم.
ادوین و شایان!
شایان اول با ابرو های بالا رفته نگاهم کرد،ولی بعد از چند لحظه خیره و محو چشمام شد.
ادوین هم متقابلا به روم پوزخندی زد و با اخم بهم خیره شد.
پشت چشمی برای هردوشون نازک کردم و روم رو برگردوندم.
_عزیزم،یه نصیحت خواهرانه!بهتره هیچ وقتِ هیچ وقت،با این اکیپ سر و کله نزنی.
خنثی نگاهی به آسمون انداختم.
پیف پیف
حالا کی خواست با اینا سر و کله بزنه.بازم جواب من در مقابل حرفاش سکوت بود و سکوت.
۱.۳k
۰۵ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.