𝐏𝐚𝐫𝐭:۱۲
𝐏𝐚𝐫𝐭:۱۲
ویو ا/ت
صبح از خواب بیدار شدم که دیدم نفسم بالا نمیاد نمیتونستم سرفه کنم خیلی حالم بد بودش و چشمام تار میدید
به زور داشتم وسط جنگل دنبال قرص هام میگشتم که هیچکدوم نبودش
نمیتونستم نفس بکشم
که چشمام سیاهی رفت
ویو تهیونگ
تو اتاقم بودم
این چند روز همه اش به ا/ت فکر میکردم
نگهبان ها هم همه جارو میگشتن خیلی حالم بد بودش میخواستم از همه جا دور شم...
همیشه وقتی حالم بد بود میرفتم تو جنگل قدم میزدم
تصمیم گرفتم یکم تو جنگل قدم بزنم
پرش زمان به ۱ ساعت بعد
ویو تهیونگ
همینجوری که داشتم قدم میزدم با چیزی که دیدم شاخ در اوردم
اون ا/ت بود
ولی بیهوش افتاده بود زمین
وسایل هاشم ریخته بودن
رو زمین
سریع وسایل هاشو جمع کردم و به یکی از نگهبان ها زنگ زدم
تهیونگ: یه لوکیشن برات میفرستم سریع بیا فکر کنم ا/ت رو پیدا کردم
نگهبان:....
تهیونگ: باشه خدافظ
پرش زمان ۱۰ مین بعد
ا/ت رو براید استایل بغل کردم و وایساده بودم که نگهبان بیاد
وقتی نگهبان اومد ا/ت رو گذاشتم تو ماشین و رفتیم سمت بیمارستان
پرش زمان به ۱ روز بعد (شب)
ویو ا/ت
چشمام رو باز کردم و دیدم یکی دستام رو گرفته
نگاهش کردم تهیونگ بود
نمیدونستم عصبانی باشم از تهیونگ یا خوشحال از اینکه منو اورده بیمارستان
تهیونگ:ا/ت بیدار شدی
ا/ت: اوهوم
تهیونگ: حالت خوبه ؟ نفست بالا میاد؟
ا/ت: ا ا اره
تهیونگ: اب میخوای؟
ا/ت: نه
تهیونگ: باش
تهیونگ:میدونم ازم ناراحتی و میخواستی اونوو رو به لیگی بدی
تهیونگ: شاید الان زمان مناسبی نباشه ولی راستش ا/ت من من عاشق تو شدم
ا/ت:چییییی
تهیونگ: خب راستش میدونم از اینکه خوشت نمیاد من مافیام ولی من هیچ اسیبی بهت نمیزنم بهت قول میدم...
پارت جدید ❤
ویو ا/ت
صبح از خواب بیدار شدم که دیدم نفسم بالا نمیاد نمیتونستم سرفه کنم خیلی حالم بد بودش و چشمام تار میدید
به زور داشتم وسط جنگل دنبال قرص هام میگشتم که هیچکدوم نبودش
نمیتونستم نفس بکشم
که چشمام سیاهی رفت
ویو تهیونگ
تو اتاقم بودم
این چند روز همه اش به ا/ت فکر میکردم
نگهبان ها هم همه جارو میگشتن خیلی حالم بد بودش میخواستم از همه جا دور شم...
همیشه وقتی حالم بد بود میرفتم تو جنگل قدم میزدم
تصمیم گرفتم یکم تو جنگل قدم بزنم
پرش زمان به ۱ ساعت بعد
ویو تهیونگ
همینجوری که داشتم قدم میزدم با چیزی که دیدم شاخ در اوردم
اون ا/ت بود
ولی بیهوش افتاده بود زمین
وسایل هاشم ریخته بودن
رو زمین
سریع وسایل هاشو جمع کردم و به یکی از نگهبان ها زنگ زدم
تهیونگ: یه لوکیشن برات میفرستم سریع بیا فکر کنم ا/ت رو پیدا کردم
نگهبان:....
تهیونگ: باشه خدافظ
پرش زمان ۱۰ مین بعد
ا/ت رو براید استایل بغل کردم و وایساده بودم که نگهبان بیاد
وقتی نگهبان اومد ا/ت رو گذاشتم تو ماشین و رفتیم سمت بیمارستان
پرش زمان به ۱ روز بعد (شب)
ویو ا/ت
چشمام رو باز کردم و دیدم یکی دستام رو گرفته
نگاهش کردم تهیونگ بود
نمیدونستم عصبانی باشم از تهیونگ یا خوشحال از اینکه منو اورده بیمارستان
تهیونگ:ا/ت بیدار شدی
ا/ت: اوهوم
تهیونگ: حالت خوبه ؟ نفست بالا میاد؟
ا/ت: ا ا اره
تهیونگ: اب میخوای؟
ا/ت: نه
تهیونگ: باش
تهیونگ:میدونم ازم ناراحتی و میخواستی اونوو رو به لیگی بدی
تهیونگ: شاید الان زمان مناسبی نباشه ولی راستش ا/ت من من عاشق تو شدم
ا/ت:چییییی
تهیونگ: خب راستش میدونم از اینکه خوشت نمیاد من مافیام ولی من هیچ اسیبی بهت نمیزنم بهت قول میدم...
پارت جدید ❤
۱۱.۲k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.